مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
طیبه صابر
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
مشاوره‌ی زناشویی و مشاوره‌ی کودک
3-زوجمشاوره‌ی زناشویی و مشاوره‌ی کودک
ارسال شده در تاریخ: 11 دی 1393

حوزه‌های مشاوره‌ی زناشویی و راهنمایی کودک، بر این مفهوم تکیه دارند: اختلال‌های روانی به همان میزانی که حاصل تعارض درون فردی هستند، نتیجه‌ی تعارضات بین فردی نیز می‌توانند باشند. درمانگر برای اجرای مداخلات اثربخش باید همزمان با زوجین یا والد و فرزند کار کند.

السن (1970) مشوق وحدت مشاوره‌ی زناشویی و حوزه‌ی نوظهورخانواده درمانی بود؛ زیراهردو به جای تکیه‌ی محض بر افرادی که دریک رابطه قرار دارند بررابطه‌ی زناشویی تأکید می‌‌نمودند.

مشاوره‌ی زناشویی به اندازه‌ی روان درمانی وارد اعماق نمی‌شود، گستردگی ندارد و طولانی مدت نیست. برخلاف روان‌درمانی که دنبال معانی درونی می‌گردد، مشاوره‌ی ازدواج درجست‌وجوی مسائل واقعی است و برای تسهیل فرآیند تصمیم‌گیری هشیار در زوجین که دچار مشکل شده‌اند، راهنمایی‌هایی را فراهم می‌سازد.

درمان زناشویی غالباً مختص، مسأله‌مدار و عمل‌گراست. درمانگرهنگام درمان این رابطه، به شخصیت ادراک طرفین از نقش‌ها و انتظاراتی که از زن وشوهر می‌رود توجه می‌کند.

مشاوره‌ی ازدواج بنابه‌روال کار سنتی آن، احتمالاً به صورت رویکرد اشتراکی است. هر یک از همسران با درمانگر مجزایی دیدار می‌کنند. هر کدام از مشاوران ازطریق مشارکت با یکدیگر می‌تواند دریابدکه درمان‌جویش چه نظری درباره‌ی موقعیت تعارض‌زا دارد. و همسر او چه گزارشی از آن موقعیت برای مشاور خویش داشته است. مارتین وبرد (1963) این رویکرد را درمان سه بعدی، می‌نامند تا براین نکته تأکید کنند که هر مشاور راجع به هر یک از درمان‌جویان به دو دیدگاه دست می‌یابد.

بدون توجه به این نکته‌که‌همکار مشاور تاچه حد به خوبی اطلاعات را به درمانگر منتقل می‌کند، هر یک از آنان الزاماً دیدگاه محدودی راجع به آن رابطه‌ی زناشویی خواهند داشت و اصلاً نمی‌دانندتعامل زناشویی زوجین از چه قرار است.

در مشاوره‌ی همزمان، رواج کمتری دارد. مشاور با هردوطرف کار می‌کند اماهرکدام را جدا می‌بیند لذا مشاور مجبور است با شنیدن سخنان هر دو سوی خصم، راجع به‌رویداد یا تبادلی واحد، قطعات منفک را کنارهم بگذارد تا کارکرد زوجین رادرک کند.

همزمان‌که مشاوره‌ی زناشویی بیشتر به تغییرروابط زناشویی می‌پرداخت، معلوم گردیدباید زوجین رادرطی جلسات درمانی جمعی ملاقات کرد. جکسون (1959) برای توصیف موقعیت زوجین(یا کل خانواده) با درمانگر واحدی در یک اتاق و در زمانی واحد کار می‌کنند اصطلاح درمان جمعی را ارائه نمود. به‌نظرنیکولز اولیورت (1986) امروزه، مشاوره‌ی اشتراکی و همزمان به‌ندرت به‌کار می‌رود و هنوزهم‌درمان زناشویی جمعی، گسترده‌ترین فن مورد استفاده برای درمان ناسازگاری زناشویی است.

هیلی به درمان و در صورت امکان یافتن روش‌های پیشگیری از بزهکاری نوجوانان‌علاقه‌ی خاصی داشت. او در 1917 به بوستون رفت و مرکز راهنمایی قاضی بکر، را که مخصوص ارزیابی تشخیصی و درمان کودکان بزهکار بود، تأسیس نمود. ابتکار مهمی‌که هیلی انجام داد تشکیل یک تیم یا گروهی از متخصصان متعلق به رشته‌های مختلف برای ارزیابی کودک و خانواده‌اش بود.

روال استفاده از دسته‌ای مرکب از روا‌ن‌پزشک، روان‌شناس بالینی و مددکار روانی که برای ارزیابی کودک از مصاحبه‌ی آزمون‌های روانی و شرح حال استفاده می‌کردند، روال‌کاردرمانگاه‌های راهنمایی شد.

روان‌پزشک، عموماً مسئول اخذ اکثر تصمیمات بالینی و اجرای روان‌درمانی بود. روان‌شناس، به تدوین برنامه‌های آموزش و ترمیمی  پرداخت . مددکار اجتماعی، به‌کار انفرادی با والدین و ارتباط با سایرمؤسسات مشغول بود تا به بهبود محیط اجتماعی خانواده کمک شود. به‌نظرکوپر(1974) کارمستقیم با والدینی که فرزندشان اختلال دارد، با سه هدف اصلی صورت می‌گیرد:

1- برقراری ائتلاف با والدین که کودک را درخلال درمان حمایت می‌کنند.

2- اطمینان خاطر ازکسب اطلاعات مناسب و درست راجع به تجارب کودک و وضعیت خانوادگی.

3- کمک به تغییرمحیط و لذا کمک به رشد و تحول کودک.

این نوع مداخله تلویحاً بدان معناست که اختلال کودک به احتمال زیاد می‌تواند برگرفته از تعامل او با یکی از والدین یا هر دوی آن‌ها باشد. همچنین تغییرات درمانی، زمانی به بهترین نحو فراهم می‌شود که تعامل والد- فرزند عوض شود.

گروه درمانی

اولین استفاده ازفرآیندگروهی‌درروان‌درمانی را می‌توان به‌روانپزشک اتریشی، یاکوب موره نو، نسبت داد. او در حول و حوش 1910 فنون نمایشی و درمانی را درآمیخت و ازاین رهگذر، نقش‌گزاری روانی را ابداع نمود. موره نو، معتقد بود که درفرآیند درمان لازم است موقعیت‌های بین فردی متنوعی‌که احتمالاً باعث مشکلات روانی بیمار بوده‌اند، بازآفرینی شود.

موره نو، در نقش درمانگر/ کارگردان از صحنه‌ای استفاده می‌‌نمودکه بیمار می‌‌توانست درآن صحنه، رویدادهای مهم و معنادار زندگی خودرا درپیش‌روی مخاطبان بیرون ریزد. دراین نقش‌گزاری‌های روانی، افراد مختلف(معمولاً سایر بیماران) نقش اشخاص کلیدی و مهم را در زندگی بیمار ایفا می‌کنند. در مقاطع زمانی خاص، کارگردان می‌تواند به بیمار آموزش دهد تا نقش‌ها را با یکی از بازیگران عوض کندبا قسمتی که او بتواند آگاهی بیشتری راجع به شیوه‌ی نگاه آن بازیگر از بیمار داشته باشد.

در1925 موره نو، واژه‌ی نقش‌گزاری روانی را درایالات متحده معرفی نمود. در1931 او اصطلاح گروه درمانی را باب نمود. بعد از جنگ جهانی دوم گروه‌های آموزشی روابط بشری (گروه‌های T) در آزمایشگاه آموزش ملی (NTL)سامان یافت. این گروه‌ها قسمتی ازبرنامه‌ا‌ی آموزشی بودند که می‌کوشید اطلاعات بین فردی را به شرکت‌کنندگان پسخوراند دهد و از این طریق آن‌ها بتوانند درک بهتری راجع به فرآیند گروهی داشته باشند. نگرش‌ها و ارزش‌هایشان را وارسی‌کنند و در برابردیگران حساس‌تر عمل کنند.

در دهه‌ی 1960 در نتیجه‌ی ظهور مراکز مختلف رشد و بالندگی در سراسر آمریکا، گروه رویارویی (بخشی از جنبش توان بالقوه بشری) تأثیری شگرف بر صحنه‌ی روان‌درمانی برجای گذاشت و به نظر می‌رسیدتوافق شمار زیادی از آدمیانی را - اکثراً متعلق به طبقه‌ی بالای متوسط جامعه بودند- به خود جلب نموده است.

اصل بنیادین کاردرگروه درمانی این است که ،گروه کوچکی می‌تواند در حکم عامل تغییر عمل کند و برای کسانی که عضویت در آن را می‌پذیرند تأثیری قوی داشته باشد. در گروه درمانی آن‌گونه که امروزه انجام می‌‌گردد بسیاری از گروه‌های شامل 5 تا 10 عضو به علاوه‌ی یک رهبر گروه هستند، دست کم هفته‌ای یک‌باردرجلسات 5/1 تا 2 ساعته شرکت می‌کنند و به صورت دایره‌ای قرار می‌گیرندطوری‌که هرکس بتواند به‌سادگی تمامی اعضای دیگر، از جمله درمانگر را مشاهده نموده و با او صحبت کنند. گروه‌ها در برخی مواقع ناهمگن هستند اما صورت رایج‌ترآن است که، همگن باشند.

اقدام کننده: واحد تولید محتوای کلینیک روان درمانی صبا
تعداد مشاهده: 2124