تحقّق آرزو (قسمت اول)
نوشته زيگموند فرويد
ترجمه مهسا كرمپور
خانمها و آقايان، اجازه دارم بار ديگر مسألهاى را به شما يادآورى كنم كه اخيراً بدان پرداختيم؟ اينكه زمانىكه آغاز كرديم روشمان را به كار بنديم، چگونه توانستيم بر تحريف در روءياها dreams in distortion فايق آييم، اينكه چگونه انديشيديم مىتوانيم با كنار گذاشتن آن آغاز كنيم و اولين اطلاعات قطعى و مسلّم خود را درباره سرشت ذاتى روءياها از روءياهاى كودكان اخذ كنيم؟ اينكه سپس چگونه درحالىكه مسلّح به آموختههايمان از اين كندوكاو بوديم، مستقيماً به تحريف روءيا (dream-distortion) پرداختيم و اميدوارم گام به گام بر آن فايق شده باشيم؟ در هر حال ملزم هستيم بپذيريم كه چيزهايى كه از يك مسير كشف كردهايم، كاملاً منطبق بر آنهايى نيستند كه از مسير ديگر به دست آمدهاند. اين وظيفه ماست كه دو مجموعه از يافتههايمان را كنار همديگر قرار دهيم و با يكديگر سازگارشان كنيم.
از اين دو منبع دريافتيم كه كاركرد روءيا (dream-work) اصولاً متضمن تغيير شكل افكار به تجربهاى توهّمى است. چگونگى رخ دادن چنين امرى خود به اندازه كافى اسرارآميز است. اما اين مسأله، مشكل روانشناسى عمومى است، كه در اينجا دقيقاً مدّنظر ما نيست. از روءياهاى كودكان آموختيم كه هدف كاركرد روءيا آن است كه به كمك تحقق آرزو از محركى ذهنى خلاصى يابد، كه همان خواب ناراحتكننده است. مادام كه دريابيم چگونه روءياهاى تحريف شده را تعبير و تفسير كنيم، قادر نبوديم چيزهايى از اين قبيل دربارهشان بگوييم. اما از آغاز انتظارمان اين بود كه بايد بتوانيم روءياهاى تحريفشده را در همان پرتو روءياهاى كودكان بنگريم. نخستين گواه بر چنين انتظارى با كشفِ اين واقعيت بر ما عيان گشت كه تمام روءياها، روءياهاى كودكاناند و با همان مواد و مصالح كودكانه كار مىكنند، با همان تكانهها (impulses) و سازوكارهاى ذهنى كودكانه. اكنون كه معتقديم به امر تحريف روءيا واقف گشتهايم بايد در پى اين پرسش برويم كه آيا بينشى كه روءياها را تحقق آرزو مىداند، در مورد روءياهاى تحريفشده نيز صدق مىكند. اندك زمانى پيش، مجموعهاى از روءياها را تعبير و تفسير كرديم اما مسأله تحقق آرزو را كاملاً از شرح خود حذف كرديم و كنار گذاشتيم. من اطمينان دارم كه شما به طور مكرر برانگيخته مىشويد كه از خود بپرسيد: «اما تحقق آرزو كجاست؟ ــ چيزى كه بناست هدف و مقصود كاركرد روءيا باشد.» اين پرسش، پرسشى مهم است زيرا پرسشى است كه ناقدان معمولى ما آن را مطرح مىسازند. همانطور كه مىدانيد آدميان گرايشى ذاتى دارند كه از پذيرش امور بديع و تازه فكرى سر باز زنند، يكى از راههايى كه طى آن چنين تمايلى آشكار مىشود، فروكاهيدن بلاواسطه امر تازه و بديع به كوچكترين اجزاى آن است، آن هم در صورت امكان با خلاصه كردن آن به تكيهكلامى جمع و جور. «تحقق آرزو» بدل به تكيهكلام نظريه جديد روءياها شده است. آدم معمولى مىپرسد «تحقق آرزو كجاست؟» و از آنجا كه شنيده است روءياها تحقق آرزوها هستند، در خود عمل طرح سوءال بلافاصله به پرسش پاسخى منفى مىدهد. او بىدرنگ به تجارب بىشمار شخص خودش با روءياها مىانديشد، كه در اين تجارب روءيا با انواع احساسات ــ از احساسات ناخوشايند گرفته تا اضطراب شديد ــ همراه است. بنابراين گفتههاى نظريه روءياهاى مربوط به روانكاوى به نظر او كاملاً غيرممكن مىآيد. ما از اين بابت مشكلى نداريم كه پاسخ دهيم كه در روءياهاى تحريفشده، تحقق آرزو نمىتواند هويدا باشد، بلكه بايد در پى آن بود. بنابراين نمىتوان آن را نشان داد مادام كه روءيا تعبير و تفسير شود. همچنين مىدانيم كه آرزوهاى موجود در اين روءياهاى تحريفشده، آرزوهايى منع شدهاند ــ كه سانسور آنها را رد كرده است ــ كه وجودشان دقيقاً علّت تحريف روءيا و سبب مداخله سانسور روءياست. اما دشوار است به ناقد معمولى بفهمانيم كه پيش از آنكه روءيا تعبير و تفسير گردد نمىتوان در باب تحقق آرزوى مستتر در آن تحقيق كرد. او مدام اين موضوع را به دست فراموشى خواهد سپرد. ردّ نظريه تحقق آرزو از جانب او عملاً چيزى نيست جز پيامدى از سانسور روءيا كه جايگزينى است براى ردّ آرزو ـ روءياهاى (dream-wishes) سانسور شده و شاخهاى است از آن.
البته، ما نيز خود حس مىكنيم لازم است براى خود شرح دهيم كه چرا روءياهايى با مضامين ناراحتكننده تعدادشان آنقدر زياد است و خصوصاً چرا روءياهاى اضطرابآور (anxiety-dreams) وجود دارند؟ در اينجا براى نخستينبار با مسأله حالات (affects) در روءياها مواجه مىشويم؛ ممكن است براى شرح چنين چيزى لازم باشد رسالهاى به آن اختصاص داد، اما متأسفانه نمىتوانيم در اينجا بدان بپردازيم. اگر روءياها تحقق آرزوها باشند، وجود احساسات ناراحتكننده مىبايست در آنها ناممكن باشد: ممكن است در اينجا به نظر آيد كه حق با ناقدان معمولى است. اما بايد سه نوع پيچيدگى را در نظر داشت كه [ اين ناقدان ] به آنها نينديشيدهاند.
اولاً، ممكن است كاركرد روءيا موفق به خلق تحقق آرزو به طور كامل نشده باشد؛ بنابراين قسمتى از اين حالات ناراحتكننده در اجزاى انديشگون روءيا (dream-thoughts) در روءياى آشكار(2) (manifest dream) باقى مانده است. در اين حالت، تجزيه و تحليلها مىبايست نشان دهند كه اين اجزاى انديشگون روءيا، از روءيايى كه با آنها ساخته شده است به مراتب ناراحتكنندهترند. تا به اين حد را همواره مىتوان به اثبات رساند. اگر چنين باشد، بايد بپذيريم كه كاركرد روءيا بيشتر از روءياى نوشيدن به هدف خود نرسيده است، روءيايى كه براى پاسخ به محرك تشنگى شكل گرفته و موفق به رفع عطش تشنگى شده است. [ ص 165 [ روءيا بين تشنه مىماند و ناگزير است بيدار شود تا آب بنوشد. به هر شكل چنين روءيايى، روءياى اصيلى است و از تمام آنچه كه طبيعت اصلى روءيا را شكل مىدهد چيزى كم ندارد. فقط مىتوانيم بگوييم "utdesint vires tamen est I laundana voluntas"
(گرچه نيرو كم است، اراده درخور ستايش است.) دستكم اين نيّت، كه به روشنى قابل درك است، باارزش است. چنين نمونههايى از برآورده نشدن نادر نيستند. اين حقيقت به چنين امرى كمك مىكند كه براى كاركرد روءيا تغيير معناى حالات روءيا بسيار دشوارتر از تغيير محتواى آن است. گاهى حالات بىاندازه پايدارند. آنچه سپس رخ مىدهد اين است كه كاركرد روءيا محتواى ناراحتكننده اجزاى انديشگون روءيا را به تحقق آرزو بدل مىسازد، درحالىكه حالت ناراحتكننده بدون تغيير باقى مىماند. در روءياهايى از اين نوع، حالت كاملاً با محتوا همخوانى ندارد و ناقدان مىتوانند بگويند كه روءياها چنان از تحقق آرزو بودن به دورند كه روءيايى با محتواى بىضرر مىتواند چونان روءيايى ناراحتكننده احساس شود. مىتوانيم براى پاسخ به اين اظهارنظر سخيفانه، چنين بگوييم كه مشخصاً در چنين روءيايى است كه هدف تحقق بخشيدن به آرزو كه از آنِ كاركرد روءيا است به روشنترين شكل عيان مىشود، چرا كه اين روءياها جداى از ديگر روءياهايند. خطا از آنجا به وجود مىآيد كه كسانى كه با روانرنجورى (neuroses) ناآشنايند، پيوند بين محتوا و حالت را آنچنان نزديك مىپندارند كه ناگزير نمىتوانند تصور كنند كه محتوا تغيير يابد بدون آنكه تجلّى حالت، كه وابسته به آن است، به طور همزمان تغيير كند. دومين عامل كه بسيار مهمتر و گستردهتر است، اما باز هم فرد معمولى به طور برابر آن را ناديده مىگيرد از اين قرار است. ترديدى نيست كه تحقق آرزو بايد خوشى به همراه آورد. اما اين پرسش مطرح مىشود كه «براى چه كسى؟» البته، براى كسى كه آن آرزو را دارد. اما، همانطور كه مىدانيم رابطه فرد روءيابين با آرزوهايش رابطهاى كاملاً خاص است. او منكر آنهاست و آنها را سانسور مىكند؛ سخن كوتاه او آنها را دوست ندارد. بنابراين نه فقط تحقق اين آرزوها هيچ خوشىاى به او نمىدهند، بلكه درست عكس آن است؛ و تجربه نشان مىدهد كه اين تضاد به شكل اضطراب بروز مىكند، واقعيتى كه هنوز جا براى تبيين دارد. بنابراين نسبت روءيابين با آرزوهايش در روءيا را فقط مىتوان با تركيبى از دو آدم مجزّا قياس كرد كه نوعى عامل نيرومند مشترك آنها را به هم پيوند داده است. به جاى بسط دادن اين موضوع حكايت آشنايى را به خاطرتان مىآورم كه در آن تكرار همين وضعيت را درمىيابيد. پرى مهربانى به زن و شوهرى فقير قول مىدهد سه آرزوى اولشان را برآورده كند. آنها شاد مىشوند و تصميم مىگيرند به دقت سه آرزوى خود را انتخاب كنند. اما بوى سوسيسهايى كه در كلبه همسايه سرخ مىشوند زن را چنان تحريك مىكند كه دو سوسيس آرزو كند. [ سوسيسها ] در يك آن ظاهر مىشوند و اين نخستين تحقق آرزو است. اما مرد خشمگين مىشود و حين خشم خود آرزو مىكند سوسيسها روى دماغ زنش آويخته شوند. چنين چيزى هم اتفاق مىافتد؛ و سوسيسها از جاى جديدشان جدا نمىشوند. اين دومين تحقق آرزو است؛ اما آرزو، آرزوى مرد است و تحقق آن براى زن او كاملاً ناخوشايند است. شما خود بقيه داستان را مىدانيد. از آنجا كه آن دو يعنى زن و شوهر در حقيقت يكىاند، سومين آرزو به ناچار اين است كه سوسيسها مىبايست از دماغ زن جدا شوند. ممكن است اين افسانه در موارد ديگر مورد استفاده قرار گيرد؛ اما در اينجا فقط براى روشن ساختن اين امكان به كار مىرود كه چنانچه دو آدم با يكديگر همرأى نباشند تحقق آرزويى از يكى از آنها مىتواند براى ديگرى ناخشنودى به همراه آورد.
اينك برايمان دشوار نخواهد بود كه به فهمى باز هم بهتر از روءياهاى اضطرابآور برسيم. ما نكته ديگرى را متذكر مىشويم و سپس تصميم مىگيريم فرضيهاى را بپذيريم كه به نفع چيزى است كه درباره آن بايد بسيار سخن گفت. اين نكته از اين قرار است كه روءياى اضطرابآور اغلب داراى محتوايى به كلّى تحريف نشده است، محتوايى كه به اصطلاح از چنگ سانسور گريخته است. روءياى اضطرابآور، اغلب تحقق نامستور آرزويى است ــ البته نه آرزويى پذيرفتنى، بلكه آرزويى انكار شده. ظهور اضطراب جاى سانسور را مىگيرد. در حالى كه درباره روءياى كودكانه مىتوانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى مجاز است و در باره روءياى تحريفشده معمولى مىتوانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق نامستور آرزويى سركوبشده است. يگانه فرمول مناسب براى روءياى اضطرابآور اين است كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى سركوب شده است. اضطراب نشانهاى است از اينكه آرزوى سركوبشده، خود را به شكلى نيرومندتر از سانسور نمايانده و اينكه به رغم سانسور به آرزويش تحقق بخشيده يا در حال تحقق بخشيدن به آن است. آنچه ما درك مىكنيم اين است كه آنچه براى [ آرزوى سركوبشده ] تحقق روءيا است فقط مىتواند براى ما ــ كه طرفدار سانسور هستيم ــ موجب احساسات ناراحتكننده و همچنين احتراز از آرزو گردد. اگر اينگونه مىپسنديد، اضطرابى كه در روءيا ظهور مىكند اضطرابى است به شدت آرزوهايى كه در حالت عادى ناديده گرفته مىشوند. اين را كه چرا چنين احترازى به شكل اضطراب ظهور مىكند نمىتوان از بررسى روءياها به تنهايى فهميد. اضطراب را بايد به وضوح در جاى ديگرى بررسى كرد.
ممكن است گمان كنيم آنچه درباره روءياهاى اضطرابآور تحريفنشده صدق مىكند براى آن دسته از روءياهاى اضطرابآورى كه تا اندازهاى تحريف شدهاند نيز به كار مىرود، كه در آنها احساسات ناراحتكننده محتملاً با نزديك شدن به اضطراب تناظر دارند. روءياهاى اضطرابآور بنا به قاعده همچنين روءياهايى بيداركنندهاند. ما معمولاً از خواب مىپريم پيش از آنكه آرزوى سركوبشده در روءيا به رغم سانسور به طور كامل متحقق گردد. در چنين حالتى كاركرد روءيا شكست خورده است، اما سرشت فطرىاش با اين عمل تغيير نمىكند. ما روءياها را با نگهبان شب يا محافظ خواب مقايسه مىكنيم، كسى كه مىكوشد از آشفتگى خوابمان جلوگيرى كند. [ ص 165 [نگهبان شب نيز ممكن است به جايى برسد كه آدم خوابيده را بيدار كند و اين در حالى است كه احساس كند او به تنهايى ضعيفتر از آن است كه از پس خطر برآيد. با اين همه ما گاهى حتى وقتى كه روءيا مخاطرهآميز است و آهسته آهسته به اضطراب بدل مىشود، موفق مىشويم به خوابمان ادامه دهيم. در خواب به خود مىگوييم «دست آخر اين فقط روءيا است» و به خواب ادامه مىدهيم.
چه وقت اتفاق مىافتد كه آرزو در روءيا در موقعيتى قرار گيرد كه بر سانسور چيره گردد؟ ممكن است شرط لازم براى چنين امرى با آرزو در روءيا و يا به طور برابر با سانسور روءيا تحقق يابد. ممكن است آرزو به دليلى نامعلوم در برخى مواقع بيش از اندازه قدرتمند باشد، اما اين احساس به وجود مىآيد كه اغلب، رفتار سانسور روءياست كه مسبب اين جابهجايى قوّتهاى نسبى آنهاست. پيش از اين ديديم [ ص 176 ] كه سانسور در هر مورد خاص با شدّتى متغير عمل مىكند. بدينمعنا كه با هر عنصرى از روءيا با درجات متفاوت از جدّيت رفتار مىكند. اينك مىتوانيم فرضيه ديگرى را بدين منظور بيفزاييم كه سانسور عموماً بسيار متغير است و هميشه سختگيرى يكسانى را نسبت به همان عنصر ناخوشايند اعمال نمىكند. اگر وضعيت به شكلى ظاهر شود كه در برخى مواقع سانسور خود را در برابر آرزو ـ روءيايى كه سانسور را با موقعيت غيرمترقبهاى روبهرو مىكند ناتوان حس كند، به جاى تحريف، از آخرين ترفند باقيمانده استفاده مىكند و وضعيت خواب را بر هم مىزند و در همان حال اضطراب به وجود مىآورد.
در اين حال ما باز با شگفتى روبهرو هستيم كه چرا هنوز اطلاعات چندانى از دليل اين موضوع نداريم كه چرا آرزوهاى سركوبشده شرور دقيقاً در شب فعال مىشوند و ما را در حين خوابمان آشفته مىسازند. تقريباً مسلّم است كه پاسخ، به برخى فرضيههايى بستگى دارد كه به سرشت وضعيت خواب بازمىگردند. به هنگام روز وزن سنگين سانسور روى اين آرزوها مىافتد و بنا به قاعده، اين امر را براى آنها ناممكن مىسازد كه خود را به هر شكلى بروز دهند. در شب اين سانسور، مانند تمامى علقههاى ديگر زندگى ذهنى، احتمالاً به نفع يگانه آرزو كه همان خوابيدن باشد، كنار مىكشند يا دستكم به ميزان زيادى تقليل مىيابند. آرزوهاى منعشده بايد براى دوباره فعال شدن خود در شب از اين كاهش سانسور در شب هنگام سپاسگزار باشند. برخى بيماران روانرنجور وجود دارند كه قادر نيستند بخوابند و به ما قبولاندهاند كه بىخوابىشان در اصل امرى عمدى است. اين بيماران جرأت ندارند بخوابند زيرا از روءياهايشان مىترسند ــ ترسى كه از نتايج تضعيف سانسور است. در هر حال به سادگى خواهيد ديد كه به رغم اين امر، پس كشيدن سانسور به معناى هيچگونه بىقيدى فاحشى نيست. وضعيت خواب قدرتهاى انگيزشى ما را فلج مىسازد. اگر مقاصد شرورانه ما برانگيخته شوند، دستآخر نمىتوانند كارى كنند مگر آنكه دقيقاً مسبب روءيايى شوند كه از ديدگاه عملى بىخطر است. همين ملاحظه تسكينبخش است كه بنيان گفته كاملاً معقول كسى است كه به خواب فرو رفته است. البته واقعيت اين است كه در شب گفته مىشود امّا قسمتى از حيات روءيا را شكل نمىدهد: «دست آخر اين فقط روءياست. پس بگذار آن را به حال خود گذاريم و بگذار به خواب خود ادامه دهيم.»
اگر در سومين مورد شما ايده ما را به ياد آوريد كه روءيابينى كه با آرزوهاى خودش مىجنگد مىبايست با دو آدم جداگانه كه از برخى جهات كاملاً به يكديگر مرتبطاند مقايسه شوند، امكان ديگرى را درك خواهيد كرد. زيرا امكانى وجود دارد كه تحقق آرزو مىتواند منجر به چيزى بسى بعيد از خوشى گردد ــ يعنى مجازات. در اينجا بار ديگر مىتوانيم حكايت سه آرزو را به عنوان مثال به كار بريم. سوسيسهاى سرخشده در بشقاب، تحقق مستقيم آرزوى شخص اوّل يعنى زن بود. سوسيسهاى روى دماغ زن، تحقق آرزوى شخص دوم يعنى مرد بود، اما در عين حال مجازاتى بود براى آرزوى احمقانه زن. (در روانرنجورى انگيزه آرزوى سوم، آرزوى پابرجا در حكايت را خواهيم فهميد.) رفتارهاى مجازاتكننده بسيارى از اين دست در زندگى ذهنى انسانها وجود دارند كه بسيار قدرتمندند، و ممكن است اين رفتارها را مسبب برخى از روءياهاى ناراحتكننده بدانيم. اينك شايد بگوييد كه به اينگونه چيزى از مقوله تحقق آرزوى مشهور باقى نمىماند. اما اگر دقيقتر بنگريد خواهيد پذيرفت كه در اشتباهيد. در برابر اين چيزهاى چندگانهاى كه روءياها مىتوانند باشند (كه بعداً متذكر خواهم شد) بر طبق بسيارى از قدرتهايى كه عملاً موجودند، راهحلهاى ما يعنى تحقق آرزو و تحقق اضطراب و تحقق مجازات، راهحلهايى بسيار محدودند. مىتوانيم اضافه كنيم كه اضطراب نقطه مقابل آرزوست، در تداعيها اين تضادها به شكلى خاص به يكديگر نزديكاند و در ناخودآگاه با همديگر متحدند. [ ص 213 F.F] و باز مىتوان افزود كه مجازات تحقق آرزو نيز هست، تحقق آرزوى فردى ديگر، يعنى فرد سانسوركننده.
ادامه دارد ....
|