مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
طیبه صابر
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
بازی‌های ناسالم
4-کودک و نوجوان 1-کودک 4-کودک و بازیبازی‌های ناسالم
ارسال شده در تاریخ: 9 دی 1393

بازی‌ها چگونه فراگرفته و اجرا می‌شوند

 

گذشته و حال در شخصیت افراد نقش به ‌سزایی دارند. الگوهای رفتاری امروز از گذشته نشأت می‌گیرند و به آینده نیز کشیده می‌شوند و در شکست‌ها و موفقیت‌های افراد نقش به‌سزایی دارند.

این الگوهای رفتاری در هر خانواده متفاوت از دیگری است. وقتی افراد وارد اجتماع می‌شوند این خواسته‌ها و رفتارها در تعارض با اجتماع قرار گرفته و باعث مشکلات گوناگون می‌شوند و فرد رفتار جدید و متفاوتی دست می‌زند که بازی نامیده می‌شود. خانواده و جامعه باید این رفتارها را شناسایی کنند و رفتار مناسب را جایگزین سازند. این بازی‌ها مخرب شخصیت است و مانع رشد استعداد و احساسات کودک می‌شوند.

افرادی که در ارتباط با دیگران شخصیت تکامل یافته و نسبتاً طولانی مدت دارند و دارای قدرت انعطاف‌پذیری در برابر رفتارهای نادرست و منفی هستند و راه عقلانی را انتخاب می‌کنند، بهتر می‌توانند افراد را جذب خود کنند و روابط موفق‌تر داشته باشند.

 معمولاً افراد در ارتباط‌های بیشتر شناخته می‌شوند و ویژگی‌های آن‌ها آشکار می‌شود. بهترین زمان برای شکل‌یافتن شخصیت سال‌های اولیه‌ی زندگی است و والدین باید در این زمینه دقت کافی داشته باشند.

اشتراک؛ اصل زندگی          

انسان به تنهایی نمی‌تواند تمام نیازها و احتیاجات خود را برآورده سازد و به کمک دیگران احتیاج دارد. در غیر این صورت دچار اختلالات فراوانی خواهد شد؛ به خصوص در دوران کودکی اگر نیازهای عاطفی و مادی کودک برآورده نشود به رفتارهایی روی می‌آورد که بازی نامیده می‌شود. مانند گریه کردن برای رفع گرسنگی.

کودکی که نیازهایش به موقع جواب داده نشود، مضطرب و پرخاشگر و در صورتی که نیازهایش به موقع جواب داده شود و در محیطی از محبت و مهربانی به سر ببرد، در آینده فردی سالم خواهد بود و انتظارات معقول خواهد داشت.

شخصیت

شخصیت هر فرد بیشتر در خانواده شکل می‌گیرد و بعد از خانواده اجتماع، دوستان و اطرفیان در شکل‌گیری شخصیت نقش دارند.

آگاهی                     

زمانی که کودک اشتباهی مانند کتک زدن و یا اقدام به آسیب به خواهر یا برادر کوچکترش می‌کند، آگاهی دادن به او بیشتر از تهدید و فشار، تأثیرگذار است و از آسیب روانی و بازی کردن کودک جلوگیری می‌کند.

شکل یافتن تصور از خود                

کودک در حین رشد در خانواده و تحت تأثیر رفتارها و واکنش‌ها، تصوری در مورد خود را در وجودش شکل می‌دهد. باید توجه داشت تا در برخورد با اشتباهات کودک به ‌گونه‌ای رفتارکرد که او هیچ تصور کلی ذهنی منفی در مورد خودش پیدا نکند.

احساسات              

کودکان باید یاد بگیرند که بتوانند احساسات منفی و مثبت خود را بروز دهند. در غیر این صورت در بزرگسالی با مشکل مواجه می‌شوند؛ زیرا با احساسات خود آشنا نیستند و دچار آسیب روانی می‌شوند.

برآورده شدن نیازها

زمانی که نیازهای فرد سرکوب گردد و به آن‌ها پاسخ داده نشود، فرد با مشکل مواجه می‌شود. هرچه رابطه‌ی کودک با والدین و جامعه بهتر باشد نیازهای او بهتر تأمین می‌شود.

نیازهای روحی و عاطفی نیز به اندازه‌ی نیازهای جسمی اهمیت دارند و مشکلات آینده بیشتر به دلیل عدم توجه به روحیات و احساسات کودکان است.

نگاهی به عقب                    

بهتر است والدین هنگامی که از طرف کودک با مشکلی مواجه می‌شوند زود قضاوت نکنند و با کمی آگاهی به گذشته‌ی کودک برگردند و علت را ریشه‌یابی و به کودک کمک کنند. مثال:

        رفتار نادرست                                                                  رفتار درست

مادر: علی سوار ماشین شو بریم خونه‌ی عمه‌ت.                    مادر: علی برو سوار ماشین شو زودتر بریم.

علی: من نمی‌خوام بیام اون‌جا.                                        علی: من نمی‌خوام برم.

مادر: چرا نمی‌خوای؟                                                    مادر: چرا نمی‌خوای بری؟

علی: نمی‌دونم.                                                           علی: نمی‌دونم.

مادر: تو فقط لجازی می‌کنی.                       مادر: اما تو که همیشه دوست داری خونه‌ی عمه‌ات بریم.

علی: من حالم خوب نیست، سرم درد می‌کنه.                  علی: من دیگه نمی‌خوام اون‌جا برم.

مادر: تا چند لحظه پیش که حالت خوب بود. تو خودتو به مریضی می‌زنی و ... .   علی شروع به گریه می‌کند.

مادر: هفته گذشته که اون‌جا بودیم، اتفاقی افتاد که نمی‌خوای بری؟ علی: من از محسن خوشم نمی‌یاد، محسن به من گفت که . . .

 

بازی‌ها

معمولاً بازی‌ها به دلیل جایگزین کردن رفتاری است که کودک انجام می‌دهد و برای والدین بی‌اهمیت است. به همین علت کودک برای جایگزین کردن رفتاری دیگر که مورد توجه قرار گیرد و به خواسته‌اش برسد، اقدام به بازی می‌کند.

بازی باعث از بین رفتن روابط گرم و صمیمی و عدم ارتباط سالم می‌شود.

بعضی بازی‌ها، به دلیل تکرار زیاد جایگزین شخصیت فرد می‌شوند، به خصوص در بزرگسالی زمانی که کودک با انجام بازی رضایت به دست می‌آورد و یا زمانی که فرد احساس اضطراب و ناامنی می‌کند برای برطرف شدن این اضطراب و ناامنی، اقدام به بازی می‌کند.

زمانی که بازی در فرد تقویت می‌شود، در رفتارهای او تأثیر می‌گذارد و این تأثیر گاهی در شرایط شغلی، ازدواج، اجتماعی و . . . اثر خود را نمایان می‌سازد. فرد به دنبال شخصیتی می‌گردد که با بازی وی مخالفتی نداشته و مطیع او گردد.

بازی پادشاهی بر سر قله    

زمانی که یکی از والدین همیشه و در هر شرایطی حق را به کودک می‌دهد و با همسرش در مورد تنبیه او به مخالفت می‌پردازد کودک برای رسیدن به خواسته‌اش از این موضوع استفاده می‌کند و سعی می‌کند والدینش را به گونه‌ای استثمار کند. کودک در برابر او نقش‌های خود را بازی می‌کند و در نهایت به خواسته‌اش می‌رسد. (مثلاً با گریه و زاری فراوان)

چنین کودکی در بزرگسالی و در اجتماع نیز بازی را که یاد گرفته در پیش می‌گیرد و چون جامعه به این شیوه خواسته‌های او را تأمین نمی‌کند، دچار مشکلات و شکست‌های پی‌درپی می‌شود، در حالی که خودش از علت این شکست‌ها و بازی‌اش اطلاع ندارد.

بازی‌هایی که مادرم به من آموخت              

اولین ارتباط دهنده و شخصی که با نوزاد ارتباط برقرار می‌کند، مادر است. رفتار مادر در این دوران و این‌که تا چه حد با کودک ارتباط سازنده و بالعکس برقرار کند، در آینده نقش خود را نمایان می‌سازد و کودک را به فردی با شخصیت انعطاف‌پذیر و سازنده که به راحتی با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کند و یا برعکس فردی پرخاشگر با رفتاری تند تبدیل می‌کند.

والدینی که به دلایل مختلف نمی‌توانند پذیرای نوزاد جدید باشند و با سردی و بی‌توجهی با او رفتار می‌کنند موجب می‌شوند چنین فرزندی در بزرگسالی به آن‌ها بی‌احترامی و پرخاشگری کند و به بازی‌های نادرستی روی آورد که بدین وسیله عقده‌ها و خشم‌های خود به خانواده‌اش را نشان بدهد.

پرتاب شیرینیِ گلی

والدینی که فرزند خود را زیاد سرزنش و ملامت می‌کنند، باعث می‌شوند در او احساس گناه به وجود بیاید و باور کند که به تنهایی قادر به انجام هیچ کاری نیست. کودک به تنهایی، به خاطر انجام اشتباه کارها، احساس گناه نمی‌کند، بلکه از آن‌ها عبرت می‌گیرد. این عکس‌العمل والدین است که باعث ایجاد احساس گناه و به دنبال آن پرخاشگری و رفتار خودخواهانه در فرزند می‌شود.

در بازی پرتاب شیرینی گلی، کودک برای این‌که بار احساس گناه را بر دوش دیگری بگذارد، خودش به ملامت والدین در زمانی‌که می‌تواند می‌پردازد و بازی را شروع می‌کند.

علی: پدر تو خیلی دروغگو هستی.

مادر: علی تو نباید با پدرت این‌طور صحبت کنی.

علی: تو و پدر هم با هم همین‌طور صحبت می‌کنید.

مادر: زیاد حرف می‌زنی.

علی: وقتی شما زیاد صحبت می‌کنید چرا من صحبت نکنم (به والدین احساس گناه و نگرانی وارد می‌کند.)

پدر (به مادر): ما باید مواظب حرف زدن‌مان جلوی بچه باشیم تا چنین مشکلی پیش نیاید و... .

یک سیب زمینی، دو سیب زمینی                 

وقتی والدین سر میزغذا، در مورد غذا خوردن کودک زیاده‌روی می‌کنند و وقتی کودک از غذا خوردن امتناع می‌کند و آن‌ها اصرار می‌کنند و در نهایت مجبور به رشوه دادن و التماس کردن به فرزند خود برای غذا خوردن می‌شوند، کودک به این بازی می‌پردازد و عملاً اوضاع و شرایط را در دست می‌گیرد و اداره می‌کند. اما اگر والدین بدانند نخوردن یک وعده غذا برای کودک هیچ مشکلی به وجود نمی‌آورد، در عوض این‌گونه رفتارها و مشکلات هنگام غذا خوردن کاهش می‌یابد، خیلی با فرزندشان درگیر نمی‌شوند و به صحبت درباره‌ی موضوعات مختلف و روزمره‌ی دیگر می‌پردازند و کودک متوجه می‌شوند که بازی او فایده‌ای نداشته و به بازی‌اش پایان می‌دهد.

مادر: (با حالت نگرانی که در چهره‌اش پیداست) امشب شام خوشمزه‌ای داریم.

زهرا: من گرسنه نیستم.

مادر: بیا کمی مرغ و سیب‌زمینی بخور.

زهرا: من از مرغ و سیب‌زمینی خوشم نمی‌یاد.

پدر: همه‌ی بچه‌ها مرغ و سیب‌زمینی دوست دارند.

زهرا: کی گفته؟

پدر: خب همه می‌گویند.

زهرا: زهره آن‌ها را نمی‌خورد.

مادر: بیا یک کم تو بشقاب تو می‌گذارم.

زهرا: این زیاد است.

پدر: سعی کن بخوری عزیزم. شروع کن.

چرخ و فلک

زمانی که والدین نمی‌توانند پذیرای کودک باشند و فکر می‌کنند به خاطر وجود فرزندشان از تمام موقعیت‌ها و فرصت‌های پیشرفت باید دست بکشند، خشم خود را بر فرزندشان وارد می‌کنند، به او کمتر رسیدگی می‌کنند، با بی‌میلی به او غذا می‌دهند. مرتب در منزل با هم به جنگ و دعوا می‌پردازند. چنین فرزندی از والدین خود برچسب‌های منفی زیادی مانند: مزاحم، شلخته، لجوج و غیره را می‌شنود، خود را عامل مزاحمی می داند. او بازی چرخ و فلک را می‌آموزد و ناخودآگاه به سمت همان برچسب‌های منفی کشیده می‌شود و همان رفتارهایی را انجام می‌دهد که والدین او را بیشتر از خود دور کنند.

چنین کودکی زمانی که بزرگ‌تر می‌شود و وارد اجتماع می‌شود، نمی‌تواند با دیگران رفتار سازگار داشته باشد و خشم درونی خود را بر اجتماع وارد می‌کند.

بازی‌هایی که پدرم به من آموخت               

در دو سال اول زندگی، مادر به دلیل وابستگی‌های بیشتری که نوزاد به او دارد، نقش بیشتری و پررنگ‌تری در روابط با فرزند دارد و پدر به طور غیرمستقیم با فرزندش رابطه برقرار می‌کند. بدین‌گونه که با شرایط جوی و محیطی که برای مادر فراهم می‌کند و رابطه‌ی محبت‌آمیز و توأم با آرامش روحی و روانی و تشویق مادر و خیلی عوامل دیگر موجب می‌شود مادر با تمایل و رغبت بیشتری به سمت فرزند خود برود و رفتارها و روابط مناسبی با فرزند برقرار کند و برعکس پدری که محیط منزل را برای مادر توأم با اضطراب و تنش روحی روانی بنماید، موجب می‌شود مادر علاقه‌ای به فرزند نشان ندهد و زمانی که به سمت فرزند خود می‌رود ترس و اضطراب و عدم آرامش او در چهره‌اش خودنمایی می‌کند و به طریق غیرکلامی این امر به فرزند منتقل می‌شود. چنین فرزندی در بزرگسالانی مضطرب و ترسو در اجتماع ظاهر می‌شود.

بازی طوفانی                       

سوء استفاده از محبت، برای رسیدن به خواسته. محبت وسیله‌ای برای خرید و فروش.

پدری که در کودکی از محبت و توجه پدر خود محروم بوده، وقتی صاحب فرزند می‌شود، شدیداً نیازمند محبت فرزندانش بوده و به گونه‌ای رفتار می‌کند که باعث ناراحتی آن‌ها نشود. فرزندان حساسیت پدر را فهمیده و برای رسیدن به خواسته‌های خود از این موضوع سوء استفاده می‌کنند.

فرزند از پدر تقاضای خرید عروسکی می‌کند که قیمت خیلی گرانی دارد و پدر به او می‌گوید که عروسک‌های زیادی در خانه دارد و قیمت آن عروسک خیلی زیاد است، اما با وجود این فرزند اصرار می‌کند و بازی را شروع می‌کند. با گفتن جمله‌هایی مانند تو مرا دوست نداری، پدر دوستم این عروسک را برای دخترش خریده، او دخترش را دوست دارد و . . . پدر تسلیم شده و دخترش پیروز می‌شود و این بازی در روابط ادامه می‌یابد و باعث مشکلات فرزند در آینده در ارتباط با همسر و دوستان و . . . می‌شود.

جوجه اردک زشت

گاهی که در اثر حادثه‌ای اتفاقی برای کودک افتاده و احیاناً دچار مشکل و یا نقص عضوی شده، پدر و مادر احساس گناه و عذاب وجدان زیادی می‌کنند و این باعث می‌شود که گاهی در رفتارهایشان افراط کنند و به فرزند خود بیش از اندازه اختیار دهند، مثلاً هیچ کاری برخلاف میل کودک انجام نمی‌دهند.

در اثر این رفتار کودک تصور می‌کند، به وسیله‌ی این نقص عضو و یا مشکل می‌تواند والدین خود را در اختیار بگیرد و هر کاری برخلاف میلش باشد نقش جوجه اردک زشت را بازی می‌کند و به نقص عضو خود اشاره می‌کند و آن‌قدر به بازی ادامه می‌دهد تا به خواسته‌اش برسد.

کودک در آینده خودخواه و خودمحور بار می‌آید و با اجتماع و دیگران دچار مشکل می‌شود.

والدین باید نگاه درستی به فرزند خود داشته و حادثه را خیلی بزرگ جلوه ندهند و به این بازی کودک خاتمه دهند.

بنگ بنگ تو مرا کشتی                   

گاهی پدر و مادر به علت مشکلاتی که در خانواده وجود دارد و یا معمولاً خود این مشکلات را به وجود می‌آورند مانند درگیری بین والدین و . . . ، وقتی کوچک‌ترین مشکل روانی مانند: ترس، اضطراب و ... در کودک یا فرزند به وجود می‌آید، آن‌ها خود را مقصر می‌دانند و احساس گناه می‌کنند. در حالی‌که گاهی این علائم مانند: ترس و اضطراب کودک علت دیگری دارد و ممکن است بعد از مدتی برطرف شود ولی والدین زیاد نگران می‌شوند و کودک با استفاده از این نکته، از والدین سوء استفاده می‌کنند و بازی بنگ‌بنگ تو مرا کشتی را راه می‌اندازند.

مثلاً کودکی ترس از تاریکی به هنگام خواب را بهانه می‌کند تا بتواند به خواسته‌اش که تماشای تلویزیون است برسد و هنگامی که پدرش اصرار می‌کند که برق را روشن بگذارد و بخوابد و از چیزی نترسد، با گفتن جمله‌ای مانند: مگر تقصیر من است که از تاریکی می‌ترسم، به خواسته خود می‌رسد و تا دیروقت پای تلویزیون نشسته و خوابش می‌برد.

چهره‌های پنهان     

کودکانی که در اثر جدایی و طلاق نزدیکی از والدین خود زندگی می‌کنند، معمولاً والد دیگر نقش مهمی در زندگی روحی و روانی آن‌ها ایفاء می‌کند و کودک او را یک فرد نجات‌دهنده از مشکلات زندگی می‌بیند، اما اگر کودک مشکل چندانی نداشته باشد، از پدر یا مادر خود تصویر خاصی نخواهد داشت و فقط حالت کنجکاوی و یا تهدید دارد و زمانی که با پدر یا مادر خود مشکل پیدا می‌کند، بازی پنهان اگر پدرم یا مادرم این‌جا بود . . . را به کار می‌برد.

مادر از کودک می‌خواهد چون بیرون سرد است برای بازی بیرون نرود. اما علی اصرار می‌کند و می‌گوید که بقیه‌ی بچه‌ها بیرون بازی می‌کنند مادر برای او دلیل می‌آورد که سرماخورده است و سرش درد می‌کند و . . . در نهایت علی بازی چهره‌ی پنهان را شروع می‌کند. اگر پدرم این‌جا بود اجازه می‌داد ...   . اگر پدرم این‌جا بود مخالفت نمی‌کرد و . . . (این ضربه‌ای است که مارد را خلع سلاح می‌کند.)

 چهره‌ی پنهان (روش دیگر برخورد با این بازی):

علی: من حالم خوب است و می‌خواهم بیرون بازی کنم.

مادر: خوب لباس گرم بپوش و مواظب خودت باش.

ناپدری: (خطاب به همسر) و مسائل علی را آماده کن من می‌برم پیش پدرش یک هفته زندگی کند.

مادر: درست است علی اگر رفتارت را تغییر ندهی می‌برمت نزد پدرت.

ناپدری: اما من جدی می‌گویم اگر آماده‌اش نکنی خودم آماده می‌کنم.

بازی قدیمی مسلک

در خانواده‌هایی که والدین تمایل و آمادگی برای فرزند جدید ندارند، با بی‌میلی و به روش بزرگسالان با کودک رفتار می‌شود، مهربانی و خشونت به یک اندازه است و کودک این روش را یاد می‌گیرد.

 این کودکان رفتارهایی مانند یک فرد بزرگسال انجام می‌دهند. این بازی، بازی بلوغ کاذب است. او بدون این‌که شرایط لازم و محیط برای مانند یک فرد بزرگسال بودن، برایش آماده باشد، رفتار بزرگسالان را فقط تقلید می‌کند و بدون آگاهی و بدین طریق امکان زندگی کردن با هم‌سن و سال‌های خود را از دست می‌دهد و در آینده مشکلاتی برایش به وجود می‌آید.

روابط خواهران و برادران و بازی‌ها             

خواهران و برادران در رشد شخصیت یکدیگر تأثیر دارند.

رفتارها و عکس‌العمل‌هایی که والدین برای فرزندان اول و آخر و سایر فرزندان به کار می‌برند از خانواده‌ای به خانواده دیگر فرق می‌کند.

والدین بسته به این‌که آیا پذیرای فرزند جدید هستند یا خیر، به فرزند پسر تمایل دارند یا دختر، رفتارهایی را اعمال می‌کنند. معمولاً افرادی که در خانواده ر‌ابطه‌ی درست و مناسبی با خواهر و برادر و والدین خود دارند در اجتماع با مشکل کمتری مواجه می‌شوند و برعکس خانواده‌هایی که روابط خواهر و برادر مناسب نیست. وقتی وارد اجتماع می‌شوند دچار مشکل می‌شوند.

بع‌بع گوسفند سیاه  

در خانواده‌ای که والدین پذیرای فرزد دوّم نیستند، مثلاً شغل مناسب و درآمد مناسب ندارند، معمولاً فرزند جدید مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد.

در چنین شرایطی معمولاً فرزند بزرگ‌تر که خانواده پذیرای او بوده، از شرایط به نفع خود استفاده می‌کند و بازی گوسفند سیاه را شروع می‌کند.

مادر: چرا وسایل‌تان وسط اتاق است.

زهرا: من به تکتم گفتم که وسایل را جمع کن اما او گوش نکرد.

تکتم: تو هم به اندازه‌ی من وسایلت را ریختی.

مادر: تکتم تو همیشه همین‌طوری و کار اشتباهت را به گردن دیگری می‌اندازی. همین الان اتاق را تمیز کن.

تکتم: اما زهرا . . .

مادر: تو نمی‌تونی مثل زهرا باشی برای من شکلک در نیار.

زهرا: این‌قدر مادر را ناراحت نکن.

تکتم: من کار نکردم.

زهرا: من همیشه وظیفه‌ی خودم را انجام می‌دهم و .. .

و بازی ادامه می‌یابد.

معمولاً واکنش والدین نسبت به دو خواهر دیدگاه اطرافیان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد و حسادت و رقابت بین فرزندان افزایش می‌یابد. در چنین شرایطی والدین باید با دو خواهر رفتار یکسان داشته و بازی را خاتمه دهند.

 تیم من در مقابل تیم تو                 

گاهی مشکلات حل نشده‌ی دوران کودکی والدین در ضمیر ناخودآگاه آن‌ها باقی مانده و در شرایط کنونی و در ارتباط با فرزندان خود، می‌خواهند آن خشم‌های بروز داده نشده را حل کرده و به طرفداری افراطی از فرزند و بحث و جدل با همسر می‌پردازند و هر کدام از همسران به دفاع از یکی از فرزندان که معمولاً فرزند هم‌جنس خودشان است می‌پردازند و خواسته‌ و نیاز خود را در تاریکی جست‌وجو می‌کنند.

در چنین شرایطی فرزندان به این مشکل والدین پی ‌می‌برند و از آن به عنوان یک بازی استفاده می‌کنند.

مادر: رامین باز هم داری زهرا را اذیت می‌کنی.

رامین: او کامیون مرا برداشته و من هم آن را پس می‌گیرم.

مادر: دیگر چه بلایی به سر او آوردی ببین چقدر غمگین است.

زهرا: او مرا زد.

رامین: دروغگو

مادر: چطور جرأت می‌کنی خواهرت را دروغگو خطاب کنی.

پدر: دیگر چه خبر است؟ هیچ وقت نمی‌گذاری این پسر به حال خودش باشد.

مادر: تو دخالت نکن هیچ چیز نمی‌دانی.

رامین: زهرا با من دعوا کرده و مادر تلافی آن را سر من درمی‌آورد.

پدر: من نمی‌گذارم این دختر لوس و ننر هر کاری دلش خواست انجام بدهد و . . . بازی ادامه پیدا می‌کند.

والدین باید زمانی را به دخالت نکردن در روابط بین فرزندان اختصاص بدهند.

اگر والدین از این بازی کودکان اطلاع داشته باشند رفتار با فرزندان به گونه‌ای دیگر خواهد بود.

باورسازی   

گاهی کودکان یک شخصیت رؤیایی و خیالی برای خود می‌سازند، با او بازی می‌کنند، غذا می‌خورند و حرف می‌زنند. معمولاً این اتفاق زمانی می‌افتد که والدین وقت کمتری را برای فرزند خود می‌گذارند و با او صحبت و بازی می‌کنند. باورسازی معمولاً در سنین 3 تا 6 سالگی رخ می‌دهد و گاهی تا 10 سالگی ادامه می‌یابد. تحقیقات نشان داده که این کودکان در آینده خلّاقیت و هوش بیشتری دارند و بیشتر از کودکان دیگر به بیماری‌های روانی مبتلا نمی‌شوند. والدین می‌توانند وقت بیشتری را برای فرزند خود بگذراند و با کمک مشاور شخصیت باورسازی شده را از ذهن فرزندشان خارج کنند.

یک دو سه جنگجوی کوچولو           

بچه‌ها گاهی با هم دعوا می‌کنند و بگو مگو ادامه پیدا می‌کند. گاهی مواقع والدین نمی‌توانند دخالت نکنند و به خاطر اهمیتی که برای تربیت بچه‌ها قائل هستند و به دلیل مطالعاتی که کرده‌اند سعی می‌کنند بهترین برخورد را بکنند، اما دقیقاً نمی‌دانند چه بکنند و به همین دلیل و برای این‌که در بچه‌ها احساس گناه و اضطراب به وجود نیاید، برخورد خیلی ملایمی می‌کنند؛ مثل این‌که به آن‌ها بگویند خب حاضر شوید برویم پارک و ... .

به این ترتیب بچه‌ها یاد می‌گیرند که چگونه می‌توانند به راحتی والدین را برای رسیدن به خواسته‌های خود در دست گیرند. چنین کودکانی در اجتماع و در آینده دچار مشکل می‌شوند. آن‌ها به راحتی نمی‌توانند مسائل مهم و جزئی را از هم تشخیص دهند و قضاوت کنند.

بهترین روش این‌ است که والدین با این بازی مقابله کنند و شرایطی فراهم کنند که بچه‌ها یاد بگیرند خودشان مشکل‌شان را حل کرده و به این بازی نیز خاتمه دهند.

تاریخ آخرین ویرایش: 14 اسفند 1393 - 14:08:57
اقدام کننده: واحد تولید محتوای کلینیک روان درمانی صبا
تعداد مشاهده: 1874