والدین موظفند که فرزندان خود را به انسانهایی آگاه و بالغ تبدیل کنند و تحویل جامعه بدهند؛البته در صورتی که آموزش تربیت آنها صحیح باشد. اگر تربیت کودکان نادرست باشد مشکلاتی از قبیل فرار، اعتیاد و... در پی دارد. بنابراین باید والدین آموزشهای لازم را در تربیت فرزندان ببینند.
گوردن معتقد است که با عشق و محبت میتوان تا حدی فاصلهی نسلها را کم کرد؛ زیرا زمانی که فرزندان با والدین خود درگیری و تضاد دارند، این تضادها به علت ارزشها و عقایدی است که مورد قبول والدین و فرزندان نیست.
اهداف گوردن برای تربیت کودک
1- والدین روشهای برخورد صحیح و مهارتهایی را که برای رفتار با کودک مناسب است بیاموزند و رفتار صحیح از خود نشان دهند.
2- کاربرد رفتار مناسب و زمانی که باید رفتار درست را انجام دهند فراگیرند.
3- والدین بیاموزند که هدف از کاربرد رفتاری که به کار میبرند چیست و چه عواقبی دارد.
در نظریهی گوردن رابطهای که کودک با والدین خود برقرار میکند مهم است و هستهی اصلی رفتارها و برخوردها محسوب میشود.
از نظر گوردن والدین در برخورد با فرزندانشان به سه گروه تقسیم میشوند:
1- گروه والدین برنده:
والدینی هستند که میخواهند به زور و اجبار نظر خود را به کودکانشان تحمیل کنند. حرف آخر را خودشان میگویند، محدودیت در کارها و تنبیه کردن کودکان را ضروری میدانند. در این گروه، رابطهی بین فرزندان و والدین یک طرفه است؛ زیرا به فرزندان اجازهی انجام کاری به ارادهی خودشان داده نمیشود.
2- گروه والدین بازنده:
این گروه نقطهی مقابل والدین برنده هستند. در این گروه به فرزند آزادی زیادی داده می شود و در صورت وجود اختلاف بین والدین و فرزند، والدین به نفع فرزندشان عقبنشینی میکنند و با محروم کردن فرزند از خواستههایش، مخالفند.
3- گروه والدین مردد:
این گروه گاهی برنده و گاهی بازنده هستند. این گروه باعث میشوند که رفتار دوگانه در فرزندان به وجود بیاید. آنها گاهی سختگیری می کنند و گاهی آسان میگیرند. گاهی اوقات والدین برندهاند و گاهی فرزندو این احساس که کدام برنده میشوند دردناک و ترسآور است که متوجه هر کدام از آنها میشود.
گوردن با روش مسالمتآمیز موافق است و معتقد است که والدین با توافق با کودک باید به نقطهی مشترکی برسند و آنچه به صلاح باشد همان را انجام دهند. در این روش والدین باید در نظر داشته باشند که قبل از اینکه نقش پدر و مادر را در زندگی قبول میکنند باید نقش خود را به عنوان یک انسان قبول داشته باشند. و باید احساسات خود را بروز دهند و همینطور ناراحتی یا خوشحالی از فرزند را صریحاً به کودک اعلام کنند.
محدودهی پذیرش
بعضی از والدین همیشه رفتار فرزندانشان را قبول ندارند؛ یعنی گاهی رفتار فرزندشان قابل پذیرش است و گاهی نیست. بر این اساس دیدگاه والدین به دو گروه تقسیم میشود:
1- دیدگاه قابل پذیرش:
در این گروه فرزندان میتوانند به خود شناسی برسند. والدین به کودک اجازه میدهند که نظرات خود را بیان کند، آزادی عمل میدهند ودرباره مسائل گوناگون بحث و گفتگو میکنند. در این گروه معمولاً دامنهی رفتار قابل پذیرش بیشتر از رفتارهای غیر قابل پذیرش است.
2- رفتارهای غیر قابل پذیرش:
این گروه، بیشتر از رفتارهای قابل پذیرش است و هر موضوعی را با بله یا خیر جواب میدهند. بحث منطقی را کمتر قبول دارند و والدین مشخص میکنند که کودک چه کارهایی انجام دهد.
تقسیمبندی رفتار کودک
1- رفتارهای قابل پذیرش:
رفتارهایی که قابل پذیرش والدین است.
2- پذیرش رفتارهای کاذب:
رفتارهایی را شامل میشود که در شرایط عادی مورد قبول والدین است اما حال کودک در شرایطی قرار دارد که والدین رفتار را به راحتی قبول میکنند. مثال: کودکی که مریض است و به علت شرایطی که دارد والدین کارهایی که او انجام میدهد قبول میکنند. پذیرش رفتارهای کاذب باعث به وجود آمدن تضادهایی در رفتار کودک میشود. بدین صورت که رفتاری را در شرایطی قبول کنیم و در شرایطی دیگر قبول نکنیم باعث سردرگمی و ابهام کودک میشود.
بنابراین باید تا جایی که امکان دارد پذیرش کاذب راکاهش داد تا از نابسامانیهایی که برای کودک به وجود میآید کاست.
3- رفتارهای غیر قابل پذیرش:
رفتارهایی را دربر میگیرد که تحت هیچ شرایطی مورد قبول نیستند؛ مثل دزدی.
روابط والدین با کودکان به دستههای زیر تقسیم میشوند:
1- ارتباط و صحبت کردن در این دسته به صورت امر و نهی کردن است: زهرا برو درو باز کن.
2- ارتباط به صورت آگاه کردن از کاری، نصیحت کردن و ترساندن از عملی صورت میگیرد و کودک از عواقب کار خود مطلع میشود: چون تکالیفت را انجام ندادی تلویزیون نگاه نمیکنی.
3- اخلاقی کردن موضوع و اجتماعی کردن رفتار در کودک. مثبت و منفی بودن کار را بیان کردن: این کار خوب است انجام بده و این کار نادرست است پس انجام نده.
4- در این دسته والدین به کودک اجازهی بحث میدهند و عقاید شخصی کودک را میپرسند.
5- در این گروه والدین به قضاوت کردن و انتقاد وسرزنش کودک میپردازند.
6- تشویق و موافقت کردن با خواستههای کودک.
7- ارتباط به صورت سؤال و جواب انجام میگیرد و والدین از کودک سؤالاتی را میپرسند که کودک با توضیحات خود نکات مبهم را برای والدین روشن میکنند.
ایجاد مشکل بین کودک و والدین
مشکل زمانی به وجود میآید که یا نیاز فرد برآورده نشده باشد یا فرد از رفتارش رضایت نداشته باشد. علل مختلفی وجود دارد که ممکن است افراد از رفتارشان رضایت نداشته باشند. مثلاً کودکی که احساس میکند به خاطر رفتار نامناسبی که انجام داده است والدینش او را دوست ندارند. سه حالت وجود دارد:
1- در این حالت کودک به نیاز های خود نرسیده و برایش مشکل به وجود آمده است و این مشکل فقط به کودک مربوط میشود.
2- کودک به تنهایی نیاز خود را برطرف میکند و نیاز کودک با والدین هیچ تضاد و درگیری ندارد؛ چون والدین وکودک هر دو یک نیاز دارند و به توافق رسیدهاند که نیازشان برآورده شود.
3- کودک نیاز خود را به گونهای برآورده میکند که با والدین موافق نیست؛ یعنی به خلاف مورد اول، در این حالت والدین با کودک مشکل دارند مانند زمانی که کودک می خواهد به پارک برود و والدین مخالفت میکنند اما کودک تصمیم خود را گرفته است و به تنهایی به پارک میرود.
روشهایی برای حل مشکلات والدین و کودکان
1- دادن راه حل:
گروهی از والدین به کودکان خود راه حل ارائه میدهند و به جای کودک تصمیم میگیرند. زمانی که والدین راه حل به کودک ارائه میدهند و یا نصیحت میکنند اینگونه به نظر میرسد که به کودک خود اعتماد ندارند و به قدرت تفکر و توانایی فکری کودک شک دارند. کودکان در برابر دستورات مقاومت نشان میدهند و چون هیچ اظهار نظری نمیتوانند بکنند در مقابل دستورات والدین مقاومت میکنند.
هنگام ارائهی مراحل والدین ابتدا نیازهای خود را در نظر میگیرند و بعد از آن نیاز های کودک در نتیجه والدین برنده و کودک بازنده میشود و کودک نمیتواند فرد مسئولیتپذیری تربیت شود.
2- کاربرد پاسخهایی حاکی از بیتوجهی و قضاوت کردن
بعضی از والدین جملاتی را به کار میبرند که نشاندهندهی بیتوجهی به کودک و قضاوت کردن دربارهی رفتارکودک است و ممکن است والدین گفتار خود را به صورت انتقاد شدید و سرزنش به کودک نشان دهند. مانند: من اگرجای تو بودم تکالیفم را انجام میدادم. با این شیوه کودک در خود احساس گناه و ضعف میکند؛ زیرا با دیگران مقایسه میشود و رفتار خود را نادرست میپندارد. کودک احساس میکند دارای جنبههای مثبت رفتاری است و زمانی که والدین فقط رفتار نادرست کودک را گوشزد میکنند کودک نسبت به والدین بیاعتماد میشود.
در محیطی که سرشار از سرزنش و ملامت باشد کودک احساس میکند که والدین او را دوست ندارند خصوصاً اگرسرزنش در حضور دوستان باشد. سرزنش باعث میشود که کودک رفتارش منفی شود و در مقابل والدین رفتار منفی را حفظ کند. ایستادگی در برابر رفتار منفی شخصیت منفی از کودک میسازد.
3- کاربرد پیامهای من میگویم و تو میگویی
بهتر است والدین هنگام صحبت با کودک به جای کاربرد کلمات (تو و شما)، کلمهی (من) را به کار ببرند. هنکامی که با کلمات (تو و شما) با کودک صحبت میشود بدین گونه است که او را مورد سرزنش قراردادهایم. بنابراین والدین میتوانند بیشتر در صحبتهای خود از(من) استفاده کنند. مثلاً زمانی که با کودک بازی میکنید به او نگویید تو دیگر نباید بازی کنی، بلکه بگویید من خستهام با من بازی نکن. در پیام من والدین شخصاً خود را درگیر مسأله مورد نظر میکنند و از غم و اندوه کودک کم میشود.
پیام من مسئولیت انجام کار را به کودک میآموزد تا در آینده بهتر به مسائل بنگرد و عمیقتر فکر کند. چون پیام من به دوستی و اعتماد متکی است؛ بنابراین بر دوستی و اعتماد بیشتر کودک افزوده میشود.
4- انتخاب مناسبترین راه حل
پس از بحث و بررسی کافی دربارهی هر یک از پیشنهادات ارائه شده، گروه با توافق همهی افراد یکی از راهحلهای عنوان شده را انتخاب میکنند؛ چون این مرحله خیلی اهمیت دارد هر یک از اعضا فرصت کافی برای ابراز احساسات و عکسالعملهای خود داشته باشند. توصیه میشود در این مرحله از کودک خواسته شود تمام راهحلها را توضیح بدهد و اگر نکتهی مهمی وجود دارد در این میان روی کاغذ نوشته شود تا دربارهی آن بحث شود.
5- اجرای راه حل انتخاب شده
پس از ارائهی راه حل مناسبتر که از جانب همه تأیید شده است آن را به اجرا میگذارند.
6- پیگیری و ارزشیابی راه حل اجرا شده
ارزشیابی مرحلهای است که نقاط ضعف و قوت برنامه را مشخص میکند. اگر بر اثر ارزشیابی مشخص شود که برنامهی انتخاب شده به درستی اجرا نشده و یا با مشکل مواجه است باید دوباره مورد بررسی قرار گیرد و یک تجدید نظر کلی انجام شود.
والدین در ارتباط با تربیت کودک
کنترل شدید کودک و کاربرد تنبیه برای کودکان از روشهای قدیمی تربیت است و والدین چون از نظر سنی بزرگتر از فرزندان هستند، پس تصمیمات و صحبتهای آنها در تمامی موارد ارجحیت دارد. بنابراین به جای کودکان تصمیم میگیرند، راه حل میدهند، و... .
از نظر گوردن این روش درست نیست؛ زیرا کودک دوست دارد اظهار وجود و بیان عقیده کند و حرف شنوی از والدین به طور مداوم باعث مقاومت کودک میشود که نتیجهی آن دروغگویی است. گوردن برای تربیت کودک شش روش را توصیف کرده که کسی برنده و بازنده نیست؛ زیرا در آن مشورت و هم فکری دو طرف شرط است و بهتر است از سنین ابتدایی کودک این جلسات برگزار شود:
1- شناسایی و تعریف مشکل
در این مرحله مشکل از دیدگاه والدین و کودک شناسایی و بررسی می شود. هنگام بررسی کردن مشکل باید توجه داشت که کودک مشغول بازی کردن نباشد و برای رفتن به جایی عجله ندارد و در محیطی باشد که انتقاد و عیبجویی در آن وجود نداشته باشد. والدین باید آشکارا به کودک بگویند که مشکل پیش آمده و دو طرف دربارهی آن بحث کنند.
2- تعیین راهحلهای احتمالی
پس از بررسی و شناسایی مشکل توسط دو طرف، باید راهحلهایی که مناسب با مشکل باشد ارائه شود. در این مرحله باید والدین به فرزندان اجازه بحث و گفتوگو بدهند و ابتدا از کودک بخواهند که نظرات خود را بیان کند و به شخصیت او احترام بگذارند و با دقت به کودک گوش بدهند.
پس از اتمام صحبتهای کودک و بعد از آن والدین راه حلهای ارائه شده را به بحث بگذارند و تجزیه و تحلیل کرده و مناسبترین راه حل را انتخاب کنند.
3- تجزیه و تحلیل راه حلهای احتمالی
پس از ارائهی راه حلهای ارائه شده به بحث و گفتوگو برای محاسن و معایب راهکارهای ارائه شده پرداخته شود و هر فرد نظر خود را آزادانه بیان کند.
|