مقالات آموزشی

جانان محبوبی - سمانه خمسه ای

محمد رضا صنم یار- عطیه تقوی

جانان محبوبی - سمانه خمسه ای 

محمد رضا صنم یار

سمانه خمسه ای- سعیده باقری

 عطیه تقوی - سارا خواجه افضلی

مریم مرواریدی- هانیه میر

 

مشاورین حاضر در کلینیک
هانیه هژبری
زهره قره داشی
سیده زهره حسینی
الهام میرزایی
محبوبه دهقان نیری
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
مینا شعبان زاده
هانیه میر
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
دکتر روزبه شمسا
سیما سیفی
تحقّق آرزو قسمت اول
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتتحقّق آرزو قسمت اول
ارسال شده در تاریخ: 2 شهریور 1402

تحقّق آرزو (قسمت اول)

نوشته زيگموند فرويد

ترجمه مهسا كرم‏پور


خانمها و آقايان، اجازه دارم بار ديگر مسأله‏اى را به شما يادآورى كنم كه اخيراً بدان پرداختيم؟ اين‏كه زمانى‏كه آغاز كرديم روشمان را به كار بنديم، چگونه توانستيم بر تحريف در روءياها dreams in distortion   فايق آييم، اين‏كه چگونه انديشيديم مى‏توانيم با كنار گذاشتن آن آغاز كنيم و اولين اطلاعات قطعى و مسلّم خود را درباره سرشت ذاتى روءياها از روءياهاى كودكان اخذ كنيم؟ اين‏كه سپس چگونه درحالى‏كه مسلّح به آموخته‏هايمان از اين كندوكاو بوديم، مستقيماً به تحريف روءيا (dream-distortion) پرداختيم و اميدوارم گام به گام بر آن فايق شده باشيم؟ در هر حال ملزم هستيم بپذيريم كه چيزهايى كه از يك مسير كشف كرده‏ايم، كاملاً منطبق بر آنهايى نيستند كه از مسير ديگر به دست آمده‏اند. اين وظيفه ماست كه دو مجموعه از يافته‏هايمان را كنار همديگر قرار دهيم و با يكديگر سازگارشان كنيم.

از اين دو منبع دريافتيم كه كاركرد روءيا (dream-work) اصولاً متضمن تغيير شكل افكار به تجربه‏اى توهّمى است. چگونگى رخ دادن چنين امرى خود به اندازه كافى اسرارآميز است. اما اين مسأله، مشكل روانشناسى عمومى است، كه در اينجا دقيقاً مدّنظر ما نيست. از روءياهاى كودكان آموختيم كه هدف كاركرد روءيا آن است كه به كمك تحقق آرزو از محركى ذهنى خلاصى يابد، كه همان خواب ناراحت‏كننده است. مادام كه دريابيم چگونه روءياهاى تحريف شده را تعبير و تفسير كنيم، قادر نبوديم چيزهايى از اين قبيل درباره‏شان بگوييم. اما از آغاز انتظارمان اين بود كه بايد بتوانيم روءياهاى تحريف‏شده را در همان پرتو روءياهاى كودكان بنگريم. نخستين گواه بر چنين انتظارى با كشفِ اين واقعيت بر ما عيان گشت كه تمام روءياها، روءياهاى كودكان‏اند و با همان مواد و مصالح كودكانه كار مى‏كنند، با همان تكانه‏ها (impulses) و سازوكارهاى ذهنى كودكانه. اكنون كه معتقديم به امر تحريف روءيا واقف گشته‏ايم بايد در پى اين پرسش برويم كه آيا بينشى كه روءياها را تحقق آرزو مى‏داند، در مورد روءياهاى تحريف‏شده نيز صدق مى‏كند. اندك زمانى پيش، مجموعه‏اى از روءياها را تعبير و تفسير كرديم اما مسأله تحقق آرزو را كاملاً از شرح خود حذف كرديم و كنار گذاشتيم. من اطمينان دارم كه شما به طور مكرر برانگيخته مى‏شويد كه از خود بپرسيد: «اما تحقق آرزو كجاست؟ ــ چيزى كه بناست هدف و مقصود كاركرد روءيا باشد.» اين پرسش، پرسشى مهم است زيرا پرسشى است كه ناقدان معمولى ما آن را مطرح مى‏سازند. همان‏طور كه مى‏دانيد آدميان گرايشى ذاتى دارند كه از پذيرش امور بديع و تازه فكرى سر باز زنند، يكى از راههايى كه طى آن چنين تمايلى آشكار مى‏شود، فروكاهيدن بلاواسطه امر تازه و بديع به كوچكترين اجزاى آن است، آن هم در صورت امكان با خلاصه كردن آن به تكيه‏كلامى جمع و جور. «تحقق آرزو» بدل به تكيه‏كلام نظريه جديد روءياها شده است. آدم معمولى مى‏پرسد «تحقق آرزو كجاست؟» و از آنجا كه شنيده است روءياها تحقق آرزوها هستند، در خود عمل طرح سوءال بلافاصله به پرسش پاسخى منفى مى‏دهد. او بى‏درنگ به تجارب بى‏شمار شخص خودش با روءياها مى‏انديشد، كه در اين تجارب روءيا با انواع احساسات ــ از احساسات ناخوشايند گرفته تا اضطراب شديد ــ همراه است. بنابراين گفته‏هاى نظريه روءياهاى مربوط به روانكاوى به نظر او كاملاً غيرممكن مى‏آيد. ما از اين بابت مشكلى نداريم كه پاسخ دهيم كه در روءياهاى تحريف‏شده، تحقق آرزو نمى‏تواند هويدا باشد، بلكه بايد در پى آن بود. بنابراين نمى‏توان آن را نشان داد مادام كه روءيا تعبير و تفسير شود. همچنين مى‏دانيم كه آرزوهاى موجود در اين روءياهاى تحريف‏شده، آرزوهايى منع شده‏اند ــ كه سانسور آنها را رد كرده است ــ كه وجودشان دقيقاً علّت تحريف روءيا و سبب مداخله سانسور روءياست. اما دشوار است به ناقد معمولى بفهمانيم كه پيش از آن‏كه روءيا تعبير و تفسير گردد نمى‏توان در باب تحقق آرزوى مستتر در آن تحقيق كرد. او مدام اين موضوع را به دست فراموشى خواهد سپرد. ردّ نظريه تحقق آرزو از جانب او عملاً چيزى نيست جز پيامدى از سانسور روءيا كه جايگزينى است براى ردّ آرزو ـ روءياهاى (dream-wishes) سانسور شده و شاخه‏اى است از آن.

البته، ما نيز خود حس مى‏كنيم لازم است براى خود شرح دهيم كه چرا روءياهايى با مضامين ناراحت‏كننده تعدادشان آن‏قدر زياد است و خصوصاً چرا روءياهاى اضطراب‏آور (anxiety-dreams) وجود دارند؟ در اينجا براى نخستين‏بار با مسأله حالات (affects) در روءياها مواجه مى‏شويم؛ ممكن است براى شرح چنين چيزى لازم باشد رساله‏اى به آن اختصاص داد، اما متأسفانه نمى‏توانيم در اينجا بدان بپردازيم. اگر روءياها تحقق آرزوها باشند، وجود احساسات ناراحت‏كننده مى‏بايست در آنها ناممكن باشد: ممكن است در اينجا به نظر آيد كه حق با ناقدان معمولى است. اما بايد سه نوع پيچيدگى را در نظر داشت كه [ اين ناقدان ] به آنها نينديشيده‏اند.

اولاً، ممكن است كاركرد روءيا موفق به خلق تحقق آرزو به طور كامل نشده باشد؛ بنابراين قسمتى از اين حالات ناراحت‏كننده در اجزاى انديشگون روءيا (dream-thoughts) در روءياى آشكار(2) (manifest dream) باقى مانده است. در اين حالت، تجزيه و تحليلها مى‏بايست نشان دهند كه اين اجزاى انديشگون روءيا، از روءيايى كه با آنها ساخته شده است به مراتب ناراحت‏كننده‏ترند. تا به اين حد را همواره مى‏توان به اثبات رساند. اگر چنين باشد، بايد بپذيريم كه كاركرد روءيا بيشتر از روءياى نوشيدن به هدف خود نرسيده است، روءيايى كه براى پاسخ به محرك تشنگى شكل گرفته و موفق به رفع عطش تشنگى شده است. [ ص 165 [ روءيا بين تشنه مى‏ماند و ناگزير است بيدار شود تا آب بنوشد. به هر شكل چنين روءيايى، روءياى اصيلى است و از تمام آنچه كه طبيعت اصلى روءيا را شكل مى‏دهد چيزى كم ندارد. فقط مى‏توانيم بگوييم "utdesint vires tamen est I laundana voluntas"

(گرچه نيرو كم است، اراده درخور ستايش است.) دست‏كم اين نيّت، كه به روشنى قابل درك است، باارزش است. چنين نمونه‏هايى از برآورده نشدن نادر نيستند. اين حقيقت به چنين امرى كمك مى‏كند كه براى كاركرد روءيا تغيير معناى حالات روءيا بسيار دشوارتر از تغيير محتواى آن است. گاهى حالات بى‏اندازه پايدارند. آنچه سپس رخ مى‏دهد اين است كه كاركرد روءيا محتواى ناراحت‏كننده اجزاى انديشگون روءيا را به تحقق آرزو بدل مى‏سازد، درحالى‏كه حالت ناراحت‏كننده بدون تغيير باقى مى‏ماند. در روءياهايى از اين نوع، حالت كاملاً با محتوا همخوانى ندارد و ناقدان مى‏توانند بگويند كه روءياها چنان از تحقق آرزو بودن به دورند كه روءيايى با محتواى بى‏ضرر مى‏تواند چونان روءيايى ناراحت‏كننده احساس شود. مى‏توانيم براى پاسخ به اين اظهارنظر سخيفانه، چنين بگوييم كه مشخصاً در چنين روءيايى است كه هدف تحقق بخشيدن به آرزو كه از آنِ كاركرد روءيا است به روشنترين شكل عيان مى‏شود، چرا كه اين روءياها جداى از ديگر روءياهايند. خطا از آنجا به وجود مى‏آيد كه كسانى كه با روان‏رنجورى (neuroses) ناآشنايند، پيوند بين محتوا و حالت را آنچنان نزديك مى‏پندارند كه ناگزير نمى‏توانند تصور كنند كه محتوا تغيير يابد بدون آن‏كه تجلّى حالت، كه وابسته به آن است، به طور همزمان تغيير كند. دومين عامل كه بسيار مهمتر و گسترده‏تر است، اما باز هم فرد معمولى به طور برابر آن را ناديده مى‏گيرد از اين قرار است. ترديدى نيست كه تحقق آرزو بايد خوشى به همراه آورد. اما اين پرسش مطرح مى‏شود كه «براى چه كسى؟» البته، براى كسى كه آن آرزو را دارد. اما، همان‏طور كه مى‏دانيم رابطه فرد روءيابين با آرزوهايش رابطه‏اى كاملاً خاص است. او منكر آنهاست و آنها را سانسور مى‏كند؛ سخن كوتاه او آنها را دوست ندارد. بنابراين نه فقط تحقق اين آرزوها هيچ خوشى‏اى به او نمى‏دهند، بلكه درست عكس آن است؛ و تجربه نشان مى‏دهد كه اين تضاد به شكل اضطراب بروز مى‏كند، واقعيتى كه هنوز جا براى تبيين دارد. بنابراين نسبت روءيابين با آرزوهايش در روءيا را فقط مى‏توان با تركيبى از دو آدم مجزّا قياس كرد كه نوعى عامل نيرومند مشترك آنها را به هم پيوند داده است. به جاى بسط دادن اين موضوع حكايت آشنايى را به خاطرتان مى‏آورم كه در آن تكرار همين وضعيت را درمى‏يابيد. پرى مهربانى به زن و شوهرى فقير قول مى‏دهد سه آرزوى اولشان را برآورده كند. آنها شاد مى‏شوند و تصميم مى‏گيرند به دقت سه آرزوى خود را انتخاب كنند. اما بوى سوسيسهايى كه در كلبه همسايه سرخ مى‏شوند زن را چنان تحريك مى‏كند كه دو سوسيس آرزو كند. [ سوسيسها ] در يك آن ظاهر مى‏شوند و اين نخستين تحقق آرزو است. اما مرد خشمگين مى‏شود و حين خشم خود آرزو مى‏كند سوسيسها روى دماغ زنش آويخته شوند. چنين چيزى هم اتفاق مى‏افتد؛ و سوسيسها از جاى جديدشان جدا نمى‏شوند. اين دومين تحقق آرزو است؛ اما آرزو، آرزوى مرد است و تحقق آن براى زن او كاملاً ناخوشايند است. شما خود بقيه داستان را مى‏دانيد. از آنجا كه آن دو يعنى زن و شوهر در حقيقت يكى‏اند، سومين آرزو به ناچار اين است كه سوسيسها مى‏بايست از دماغ زن جدا شوند. ممكن است اين افسانه در موارد ديگر مورد استفاده قرار گيرد؛ اما در اينجا فقط براى روشن ساختن اين امكان به كار مى‏رود كه چنانچه دو آدم با يكديگر هم‏رأى نباشند تحقق آرزويى از يكى از آنها مى‏تواند براى ديگرى ناخشنودى به همراه آورد.

اينك برايمان دشوار نخواهد بود كه به فهمى باز هم بهتر از روءياهاى اضطراب‏آور برسيم. ما نكته ديگرى را متذكر مى‏شويم و سپس تصميم مى‏گيريم فرضيه‏اى را بپذيريم كه به نفع چيزى است كه درباره آن بايد بسيار سخن گفت. اين نكته از اين قرار است كه روءياى اضطراب‏آور اغلب داراى محتوايى به كلّى تحريف نشده است، محتوايى كه به اصطلاح از چنگ سانسور گريخته است. روءياى اضطراب‏آور، اغلب تحقق نامستور آرزويى است ــ البته نه آرزويى پذيرفتنى، بلكه آرزويى انكار شده. ظهور اضطراب جاى سانسور را مى‏گيرد. در حالى كه درباره روءياى كودكانه مى‏توانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى مجاز است و در باره روءياى تحريف‏شده معمولى مى‏توانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق نامستور آرزويى سركوب‏شده است. يگانه فرمول مناسب براى روءياى اضطراب‏آور اين است كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى سركوب شده است. اضطراب نشانه‏اى است از اين‏كه آرزوى سركوب‏شده، خود را به شكلى نيرومندتر از سانسور نمايانده و اين‏كه به رغم سانسور به آرزويش تحقق بخشيده يا در حال تحقق بخشيدن به آن است. آنچه ما درك مى‏كنيم اين است كه آنچه براى [ آرزوى سركوب‏شده ] تحقق روءيا است فقط مى‏تواند براى ما ــ كه طرفدار سانسور هستيم ــ موجب احساسات ناراحت‏كننده و همچنين احتراز از آرزو گردد. اگر اين‏گونه مى‏پسنديد، اضطرابى كه در روءيا ظهور مى‏كند اضطرابى است به شدت آرزوهايى كه در حالت عادى ناديده گرفته مى‏شوند. اين را كه چرا چنين احترازى به شكل اضطراب ظهور مى‏كند نمى‏توان از بررسى روءياها به تنهايى فهميد. اضطراب را بايد به وضوح در جاى ديگرى بررسى كرد.

ممكن است گمان كنيم آنچه درباره روءياهاى اضطراب‏آور تحريف‏نشده صدق مى‏كند براى آن دسته از روءياهاى اضطراب‏آورى كه تا اندازه‏اى تحريف شده‏اند نيز به كار مى‏رود، كه در آنها احساسات ناراحت‏كننده محتملاً با نزديك شدن به اضطراب تناظر دارند. روءياهاى اضطراب‏آور بنا به قاعده همچنين روءياهايى بيداركننده‏اند. ما معمولاً از خواب مى‏پريم پيش از آن‏كه آرزوى سركوب‏شده در روءيا به رغم سانسور به طور كامل متحقق گردد. در چنين حالتى كاركرد روءيا شكست خورده است، اما سرشت فطرى‏اش با اين عمل تغيير نمى‏كند. ما روءياها را با نگهبان شب يا محافظ خواب مقايسه مى‏كنيم، كسى كه مى‏كوشد از آشفتگى خوابمان جلوگيرى كند. [ ص 165 [نگهبان شب نيز ممكن است به جايى برسد كه آدم خوابيده را بيدار كند و اين در حالى است كه احساس كند او به تنهايى ضعيفتر از آن است كه از پس خطر برآيد. با اين همه ما گاهى حتى وقتى كه روءيا مخاطره‏آميز است و آهسته آهسته به اضطراب بدل مى‏شود، موفق مى‏شويم به خوابمان ادامه دهيم. در خواب به خود مى‏گوييم «دست آخر اين فقط روءيا است» و به خواب ادامه مى‏دهيم.

چه وقت اتفاق مى‏افتد كه آرزو در روءيا در موقعيتى قرار گيرد كه بر سانسور چيره گردد؟ ممكن است شرط لازم براى چنين امرى با آرزو در روءيا و يا به طور برابر با سانسور روءيا تحقق يابد. ممكن است آرزو به دليلى نامعلوم در برخى مواقع بيش از اندازه قدرتمند باشد، اما اين احساس به وجود مى‏آيد كه اغلب، رفتار سانسور روءياست كه مسبب اين جابه‏جايى قوّتهاى نسبى آنهاست. پيش از اين ديديم [ ص 176 ] كه سانسور در هر مورد خاص با شدّتى متغير عمل مى‏كند. بدين‏معنا كه با هر عنصرى از روءيا با درجات متفاوت از جدّيت رفتار مى‏كند. اينك مى‏توانيم فرضيه ديگرى را بدين منظور بيفزاييم كه سانسور عموماً بسيار متغير است و هميشه سختگيرى يكسانى را نسبت به همان عنصر ناخوشايند اعمال نمى‏كند. اگر وضعيت به شكلى ظاهر شود كه در برخى مواقع سانسور خود را در برابر آرزو ـ روءيايى كه سانسور را با موقعيت غيرمترقبه‏اى روبه‏رو مى‏كند ناتوان حس كند، به جاى تحريف، از آخرين ترفند باقيمانده استفاده مى‏كند و وضعيت خواب را بر هم مى‏زند و در همان حال اضطراب به وجود مى‏آورد.

در اين حال ما باز با شگفتى روبه‏رو هستيم كه چرا هنوز اطلاعات چندانى از دليل اين موضوع نداريم كه چرا آرزوهاى سركوب‏شده شرور دقيقاً در شب فعال مى‏شوند و ما را در حين خوابمان آشفته مى‏سازند. تقريباً مسلّم است كه پاسخ، به برخى فرضيه‏هايى بستگى دارد كه به سرشت وضعيت خواب بازمى‏گردند. به هنگام روز وزن سنگين سانسور روى اين آرزوها مى‏افتد و بنا به قاعده، اين امر را براى آنها ناممكن مى‏سازد كه خود را به هر شكلى بروز دهند. در شب اين سانسور، مانند تمامى علقه‏هاى ديگر زندگى ذهنى، احتمالاً به نفع يگانه آرزو كه همان خوابيدن باشد، كنار مى‏كشند يا دست‏كم به ميزان زيادى تقليل مى‏يابند. آرزوهاى منع‏شده بايد براى دوباره فعال شدن خود در شب از اين كاهش سانسور در شب هنگام سپاسگزار باشند. برخى بيماران روان‏رنجور وجود دارند كه قادر نيستند بخوابند و به ما قبولانده‏اند كه بى‏خوابى‏شان در اصل امرى عمدى است. اين بيماران جرأت ندارند بخوابند زيرا از روءياهايشان مى‏ترسند ــ ترسى كه از نتايج تضعيف سانسور است. در هر حال به سادگى خواهيد ديد كه به رغم اين امر، پس كشيدن سانسور به معناى هيچ‏گونه بى‏قيدى فاحشى نيست. وضعيت خواب قدرتهاى انگيزشى ما را فلج مى‏سازد. اگر مقاصد شرورانه ما برانگيخته شوند، دست‏آخر نمى‏توانند كارى كنند مگر آن‏كه دقيقاً مسبب روءيايى شوند كه از ديدگاه عملى بى‏خطر است. همين ملاحظه تسكين‏بخش است كه بنيان گفته كاملاً معقول كسى است كه به خواب فرو رفته است. البته واقعيت اين است كه در شب گفته مى‏شود امّا قسمتى از حيات روءيا را شكل نمى‏دهد: «دست آخر اين فقط روءياست. پس بگذار آن را به حال خود گذاريم و بگذار به خواب خود ادامه دهيم.»

اگر در سومين مورد شما ايده ما را به ياد آوريد كه روءيابينى كه با آرزوهاى خودش مى‏جنگد مى‏بايست با دو آدم جداگانه كه از برخى جهات كاملاً به يكديگر مرتبط‏اند مقايسه شوند، امكان ديگرى را درك خواهيد كرد. زيرا امكانى وجود دارد كه تحقق آرزو مى‏تواند منجر به چيزى بسى بعيد از خوشى گردد ــ يعنى مجازات. در اينجا بار ديگر مى‏توانيم حكايت سه آرزو را به عنوان مثال به كار بريم. سوسيسهاى سرخ‏شده در بشقاب، تحقق مستقيم آرزوى شخص اوّل يعنى زن بود. سوسيسهاى روى دماغ زن، تحقق آرزوى شخص دوم يعنى مرد بود، اما در عين حال مجازاتى بود براى آرزوى احمقانه زن. (در روان‏رنجورى انگيزه آرزوى سوم، آرزوى پابرجا در حكايت را خواهيم فهميد.) رفتارهاى مجازات‏كننده بسيارى از اين دست در زندگى ذهنى انسانها وجود دارند كه بسيار قدرتمندند، و ممكن است اين رفتارها را مسبب برخى از روءياهاى ناراحت‏كننده بدانيم. اينك شايد بگوييد كه به اين‏گونه چيزى از مقوله تحقق آرزوى مشهور باقى نمى‏ماند. اما اگر دقيقتر بنگريد خواهيد پذيرفت كه در اشتباهيد. در برابر اين چيزهاى چندگانه‏اى كه روءياها مى‏توانند باشند (كه بعداً متذكر خواهم شد) بر طبق بسيارى از قدرتهايى كه عملاً موجودند، راه‏حل‏هاى ما يعنى تحقق آرزو و تحقق اضطراب و تحقق مجازات، راه‏حل‏هايى بسيار محدودند. مى‏توانيم اضافه كنيم كه اضطراب نقطه مقابل آرزوست، در تداعيها اين تضادها به شكلى خاص به يكديگر نزديك‏اند و در ناخودآگاه با همديگر متحدند. [ ص 213 F.F] و باز مى‏توان افزود كه مجازات تحقق آرزو نيز هست، تحقق آرزوى فردى ديگر، يعنى فرد سانسوركننده.

 

ادامه دارد ....

تاریخ آخرین ویرایش: 2 شهریور 1402 - 22:46:39
اقدام کننده: پورحسین
تعداد مشاهده: 758