مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
طیبه صابر
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
نظریه‌های مدرن درباره‌ی بازی
4-کودک و نوجوان 1-کودک 4-کودک و بازینظریه‌های مدرن درباره‌ی بازی
ارسال شده در تاریخ: 25 آذر 1393

نظریه‌ی روان‌تحلیل‌گری (فروید):

در این نظریه عوامل زیادی در بازی كودكان مؤثر دانسته شده‌اند از قبیل: تصورات، آرزوها، نیازها و انگیزه‌های ممنوع. اما این نظریه بیانگر موضوع مهمی است كه به عنوان كاركرد اصلی بازی در نظر گرفته شده است كه عبارت است از "كاهش اضطراب".

 به نظر صاحب نظریه، اهمیت بازی در درجه‌ی اول هیجانی است؛ چرا كه به كودكان امكان می‌دهد تا از اضطراب خود بكاهند. او به سه نوع اضطراب اشاره می‌كند كه عبارتند از:

 اضطراب عینی، اضطراب غریزی و اضطراب وجدانی.
اضطراب عینی، ترس از دنیای بیرونی است. نوزادان و خردسالان درماندگی خود را درك می‌كنند و می‌دانند كه برای برآوردن نیازهای اساسی خویش باید به دیگران متوسل شوند. در این میان بازی از راه ایجاد توهم قدرت و كنترل در كودك، اضطراب عینی را كاهش می‌دهد.

 یك كودك هنگام بازی كردن با عروسك‌ها یا مدل‌های كوچك وسایل زندگی، در حقیقت دنیای بزرگ و پرفشار اطرافش را به اندازه‌ای تبدیل می‌كند كه بتواند از عهده‌ی آن برآید و این برای كودك توهم تسلطی را ایجاد می‌كند كه او را از این نوع اضطراب می‌رهاند.

 

اضطراب غریزی، ناشی از این است كه كودك آزادانه و بدون موانعی كه "من" برای او فراهم می‌كند نمی‌تواند به ارضای غرایز كودكی خود نظیر: خشم، میل به ریخت و پاش، كنجكاوی جنسی، ترس بی‌دلیل و ... بپردازد و این دلیل بی اعتمادی او نسبت به خواسته‌های غریزی می شود.

از آن‌جایی كه بزرگسالان هم كه در شكل‌گیری "من" او نقش دارند، كودك را از این نوع خواسته‌ها منع می‌كنند، كودك به وسیله‌ی بازی به ابراز خواسته‌های ممنوع خود می‌پردازد به طوری كه والدین دیگر آن مخالفت‌های سخت و انعطاف‌ناپذیر را نسبت به او ندارند. برای مثال، زد و خورد با یك همبازی، غوطه خوردن در گل، خراب كردن یك قلعه‌ی شنی و ... همه اشاره به اضطراب‌های غریزی كودك می‌كند كه به وسیله‌ی بازی از شدت آن كاهش می‌یابد.

اریك اریكسون كه آثار او هم متعلق به دیدگاه روان‌تحلیل‌گری است، با نظر محدود فروید كه كاركرد اصلی بازی را كاهش اضطراب می‌داند، مخالف است. نظر او این است كه از آن‌جایی كه بازی باعث رشد مهارت‌های جسمانی و اجتماعی‌ای می‌شود كه عزت نفس كودك را افزایش می‌دهد، می‌تواند كاركرد "ساختن من" را داشته باشد. اریكسون از سه گونه بازی نام می‌برد كه در فرآیند ساختن من كودك هر كدام در مرحله‌ای خاص مؤثر هستند. 

 او اظهار می‌دارد: در دوران نخست زندگی، بازی كودك بر كاوش بدن خویش متمركز است. كودكان با به دست آوردن تدریجی مهارت‌های حسی و حركتی خود (مانند: نگاه كردن، شنیدن، راه رفتن، دویدن و ...) و با كاوش در بدن خود‌ (مانند: بازی‌كردن با دست و پا) فرق میان خود و دیگران را درك می‌كنند. اریكسون این مرحله از بازی كودك را "بازی خود جهانی" می‌نامد.

 در دوران دوم، كودكان در بازی فراتر از بدن خود می‌روند و مهارت تسلط بر اشیا از جمله اسباب‌بازی‌ها را كسب می‌كنند. این نوع از بازی، "من" را بیش از پیش رشد می‌دهد. اریكسون این نوع بازی را "بازی خرد جهانی" می‌نامد.

 سرانجام در دوران بعدی، نوعی از بازی‌ها در زندگی كودك شكل می‌گیرد كه او را به سوی فراتر از تسلط بر بدن خود و اشیا سوق می‌دهد كه با تعامل‌های اجتماعی مرتبط است. بازی كردن با همسالان، تقسیم تخیّل و واقعیت با آنان و نمایش مهارت‌ها در موقعیت‌های مختلف اجتماعی نظیر بازی‌هایی هستند كه می‌توانند كودكان را وارد جهانی بزرگ‌تر از دو جهان پیشین كنند و بی‌شک "من" را تا آن حد رشد دهند كه نقش‌های اجتماعی خود و دیگران را درك كند. اریكسون این نوع بازی را "بازی كلان جهانی" می‌نامد.

 

نظریه‌ی اجتماعی-تاریخی وایگوتسكی:

تمام نظریه‌هایی كه ارائه شد، بر این فرض ناگفته‌ توافق داشتند ‌كه دلایل و مراحل بازی كردن در تمام كودكان دنیا یكسان است و تفاوت چندانی میان كودكانی كه فرهنگ‌های متفاوتی دارند، نیست. اما وایگوتسكی اظهار می‌دارد كه فرآیند رشد كودك دو خط‌مشی همزمان دارد كه همیشه با یكدیگر در تعامل هستند.

 خط‌مشی طبیعی، رشد داخلی و خط ‌مشی اجتماعی-تاریخی، رشد خارجی را باعث می‌شود. خط‌مشی طبیعی در دو سال اول زندگی از اهمیت زیادی برخوردار است اما خط‌مشی اجتماعی-تاریخی پس از دو سالگی تأثیر فراوانی پیدا می‌كند. به عبارت دیگر، رشد نوزاد را می‌توان تا حد زیادی از طریق مكانیسم‌های درونی توضیح داد، اما رشد پس از دوره‌ی نوزادی به شدت تحت تأثیر بافت محیطی (موقعیت اجتماعی-تاریخی) كه رشد در آن رخ می‌دهد، قرار می‌گیرد. 
این نوع از رویكرد را به موضوع بازی، "رویكرد بافتی" می‌گویند. وایگوتسكی توضیح می‌دهد، تعدادی از ابزار‌های اكتسابی و مشترك وجود دارد كه به فكر‌كردن و رفتار آدمی كمك می‌كنند. ابزار‌هایی كه به ما كمك می‌كنند تا بسیار روشن فكر كنیم و فرآیندهای فكر كردن خود را بهتر بفهمیم. این موارد عبارتند از: زبان، خط، نظام‌های شماره‌گذاری و مفاهیم گوناگون منطقی، ریاضی و علمی.

 او بیان می‌دارد كه این ابزار‌ها فردی و شهودی نیستند بلكه بستگی‌های اجتماعی دارند و باید از راه آموزش رسمی در فرد ایجاد شوند. او همچنین معتقد است كه بازی وسیله‌ای برای رساندن "مفاهیم فرهنگی" و "هنجارهای اجتماعی اساسی" آن جامعه به كودك است. در نظر او منشأ بازی هم "عوامل هیجانی" هستند و هم "عوامل اجتماعی".

 

نظریه‌ی پیاژه:

این نظریه یكی از تأثیرگذارترین نظریه‌های رویكرد شناختی- رشدی به بازی است. نظریه‌پردازان شناختی بیش از تأكید بر ارزش هیجانی بازی، معمولاً بازی را ابزاری برای تسهیل رشد ذهنی می‌دانند.

پیاژه بیان می‌دارد كه اولین كاركرد همه‌ی موجودات زنده انطباق با محیط است؛ زیرا چنین كاركردی برای بقا ضروری است. انطباق انسان با محیط شامل دو فرآیند است كه معمولا به طور همزمان رخ می‌دهند كه عبارتند از: "درون‌سازی و برون‌سازی".

درون‌سازی و برون‌سازی هم می‌توانند جسمانی باشند و هم ذهنی اما نگاه پیاژه در موضوع بازی به ذهنی بودن این دو مفهوم معطوف است. درون سازی به معنای "گرفتن عناصر جدید از دنیای بیرون از خود و هماهنگ كردن آن با ساختار‌های موجود" است، از طرف دیگر برون‌سازی به معنای "تغییر ساختار موجود در واكنش به عناصر دریافتی جدید از دنیای بیرون" است.

 باید توجه کرد كه رشد، بدون رخ دادن هر دو فرآیند روی نمی‌دهد. معمولاً این دو فرآیند همزمان رخ می‌دهند اما در مواردی یكی از آن‌ها به طور قابل توجهی گسترده‌تر از دیگری رخ می‌دهد. به نظر پیاژه: بازی عبارت است از "تسلط درون‌سازی بر برون‌سازی"؛ یعنی افزودن عناصر ذهنی تازه در ساختارهای شناختی موجود بدون تغییر در این ساختارها. به عنوان مثال: كودكی یك جعبه‌ی خالی مقوایی پیدا كرده است و برای هدف خاص خودش چنین می‌پندارد كه اصلاً این یك جعبه نیست، بلكه موشكی است كه او را به كره‌ی ماه خواهد برد.

پیاژه بازی را وسیله‌ای برای تثبیت رفتاری كه به تازگی آموخته شده است می‌داند (كاركرد بازی در نظر او) و این موجب تسهیل یادگیری می‌شود. به طور مختصر در نظریه‌ی ژان پیاژه بازی با یادگیری یكی نیست، چون بازی به برون‌سازی ساختارهای ذهنی فرد در نسبت با واقعیت نیاز ندارد.

در آخر باید گفت كه پیاژه 4 مرحله از بازی را در زندگی كودك به خوبی توصیف می‌كند كه این تقسیم‌بندی به تنهایی می‌تواند مشكلات زیادی را در زمینه‌های مختلف رشد كودك حل كند. این چهار مرحله عبارتند از:

1-   بازی با محرك حسی : كودك فعالیت‌های جسمانی خود را نظیر تاب دادن پا و حركت دادن سر را به خاطر لذت صرف از انجام دادن آن تكرار می‌كند.

2-   بازی نمادین: كودك به لحاظ روانی واقعیاتی كه حاضر نیستند را واکرد می‌كند.

3-   بازی با ساختار : یادگیری اتفاقی در كودك پدیدار می‌شود و نیز بازی با ساختار، باعث كسب مهارت در حل مسأله و خلّاقیت هوشی می‌شود.

4-   بازی با قوانین : شامل دو یا چند بازیكن می‌شود، ممكن است قوانین كاملاً قراردادی باشد، بازی‌های صفحه‌ای، بازی‌های كارتی و ورزش‌ها از قبیل این بازی‌ها هستند.

تاریخ آخرین ویرایش: 14 اسفند 1393 - 14:10:41
اقدام کننده: واحد تولید محتوای کلینیک روان درمانی صبا
تعداد مشاهده: 2138