برای تغییر ارزشهای کودکان:
1- برای آنها الگوی مؤثر باشیم:
اگر ارتباط بچهها با والدینشان خوب باشد، به احتمال زیاد از والدین خود در صورتی که الگوی مناسبی باشند و عملکرد درست داشته باشند، چیزی میآموزند.
2- مشاور مؤثری برای آنها باشیم:
برای این کار باید برای ارائهی اطلاعات و ارقام قابل اعتماد آمادگی کافی داشته باشیم. کودکان باید از والدین به عنوان مشاور پذیرش داشته باشند. همچنین والدین باید خود کودکان را برای مشکل خود مسئول بدانند. بدین صورت اگر مشاور مؤثری برای فرزندانشان باشند میتوانند در تغییر الگوها و ارزشهای ناپسند فرزندان تأثیر گذار باشند.
3- پذیرش:
همچنین والدین میتوانند آنچه را که در فرزندانشان نمیتوانند تغییر دهند، بپذیرند.
چرا بعضی والدین در جستوجوی پرورش بیشتر خود و بعضیها از آن فرار میکنند؟ چرا بعضی والدین در جستوجوی آموزش در امر والدینی نیستند؟
1- این والدین میگویند دوست داشتن بچه کافی است.
2- میگویند ما که الان مشکل جدی نداریم.
3- فکر میکنند پدر و مادران دیگر بیشتر از آنها به آموزش احتیاج دارند.
4- فکر میکنند وقت بسیار است. بچههای ما الان کوچکند.
5- تصور میکنند بچههای مسألهدار بیشتر از خانوادههای از هم پاشیده به وجود میآیند.
6- میگویند ما از نظر روانی بیمار نیستیم.
7- نظرشان این است: هیچ کس تخصص این را ندارد که به من بگوید بچههایم را چگونه بزرگ کنم.
8- خیال میکنند وقتی بچهدار میشوند والدین خوبی هم خواهند بود.
دلایل والدینی که به آموزش روی میآورند:
1- نمیخواهم اشتباهات والدین خود را تکرار کنیم.
2- والدین بودن ترسناک و وحشتناک است.
3- آماده شدن برای دورهی نوجوانی فرزندان خود.
4- تعداد کمی به خاطر آمادگی قبل از مشکل مراجعه میکنند.
5- بعضیها بعد از این که علائم اولیه را در کودک خود مشاهده میکنند مراجعه میکنند.
6- زمانی که مسائل جرئی به صورت جدی در میآید و جنگ و جدال زبانه میکشد.
7- زمانی که کودکان به دورهی نوجوانی میرسند و خانوادهها به دوراهی شدت عمل یا آزادی نشان دادن میرسند.
8- در زمان بحرانها و نمایشهای غم انگیز، بحرانهای جدی والدین و فرزندان مثل فرار از خانه.
کردار نامه برای ارتباط صحیح با جوانان
تو و من با هم در ارتباطی هستیم که برای من پرارزش است. در عین حال هر یک از ما یک شخص جداگانه هستیم.
با نیازهای فردی خود. سعی خواهم کرد، صمیمانه رفتار تو را درک و قبول کنم.
وقتی مسائلت را با من در میان میگذاری، گوش بدهم و راه را برایت آسان کنم. بدون اینکه تو به من وابسته شوی.
وقتی تو به دلیل رفتار من، دچار مشکل شوی، از تو بخواهم احساسات خود را بدون رودربایستی به من بگویی و من گوش میدهم و اگر بتوانم سعی میکنم رفتارم را تغییر دهم.
همین طور وقتی رفتار تو مزاحم رسیدن من به نیازها و خواستههایم است و نمیگذارد به تو احساس پذیرش داشته باشم، مشکلم را با تو در میان بگذارم و صادقانه به تو خواهم گفت چه احساسی دارم و مطمئنم تو به نیازهای من احترام میگذاری و به آنها گوش میدهی و سعی میکنی رفتارت را تغییر دهی.
هرگاه متوجه شدیم که در رابطهمان برخورد و تضاد نیازها پدید آمده، خودمان را متعهد میکنیم که این برخوردها را طوری حل کنیم که نه من از قدرتم برای برنده شدن به قیمت باخت تو استفاده کنم و نه تو بخواهی به قیمت باخت من، برنده شوی.
من به خواستههای تو احترام میگذارم، و به نیازهای خودم هم احترام میگذارم.
بیا در حل اختلافات غیرقابل اجتناب خود به دنبال راهحلهایی باشیم که برای هر دوی ما، قابل قبول باشد. هر دو به نیازهایمان پاسخ دهیم. در این صورت هر دو خواهیم برد.
تو میتوانی به رشد شخصیت خودت با ارضای نیازهایت برسی و من هم همچنین و رابطهی ما ارتباطی سالم باشد و در آن رضایت هر دو طرف است.
هر کدام از ما می تواند آن چیزی شود که لیاقتش را دارد و ما میتوانیم به ارتباط دو جانبهمان به احساس عشق و دوستی و صلح ادامه دهیم.
«خانه محلی است که همه چیز از آنجا آغاز میشود.»
|