وقتي تلاش ميكنيم سرنوشت خود را مقدر سازيم و سرنوشت خانوادهها، جامعهها، سازمانها و دنياي خود را بهدست گيريم، ضرورت مدیریت و رهبری مؤثر و توانمندش از پيش مسلم ميشود.
به مفهوم وسيع كلمه مدیریت را ميتوان «توانايي نفوذ بر ديگران به منظور دستيابي به يك هدف» تعريف كرد و به مفهوم «ترغيب اشخاص به انجام دادن كارهاست»؛ بنابراين مدیریت با انگيزه دادن و نفوذ كردن به ديگران رابطه دارد.
اما مدیران و رهبران كساني هستند كه متهدند «دنيايی بسازند كه انسانها خود را از آن بدانند». اين كار مستلزم مجموعه الگوها و توانمنديهاي است كه بهطور مؤثر «پنداره»هايي ايجاد ميكند كه اشخاص متعهد به تغيير را برميانگيزد. اين كار مستلزم برقراري ارتباط، تبادل و ايجاد رابطه در محدودهی يك سازمان، يك شبكه يا يك نظام اجتماعي براي فراهم آوردن زمينههاي ضروري است.
نيكولز در بررسيهاي خود دربارهی مديريت به سه مفهوم «مگا» «ماكرو» و «ميكرو» اشاره كرده است:
1-مدیریت به حركت كلان در يك جهت خاص مانند توجه به حقوق مدني، توجه دارد. مدیریت اشخاص را با محيط و شرايط پيوند ميدهد و با به كار گرفتن نيرويي وسيع پيروان و هواداران مشتاقي رخ مينمايند.
2- در مدیریت ماكرو، نقش رئیس و رهبر در ايجاد يك سازمان موفق به دو شكل ايفا ميشود: نيرويابي (راهي براي رسيدن به موفقيت در آينده) و فرهنگسازي (علاقمند كردن اشخاص، يك سازمان هدفمند). رئیس و رهبر با پاسخ دادن به پرسشهايي از قبيل: هدف اين سازمان چيست؟ چرا بايد خود را متعهد كنم؟ روي اشخاص تأثير ميگذارد و اعضايي متعهد به سازمان فراهم ميآورد.
3- مدیریت ميكرو به انتخاب سبك و شيوهی مدیریت براي ايجاد فضاي كاري مؤثر فراهم آوردن تمايل به انجام كار تأكيد دارد. ايجاد دنيايي که انسانها خود را از آن بدانند مستلزم تركيبي از اين سه گونهی متفاوت مدیریت است.
فضاي مسأله و مهارتهاي مدیریت شامل ايجاد ارتباط ميان عوامل زير است:
1- خود به عنوان رئیس و رهبر
2- هدف مطلوب
3- همكاراني كه در جهت رسيدن به هدف فعاليت ميكنند
4- نظامي كه در آن رئیس و رهبر با ديگران به منظور هدف مطلوب همكاري ميكند.
مدیریت مؤثر موارد زير را در بر ميگيرد:
1- در نظر گرفتن سلامتي و بومشناسي نظامهاي وسيعتري كه رئیس و رهبر عضوي از آن است.
2- توجه به تعادل روابط و وظايف براي تحقق هدفهاي سازماني در محدودهی يك نظام وسيعتر.
3- توجه به وظایف و طرحها به كمك برنامهريزي مؤثر و تعديل شيوهی مدیریت.
-مهارتهاي اوليهی مدیریت
مهارتهاي مدیریت بايد هر يك از عناصر مهم و كليدي تشكيلدهندهی «فضاي مسأله» مدیریت یعنی: الف) خود، ب) رابطهی رئیس و رهبر با همكاران، ج) نظامي كه رئیس و رهبر درآن فعاليت ميكند و د) هدفهاي مورد نظر رئیس و رهبر و همكارانش در آن نظام را مورد توجه قرار دهد.
*مهارتهاي شخصي رئیس و رهبر: مهارتهاي رئیس و رهبر با رفتار او در يك موقعيت خاص ارتباط دارد. اين مهارتها به رئیس و رهبر امكان ميدهد كه مناسبترين طرز تلقي و نگرش را در هر موقعيت انتخاب يا طراحي كند.
* مهارتهاي ارتباطي با توانايي درك كردن، انگيزه دادن و ارتباط برقرار كردن با ديگران سروكار دارد. اينكه بتوان به دنياي ديگران وارد شد، با آنها ارتباط مؤثر برقرار ساخت و بعد آنها را در راستاي تحقق اهداف خود به حركت درآورد.
* مهارتهاي تفكر استراتژيك، براي تعيين هدفهاي ويژه و راه رسیدن به آنها ضرورت دارند كه شامل توانايي شناسايي حالت مطلوب ارزيابي شرايط موجود و تعيين راه و روشي براي رسيدن به اين حالت است. اينكه چه اقداماتي به بهترين شكل حالت موجود را به حالت مطلوب ميرساند.
* مهارتهاي تفكر نظامدار را رهبر براي شناسايي و درك فضاي مسألهاي كه در آن خود او همكاران او و سازمان مورد استفادهی او فعال هستند، مورد استفاده قرار ميدهد. (توانايي انديشيدن نظاممند رئیس و رهبر به شكل عملي).
-احاطهی مدیریت
با رعايت اين مهارتها ميتوانيد بر تمام جنبههاي مدیریت احاطه پيدا كنيد: احاطه بر خود، احاطه بر فضاي مسأله (نظام احاطه بر ارتباط پيامها) احاطه بر روابط (ارتباط مؤثر).
از پنداره به عمل
-تغيير مدیریت:
براي «ايجاد دنيايي كه اشخاص خود را از آن بدانند» به تغييرات و اصلاحات مختلفي نياز است. ما ميتوانيم رفتارها را با توجه به شرايط بيروني و محیطي تغيير دهيم. در سطح باورها و ارزش ميتوانيم استراتژي، برنامه يا يك شيوهی فكري را تشویق و يا تقبيح كنيم. رئیس و رهبر مؤثر ايجاب ميكند به اين عوال توجه كنيم: محيط، رفتارها، توانمنديها، باورها و ارزشها، هويت، تغيير معنوي يا روحاني.
مدیریت «ميكرو» بيشتر به مباحث محيطي، رفتار و توانمنديها توجه دارد: كجا، كي؟ چگونه؟. مدیریت «ماكرو» با موضوع باورها، ارزشها و به عبارت ديگر با چرا و چه كسي واقع در پس كجا، كي، چه و چگونه سروكار دارد. مدیریت «متا» به سطوح روح و هويت كه پنداره مدیریت را شكل ميدهد ارتباط دارد.
از پنداره به عمل:
در سازمانهاي هوشمند جهت حركت از پنداره به عمل است. مدیریت متا با تبديل پنداره به مأموريت و فراهم آوردن نيروي انساني در محدودهی يك نظام، انگیزه و اشتياق لازم را براي رسيدن به مرحلهی عمل فراهم ميآورد. مدیریت ماكرو با تعريف كردن و شخص کردن ارزش، فرهنگ و تعيين راه رسيدن به حالت مطلوب، استراتژي لازم برای مشخص کردن پنداره و مأموريت را ايجاد ميكند. مدیریت ميكروتيز با مشخص کردن وظايف و روابط، ساخت را لازم براي ايجاد فرهنگ را فراهم ميآورد.
تمرين:
از پنداره به عمل: پنداره را در ذهن خود ايجاد كنيد –پندارهی خود را توضيح دهيد. در ارتباط با اين پنداره: هويت يا نقش خود، مأموريت شما، باورها و ارزشهای شما و توانمنديهاي خود را مشخص كنيد. براي دستيابي به پندارهی مأموريت چه برنامهاي داريد؟ در كدام محيط و كي و كجا دست به عمل ميزنيد؟ وقتي از پنداره به عمل را مشخص كرديد. تصويري از پندارهی كلي خود بسازيد.
-مدیریت مؤثر و حالتهاي ذهني:
بخش قابل ملاحظهاي از آنچه در خلال فرآيند مدیریت اتفاق ميافتد حالت ناخودآگاه (حالت فراست يا الهام) دارد. افزون بر خطمشيهاي ذهني و مهارتهاي مرتبط با مدیریت، جنبههای صرفاً فيزيولوژيايي وجود دارد كه دسترسي به فرآيندهاي ناخودآگاه را امكانپذير ميكند. (مانند دوچرخهسواري بر افعال كردن و حفظ يك حالت بخصوص). بنابراين براي اجراي مدیریت مؤثر بايد حالات ذهني خود را انتخاب و حفظ كنيم.
-ايجاد همخواني:
رئیس و رهبر كسي است كه اعمالش با توانمنديها، با باورها و ارزشها و با احساس هويت يا مأموريتش همخواني داشته باشد. با تركيب فرآيندهاي ذهني و فيزيكي با سطوح مختلف مدیریت و تغيير، شخص ميتواند ميان اين سطوح مختلف ايجاد همخواني كند و از آن در خدمت پنداره و مأموريت خود استفاده کند. شش سطح مدیریت شامل محيط، رفتارها، توانمنديها، باورها، ارزشها، هويت روحاني است و بايد اين فضاها را در يك رديف و دنبال هم در نظر بگيريم.
من هر روز صبح براي ايجاد فرآيند همخواني –بهعنوان بخشي از كاري كه براي مدیریت مؤثر همايشهايم انجام ميدهم –اتاقهايش را در نظر ميگيرم و به اين فكر ميكنم كه در آن اتاق چگونه ميخواهم ظاهر شوم. به اين توجه ميكنم كه به چه توانمنديهايي احتياج دارم تا به يك رئیس و رهبر مؤثر تبديل شود و كدام سبكها و كدام باورها و ارزشها مرا بيشتر حمايت خواهد كرد. درضمن مراقب هستم كه احساس هويت و مأموريتم رادر نظر بگيرم و بيش از همه به هدفم بينديشم. آنگاه پندارهام را براي كار زندگيم مورد تأكيد مجدد قرار ميدهم. بعد ميان جنبههاي مختلف تجربهام همخواني ايجاد ميكنم. اين روش قدرتمندي براي آماده شدن و قرار گرفتن در بهترين شرايط ممكن خويش است.
-همخواني كاركنان در بخشهاي مختلف:
ايجاد همخواني ميان كاركنان در اصل بسط دادن همخواني است. اعضاي گروه با گوش فرا دادن به يكديگر ميتوانند به مشتركات ميان زمينهها، اعمال، توانمنديها، ارزشها، باورها، نقشها، مأموريتها و پندارههاي خود توجه كنند.
برگهی ايجاد همخواني
1- محيطي كه ميخواهيد در آن به هدف يا حالت مطلوب خود برسيد كدام است؟
2- رفتار خاص مرتبط با هدف يا نتيجه را توضيح دهيد.
3- در محدودهی زمينهی مشخص شده به چه توانمنديهايي احتياج داريد؟
4- براي رسيدن به هدف چه باورها و ارزشهايي را مدنظر قرار ميدهيد؟
5- هويت يا نقش شما در ارتباط با هدف و باورها و ارزشهاي مرتبط با آن كدام است؟ (مأموريت شما)
6- برداشت شما از نظام وسيعتري كه درآن عمل ميكنيد كدام است؟
آفريدن آينده
-از رؤيا به واقعيت پس از مشخص کردن راه تحقق پنداره و پس از اينكه مأموريت سازماني، خواهشي و ساختار تعرف و تعيين شدند، مدیریت طرز حركت به حالت مطلوب را مشخص ميسازد. چگونه ميتوان در شرايط پيچيدگيها و نامطمئنيهاي موجود به سوي آينده حركت كرد. مطمئناً نميتوانيد با پيشبيني كردن آينده اين كار را بكنیدغ زيرا آينده نامطمئنتر و پيچيدهتر از آن است كه بتوان آن را پيشبيني كرد. پاسخ اين است بايد آينده را خلق كرد. يعني آنقدر به تقريبهيمن توالي متوسل ميشويد تا به نقطهی بدون بازگشت ميرسيد.
-خيالپرداز، واقعبين و منتقد: هر برنامهريزي مؤثر مستلزم هماهنگي سه فرآيند خيالپرداز، واقعبين و منتقد است. خيالپرداز براي دادن نظر و فكر مورد نياز است. براي تبديل فكر به واقعيت و اقدامات لازم براي تحقق بخشيدن به خيال به واقع بين نياز داريم. براي تصفيه و پالايش كارها و ارزيابي حركت از پنداره به عمل هم حضور منتقد ضروري است.
-فيزيولوژي و چرخهی خلاق: فيزيولوژي يا حالت بدن مانند ساير فرآيندهاي شناختي روي خلّاقيت و توانايي برنامهريزي مؤثر اثر ميگذارد. خيالپرداز سر و چشمها به سمت بالا، بدن متقارن و آرام؛ واقعبیني: سر و چشمها مستقيم يا اندكي متمايل به جلو بدن متقارن و كمي متمايل به جلو؛ منتقد: چشمها به سمت پايين، سر پايين و كج، بدن به حالت زاد به دال.
-خط مشي برنامهريزي: خط مشي برنامهريزي ابزاري است كه شما را در برنامهريزي و نيز، ثبت نتايج فرآيند فكري خود ياري ميدهد:
*مرحله «ميخواهم» - خيالپردازي: شامل سطح توجه: چه؛ سبك شناختي: پنداره؛ نگرش: هر چيي ميتواند باشد؛ خط مشي ميكرو: تركيب كردن حواس. فيزيولوژي بدن (كه ذكر شد) با پاسخ به اين سؤالات : چه ميخواهيد بكشيد و چرا؟ به چه فوايدي دارد؟ در چه زماني؟ با اين فكر به كجا ميخواهيد برسيد؟ براي تحقق برنامههاي خود چه نقشي را در نظر ميگيريد.
* مرحلهی «چگونه» واقعبين: در چه زماني و با چه ساني و به چه شكلي برنامهی اجرا خواهد شد؟ راه مؤثر براي اطلاع از كم و كيف فعاليت چيست؟ از كجا ميدانيد به هدف رسيدهايد.
* مرحلهی «ممكن است» منتقد: اين نقطه نظر جديد روي چه اشخاصي تأثير ميگذارد؟ روشهاي موجود چه فوايد و چه نيازها و كمبودهايي دارد؟
-شيوههاي فكري در مدیریت و حل مسأله:
مدیریت مؤثر مستلزم تسلط بر روشهايي است تا نقطهنظرها و شيوههاي فكري مختلف را در كنار هم قرار دهد. هدف شناسايي و بهرهبرداري از نقطهنظرها و شيوههاي فكري متفاوت است.
-انگارههاي متا: براي بررسي مسأله يا هدف ميتوان از روشهاي مختلفي استفاده كرد. ميتوان از مسأله فاصله گرفت، ميتوان به آن نزديك شد يا از تركيبي از اين دو حالت استفاده كرد. ميتوان مسأله را به اجزاي كوچكتر تقسيم کرد. ميتوان آن را در قالبهاي زماني بلندمدت، ميانمدت يا كوتاهمدت و در حيطههاي زماني گذشته، حال يا آينده بررسي كرد. گاه نگرش به جزئيات در سطح ميكرو لازم است و گاه بايد تصوير جامعتر و بزرگتري را در نظر بگيريم.
-توجه به شيوههاي مختلف فكري: مديريت مؤثر يك گروه ايجاب ميكند كه به ديدگاهها و نقطهنظرهاي همهی افراد توجه شود. بايد تعادلي ميان الف) تشويق ديدگاههاي مختلف ب) در چنان گذاشتن درك خود از هدف با سايرين ايجاد شود. حل مسأله و هدف گذاري يا تحقق هدفها نيز وظيفه مدیریت است. بهطور كلي اگر زمينه اصلي حل مسأله بادش تأكيد رئیس و رهبر به تشويق ديدگاههاي جديد است. اگر زمينه پيشنهاد يك نقطه نظر جديد و بررسي آن باشد تأكيد بر نتيجه و حاصل كار است. در كار مديريت توجه تعادل بسيار مهم است. يك مرحله از برنامه و يا يك شيوه فكري نبايد به زيان مراحل و ذهنيهاي ديگر مورد توجه قرار گيرد.
بنابراين يكي ازمهارتهاي ارتباطي حائز اهميت براي هر رئیس و رهبر شناسايي انگارههاي مهم فكري و واكنش نشان دادن متناسب به آنهاست.
راهي براي آگاهي از نقطهنظرهاي اشخاص سؤال كردن از آنهاست. در اين زمينه بايد توجه داشت كه نه تنها پاسخهاي كلامي اشخاص بلكه حالت بدن، حالتهاي تأكيدها و لحن صدا سرنخهاي مهمي هستند كه بايد به آنها توجه کرد.
منبع: ان.ال.پي و رموز موفقيت در مديريت و مدیریت، نويسنده: رابرت ديلتز، برگردان: مهدي قراچهداغي
|