«رهنمودهاي عملي كودك به بزرگسالان در خصوص انضباط»
انضباط يكي از مفاهيم بسيار گسترده و فراگير است. چنانكه تمامي كساني كه به نوعي با كودكان سر و كار دارند، اعم از والدين، معلمان و مربيان مهد كودك، با هر ميزان تجربه و دانش، تمايل زيادي دارند كه در اين خصوص به بحث و گفتوگو بنشينند.
اين نكته ميتواند بدين معنا باشد كه«انضباط» عرصهی بسيار پيچيدهاي است كه نميتوان پاسخ فوري و سادهاي به آن داد. با وجود آنکه هر ساله تعداد بسيار زيادي كتاب، مقاله، جزوههاي آموزشي، نوار و ... در اين زمينه توليد و منتشر ميشود، مسألهی انضباط و ديسيپلين همچنان فرآيندي پر پيچ و خم و دشوار به نظر ميرسد.
با مروري جدي بر آثاري كه در يكي دو دههی اخير در اين زمينه انتشار يافته، ميتوان چنين اظهار نظر كرد كه تعدادي از اين منابع بسيار عالياند؛ اما برخي از آنها مسأله را بسيار ساده انگاشته، تلاش دارند كه اين مقولهی جدي و بسيار پيچيده را به فهرستي از تكنيكها، نصايح و راهحلهاي از پيشتعيينشده كاهش دهند.
يكي از اصوليترين مشكلات اين نوع رويكرد به مسألهی انضباط و ديسيپلين، ناديده گرفتن«منحصر به فرد» بودن هر كودك و «منحصر به فرد» بودن رابطهی بين والدين و كودك در هر خانواده است. هيچ كس نميتواند يك نسخهی كامل و تمام عيار دربارهی تمامي كودكان بپيچد. البته برخي نصايح و راهنمايهاي كلي بسيار خوب و مفيد خواهند بود؛ اما فقط به شرطي كه والدين بتوانند، آنها را با بعضي از ويژگيهاي فرزند خود تطبيق دهند، از صافي خصوصيات رواني- اجتماعي خود گذرانده، درست ارزيابي کنند و متناسب با شرايط كودك خود و موقعيتهاي رفتاري او آنها را به كار گيرند.
چنانچه والدين اين فرآيند اساسي تطبيقدهي تكنيكها را ناديده بگيرند، احتمال اينكه خود يا فرزندشان با ناكامي همراه با احساس بيكفايتي و عدم اعتماد نسبت به خويشتن روبرو شوند بسيار زياد است؛ زيرا آنها تكنيكها و راهحلهاي نابجا و و گاه گول زنندهاي را به كار گرفتهاند، كه حاصلي عملي براي آنان و كودكانشان در بر نداشته است و اين باعث ميشود كه بيشتر و بيشتر نسبت به كارآمدي و كفايت خويشتن در اداره و كنترل كودكانشان شك و ترديد کنند.
نوشتهی حاضر تلاشي است براي نگرشي دوباره به مسألهی انضباط و ديسيپلين، و اين بار از منظر ديد كودك. ببينيم كودكان انضباط را چگونه ميبينند و چه نكاتي را در باب آن به بزرگسالان گوشزد ميكنند تا بزرگسالان بتوانند روشهاي مؤثر و سالمتري براي اعمال آن به كار گيرند.
دليل انتخاب چنين رويكردي آن است كه معمولاً در دنياي بزرگسالان همه چيز «خودمحورانه»دريافت و تحليل ميشود؛ يعني بزرگسالان عادت كردهاند كه همه چيز را آنطور كه خود احساس ميكنند، تفسير كنند و بر مبناي آن قضاوت و عمل کنند. به عبارتي ديگر بزرگسالان كودكي خود را به راحتي فراموش ميكنند و دنياي پر شر و شور كودكي را نيز به شيوهی بزرگسالانه ادراك ميكنند.
متأسفانه نكتهی بسيار واضح در اين ميان آن است كه در ميان جماعت بزرگسال كمتر كسي است كه به درستي بداند «جهان در ذهن كودك چگونه است و او جهان را چگونه مينگرد.»، «چه چيز برايش معنادار است و چه چيز گيجكننده.»، «كودك چگونه با احساساتش كنار ميآيد و تجارب روزانهاش را چگونه تفسير ميكند.» از اين روست که بسياري از بزرگسالان قرنهاست که آرزو کردهاند بدانند، در ذهن کودک چه ميگذرد.
خوشبختانه امروز به کمک مشاهدات دقيق و حساس، و با بهرهگيري از اطلاعات به دست آمده از مطالعات علمي شناختشناسيو روانشناسي رشد و تحول، نشانههايي دربارهی نگرش كودك نسبت به جهان و اينكه چگونه روابطش را با جهان خارج معنا ميكند، در دسترس ما قرار گرفته است.
در اين نوشته تلاش شده است تا از نتايج مذكور به بهترين وجه استفاده شود. آنچه در ادامه ميآيد، واقعياتی كلي دربارهی كودكان پيش دبستاني (تولد تا 6-5 سالگي ) است.
در اينجا قصد اين نبوده و نيست كه دستورالعملي به والدين داده شود که چه بايد و چه نبايد بکنند، بلكه هدف اصلي اين است كه زمينهاي فراهم شود تا والدين با شناخت بهتر نسبت به موضوعي كه با آن سر و كار دارند (كودك) بتوانند بهتر تصميم بگيرند و به طيف گسترده و متنوع رفتارهاي كودك به شيوهی مناسبتري پاسخ دهند.
روايت خويشتن
من كودكي كم سن و سالم. چيزهاي بسيار زيادي وجود دارد كه بايد بياموزم، كشف كنم و بكوشم تا بفهمم. من مشتاق آموختنم، اما اين کار زمان زيادي خواهد برد. خوشبختانه شيوههايي وجود دارد كه بزرگسالاني كه از من مراقبت ميكنند، با به كار بردن آنها ميتوانند به من كمك كنند تا بهتر و سريعتر بياموزم. البته اين را هم بايد بگويم كه بعضي اوقات نكات زيادي در رفتار بزرگسالان وجود دارد كه مرا گيج و مبهوت ميكند و اين حالت، شرايط را براي من سختتر ميكند، تا بتوانم امور را به طور مناسب انجام دهم.
يكي از بزرگترين مشكلات من در سالهاي اوليهی زندگيام اين است، كه به درستي كشف كنم كه چه چيز بزرگسالان را خشنود و چه چيز آنها را ناراحت ميكند. به درستي نميدانم چگونه با افراد ديگر همراه و هماهنگ شوم، چطور خود و ديگران را ايمن و سالم نگه دارم و به طور كلي چه كاري صحيح و بجا و چه كاري نابجاست. آموختن تمامي اين چيزها وظيفهی بسيار سنگيني است. كودك كم سن و سالي چون من به زمان زيادي نياز دارد تا پس از اشتباهات زياد بتواند تمامي اينها را بياموزد.
بزرگسالان معتقدند كه تمامي روشها و شيوههايي را كه در پرورش من به كار ميگيرند، براي ايجاد انضباط و ديسيپلِن در من است. اما متأسفانه آنان هرگز به انضباط به عنوان«آموزش و راهنمايي» نمينگرند. از اين رو آنها شيوههاي خوبي را كه براي آموختن چيزهايي مثل نام رنگها و مكانها و اسامي و يا چگونگي پوشيدن لباسم به كار ميبرند، در مورد رفتارها و واكنشهاي غيرپيشبيني شدهاي كه در طي روز برايم پيش ميآيد اعمال نميكنند، در عوض به انضباط به چشم يک تنبيه نگاه ميكنند.
مثلاً اگر من كاري را انجام ندهم يا اشتباهي مرتكب شوم، آنها سعي ميكنند با انجام دادن كاري كه ميدانند مرا ناراحت ميكند، مرا وادار سازند تا اشتباهم را اصلاح كنم اما اين شيوه برخورد هيچ كمكي به من نميكند. چيزي كه اين عمل آنها به من ميآموزد، اين است كه اگر كسي متوجه من است يا مرا نظاره ميكند، مواظب باشم تا درست رفتار كنم ولي اگر ميتوانم كاري را انجام دهم كه كسي نفهمد –مثل كش رفتن چيزي از جايي- آن كار را بكنم.»
نكاتي كه در زير ميآيد اطلاعات و راهنماييهايي در مورد چگونگي نگرش من به مسائل پيرامون است تا شايد بتواند به بزرگسالاني كه به نوعي دستاندركار پرورش و تربيت افرادي مانند من هستند كمك کند تا ياد بگيرند که با ما به شيوهی مقبول و مؤثر برخورد كنند.
1- مرا بپذير
مرا به عنوان فرد خاصي كه «من هستم» بپذير. مرا با ديگران مقايسه نكن يا لااقل به من نگو كه من در مقايسه با ديگران چگونهام؛ به خصوص در مقايسه با خواهران و برادرانم. مثلاً وقتي ميگويي: «زماني كه سياوش هم سن تو بود، هرگز اسباببازيهايش را اين جوري خراب نميكرد» اين حرف تو باعث نميشود تا از وسايلم بهتر مواظبت كنم. بر عكس مقايسهی تو نه تنها مرا مثل سياوش نخواهد کرد بلكه باعث ميشود كه احساسات منفي نسبت به او در من ايجاد شده و از او بدم بيايد تازه، «من، منم»و «سياوش، سياوش»
2- از من انتظار منطقي داشته باش
سعي كن انتظاراتت از من منطقي باشد. البته كار بسيار خوبي است، اگر من سر سفرهی شام مثل يك خانم يا آقا كوچولو، بدون اينكه ريختوپاشي داشته باشم، در كمال نظم و ترتيب، اتو كشيده و بدون حركت و وول خوردن همهی غذايم را تمام كنم؛ اما در شرايط ذهني و سني من هنوز اين ممكن نيست. زياد نگران نباش و فکر نکن که من هميشه همين طور خواهم ماند، نه من همهی چيزهايي را كه تو از من انتظار داري به مرور فراميگيرم و فرآيند طبيعي رشد و تحول روانيام اين امكان را به من خواهد داد كه همگام و هماهنگ با سن و سالم از عهدهی كارها برآيم.
در بسياري از مواقع من فقط بر مبناي سن و سالم عمل ميكنم. متأسفانه ناتواني در شريك شدن وسايلم با ديگران، مخالفت ورزي، نگفتن حقيقت، خيس کردن شلورام به جاي رفتن به توالت و ديگر رفتارهاي ناخوشايند، بخش پيشبينيشدهی رشد و تحول در سالهاي اوليهی زندگي من است. من فقط سير طبيعيام را طي ميكنم، همچنان كه تو نيز همين دوره را گذراندهاي.
3- احساساتم را درك كن
من نيز مانند شما بزرگسالان داراي يك سري احساسات منفي نسبتاً قوي هستم. عصباني ميشوم؛ ناكامي به من دست ميدهد؛ برخي اوقات احساس ميكنم كه به حد انفجار خواهم رسيد و برخي اوقات واقعاً به آن حد ميرسم. بعضي وقتها احساسات منفيام مرا به وحشت مياندازد، هنگامي كه نميتوانم آن احساسات را با كلمات بيان كنم، نياز دارم تا آنان را به وسيلهی رفتارم نشان دهم.
اين نوع واكنشها اغلب همان رفتارهايي است كه تو آنها را دوست نداري. مثل زدن ديگران، چيزي را از دست ديگري چنگ زدن يا پرت كردن يک شئ. مثلاً اگر کسي اسباببازياي را که با آن مشغول بازي هستم، از من بگيرد، من هنوز مهارت كلامي خوبي ندارم كه به راحتي به او بگويم: لطفاً آن را به من پس بده، چون اول من آن را برداشتهام. به نظر تو در آن لحظه از آدمي به اندازهی من چه كاري ساخته است؛ جز آنكه اسباببازي را به زور از دستش چنگ بزنم يا او را هول بدهم؟
اين شماييد كه بايد در چنين مواقعي قاطع برخورد كرده و مرا آرام كنيد. اما سعي كن زماني كه رفتار غيرقابلقبولي از من سر ميزند از اين پيشفرضها اجتناب كني كه اين منم كه هميشه بدجنسي ميكنم يا پرخاشگر و سركشم. قبل از اقدام به هر عمل يا واكنشي سعي كن كه دليل رفتارم را همدلانه از من بپرسي.
بعضي وقتها من كاملاً خارج از كنترل و كجخلقام. آيا شما نيز برخي اوقات دچارچنين حالاتي نميشويد؟ لحظاتي كه خارج از كنترل هستم، خودم نيز احساس وحشت ميكنم و نياز به احساس حمايت و امنيت دارم. دلم ميخواهد بدانم وقتي كه براي دريافت كمك از خود آمادگي نشان ميدهم، تو به من کمک خواهي كرد. نياز دارم که تو احساسات مرا بپذيري و بدين وسيله عملاً به من بياموزي که چگونه خودم نيز احساساتم را پذيرفته و کنترل کنم. همچنين به تو نياز دارم که كمكم كني تا بتوانم احساسات منفيام را با كلمات بيان كنم و آرام شوم.
وقتي كه من تمام مكعبهاي بازيام را با عصبانيت توي اتاق پخش ميكنم نياز دارم كه تو مرا متوقف و آرام كني. در همين زمان نياز دارم تا تو نشانم دهي كه «ميفهمي»كه دليل اين كار خستگي شديد من به خاطر عدم توانايي در جفت و جوركردن مكعبها است و اگر تو اين را نميداني من توقع دارم که قبل از تنبيه يا داد زدن بر سرم علت كارم را از من بپرسي و نشانم دهي كه احساسم را درك ميكني. اين نكته برايت جالب خواهد بود که بداني كه رفتار بيرونيام انعكاس حالات رواني درونيام است؛ بنابراين كردار و رفتارم به نوعي بيان وضعيت درونم ميباشد، آن را بيمعنا و بيهوده مپندار. واكنشهايم را جدي بگير.
4- رفتار تكانهاي
من تكانهاي و آني عمل ميكنم. بعضي اوقات نميتوانم خويشتنداري نشان دهم. گاهي كارهايي ميكنم كه غيرقابلقبولاند فقط به اين دليل كه نميتوانم جلوي خود را بگيرم. ميدانم که تو بايد جلوي مرا بگيري و تو به من كمك خواهي كرد، اگر اين نكته را دريابي كه بعضي وقتها شرايط رواني من به گونهاي است كه حتي اگر بخواهم باز هم نميتوانم جلوي خودم را بگيرم. از اين رو نياز دارم كه تو با دخالتهاي بجا و متناسب با شرايط، فقدان خويشتنداري مرا برايم جبران كني.
اگر چه ممكن است وقتي كه تو اين كار را انجام ميدهي من خيلي راضي و خشنود به نظر نرسم، اما واقعاً گاه گاه نياز دارم كه تو داخل ماجرا شوي و به آرامي و با قاطعيت به من كمك كني تا عملي را كه خودم نميتوانم به تنهايي از عهدهاش برآيم با ياري تو انجام دهم. براي انجام اين كار بيشتر مواقع «پرت كردن حواس» شيوهی بسيار مؤثري است؛ مثلاً ممكن است من نتوانم از خط زدن دست برادرم هنگامي كه مشق مينويسد خودداري كنم، هر چند او شيون و فرياد بزند كه نكن.
ولي تو ميتواني به آرامي كتابچهی جذاب و جالب توجهي را به من نشان دهي و توجهم را به سمت چيز ديگري جلب كني. يا اينكه به من اجازه دهي كه كمكت كنم و بخشي از وسايلي را كه براي سالاد درست كردن نياز داري از آشپزخانه برايت بياورم. اين به من كمك ميكند كه دفتر مشق برادرم را فراموش كنم. يا ميتواني كمكم كني تا چيز جذاب ديگري براي مصرف وقت و انرژيام بيابم.
5- برايم بگو
اگر دليل محدوديتهايي را كه برايم چيدهاي توضيح دهي، به من كمك خواهي كرد تا آنها را بهتر بفهمم و رعايت كنم. اگر اين كار را نكني واقعاً كي و از كجا سودمند بودن و منطقي بودن آنها را بايد بفهمم؟ و چنانچه آنها را خوب نفهمم، چگونه قادر خواهم بود بر اساس آنها رفتار خود را نظم دهم؟ اگر عملي از من سر ميزند كه نميپسندي با كلام و حرف به من بگو و احساساتت را به وضوح منعكس كن تا بدانم و بفهمم كه آن را دوست نداري.
مثلاً چيزهاي بسيار زيادي وجود دارد كه براي تو كاملاً روشن و واضح است اما براي من چنين نيست. مسلماً نميدانم چرا انداختن اسباببازي توي حوض آب يا توي وان حمام اشكالي ندارد اما انداختنش توي دستشويي اشكال دارد؟چه تفاوتي دارد؟ مگر هر دو ظرف آب نيست؟ چرا اگر تکهی كالباس يا پنيري را كه لاي نان ساندويچي پيچيده شده است با دستم بردارم و بخورم اشكالي ندارد، ولي اگر همين تكهی كالباس يا پنير را از بشقاب سر سفره با دست بردارم، دعوايم ميكني و مجبورم ميسازي كه از چنگال استفاده كنم؟ چه فرقي بين اين دو تكه پنير هست؟ يا اينكه به من ميگويي نبايد دست به ليوان چاي بزنم چون داغ است، ولي تو خودت آن را به دست كه هيچ، به لبت هم ميزني؟ از اين رو فكر ميكنم اگر دلايلش را برايم توضيح دهي بهتر ميتوانم آنها را رعايت كنم و از گيج شدنم جلوگيري خواهي كرد.
6- پيام غير مستقيم من
هنگامي كه مرا از انجام کاري منع ميكني، كمكم كن تا کار ديگري كه قابل قبول است، بيابم و خود را مشغول كنم. هر رفتار من حاوي يك پيام است. اكثراً پيامهاي رفتاري من خيلي روشن و واضحاند البته اگر كمي دقت به خرج داده، به مشاهدهی رفتارم بپردازي. وقتي كه من كاري را كه تو نميخواهي انجام ميدهم، اگر دقت كني، من دارم غير مستقيم به تو ميگويم كه از چه چيزي لذت ميبرم. البته اينكه زمينهیهاي لذت من و تو متفاوت است، كاملاً پذيرفتني است.
مثلاً وقتي كه ميروم سر شير آب و سر و لباسم را خيس ميكنم، با وجود تذكرات و تهديدهاي تو، شايد دارم اين پيام را ميدهم كه به فرصتي نياز دارم تا بيشتر با آب بازي كنم. ممكن است با گرفتن اين پيام تو بتواني اين فرصت را برايم فراهم كني به طوري که نه مشكلي براي تو باشد و نه خطري براي من؛ مثلاً آب تني در هواي گرم در طشت آب يا اجازهی بازي با آب در هواي مناسب حمام. يا هنگامي كه مكعبهاي بازيام را به اطراف پرتاب ميكنم ممكن است بخواهم مهارت تحولي جديدي كه در من به وجود آمده، يعني «پخش اشياء در فضا» را تمرين كرده و به تو نيز نشان دهم.
يا زماني كه داخل اتاق اين طرف و آن طرف ميدوم و سر و صداي زيادي ايجاد ميكنم شايد ميخواهم بگويم که من به طور خاصي احساس ميکنم پر انرژيام و نياز دارم که کار فعالي انجام دهم تا انرژيام را مصرف کنم. با كمي گوش دادن به اين پيامها ميتوانيم همديگر را بهتر بفهميم و كمتر با يكديگر مشكل داشته باشيم.
دکتر علی صاحبی
|