تحقّق آرزو (قسمت دوم)
نوشته زيگموند فرويد
ترجمه مهسا كرمپور
پس در مجموع، من با اعتراض شما به نظريه تحقق آرزو هيچ مصالحهاى نكردهام. گرچه اين وظيفه ماست كه قادر باشيم تحقق آرزو را در هر روءياى تحريفشدهاى كه ممكن باشد به آن برخوريم نشان دهيم، و قطعاً از زير اين وظيفه شانه خالى نخواهيم كرد. اجازه دهيد به روءياى سه بليط تئاتر به قيمت يك و نيم فلورين بازگرديم [ ص 153 و 172 ] كه قبلاً آن را تعبير و تفسير كرديم؛ روءيايى كه از آن بسيار آموختيم. اميدوارم شما هنوز آن را به خاطر داشته باشيد. خانمى ــ كه شوهرش در طول روز به او گفته كه دوستش اليزه كه سه ماه از او كوچكتر است نامزد كرده ــ خواب مىبيند كه با شوهرش در تئاتر است. يك سمت لژ تقريباً خالى است. شوهر خانم به او مىگويد كه ايزه و نامزدش هم تمايل داشتهاند به تئاتر بيايند اما نتوانستهاند، فقط به اين دليل كه صندليهاى بد جايى نصيبشان شده ــ سه صندلى به قيمت يك و نيم فلورين. خانم فكر مىكند كه اگر آنها مىآمدند خيلى اذيت نمىشدند. ما درمىيابيم كه اجزاى انديشگون روءيا (dream-thoughts)به خشم خانم از ازدواج بسيار زودهنگام و به نارضايتى او از شوهرش مرتبطاند. ممكن است كنجكاو باشيم به كشف اينكه چگونه اين افكار تيره و تار به شكل تحقق آرزويى بدل شدهاند كه ردّ پايى از آن را مىبايست در محتواى آشكار روءيا يافت. پيش از اين مىدانستيم كه جزءِ «خيلى زود، با عجله» را سانسور از روءيا حذف كرده است [ ص 172 ] لژ خالى به اين امر اشاره مىكند. اينك به كمك سمبوليسمى كه با آن آشنا گشتيم، «سه جا به قيمت يك و نيم فلورين» اسرارآميز برايمان مفهومتر مىشود. «3» در واقع به معناى يك مرد [ يا شوهر ] است و عنصر آشكار را به سهولت مىتوان ترجمه كرد: «خريد شوهر با جهيزيه زن.» (من مىتوانستم با جهيزيهام شوهرى ده برابر بهتر خريدارى كنم.) «ازدواج كردن» به روشنى جايگزين «رفتن به تئاتر» شده است. «گرفتن زودهنگام بليط تئاتر» بىشك جايگزينى فورى براى «ازدواج زودهنگام» است. به هر تعبير اين جايگزينى عملكرد تحقق آرزو است. روءيابين ما قبلاً به اندازه روزى كه خبر نامزدى دوستش را شنيده از ازدواج زودهنگامش ناراحت نبوده است. او زمانى از ازدواج خود خرسند بوده و به خاطر آن خود را ممتازتر از دوست خود مىپنداشته است. مشهور است كه دختران سادهانديش پس از نامزد كردن اغلب ابراز خرسندى و شادمانى مىكنند؛ شادى از اينكه به زودى مىتوانند به تئاتر و به تمامى نمايشنامههايى بروند كه تاكنون برايشان ممنوع بوده است و به زودى اجازه مىيابند همه چيز را ببينند. بىشك بايد به لذت ديدن يا كنجكاوىاى كه در اينجا نمايان مىشود به عنوان تمايلى جنسى براى تماشابارگى (scopophilia) نگاه كرد كه معطوف به ماجراهاى جنسى و خصوصاً متوجه والدين دختر است، و بنابراين به انگيزه قدرتمندى بدل مىشود براى اينكه دختران را وادار به ازدواج زودهنگام كند. بر همين سياق، رفتن به تئاتر به شيوهاى تمثيلى جايگزين آشكار ازدواج كردن مىشود. بنابراين روءيابين در خشم آنى خود از ازدواج زودهنگامش به ياد وقتى مىافتد كه اين ازدواج زودهنگام تحقق آرزويى بوده است، زيرا تماشابارگى او ارضا شده و با راهنمايى اين تكانه آرزومندانه قديمى، رفتن به تئاتر را جايگزين ازدواج مىكند.
نمىتوان مرا متهم ساخت كه مخصوصاً سادهترين مثالها را به عنوان گواهى براى تحقق آرزوى پنهان انتخاب كردهام. اين روش مىتوانست در مورد ديگر روءياهاى تحريفشده نيز به همين شكل باشد. من هماكنون نمىتوانم اين موضوع را براى شما اثبات كنم و فقط اعتقاد خود را بيان مىكنم كه اين روش هميشه مىتواند به شكل موفقيتآميزى به انجام رسد. با اين همه در اين نكته نظرى اندكى بيشتر درنگ مىكنم. تجربه به من آموخته كه [ نظريه تحقق آرزو ] در كلّ نظريه روءياها در معرض بيشترين حملات است و سوءتفاهمها و تضادهاى بسيارى از آن منبعث شدهاند. جداى از اين ممكن است شما تحتتأثير اين امر باشيد كه پيش از اين از بخشى از ادعايم صرفنظر كردم كه مىگويد روءيا آرزوى تحققيافته و يا چيزى خلاف آن، يا اضطراب و يا مجازاتى تحقق يافته است؛ و ممكن است بينديشيد كه اين فرصت، فرصتى است براى آنكه مرا مجبور به تعديلهاى بيشترى كنيد. از اين گذشته من به سبب اين امر سرزنش شدهام كه نكاتى را كه به نظر خودم بديهى مىآيند، به شيوهاى بسيار موجز و در نتيجه متقاعدنكننده مطرح كردهام.
هنگامى كه كسى ما را تا [ مرحله ] تعبير و تفسير روءياها همراهى كرده باشد و تمامى چيزهايى را كه تا اينجا در مورد اين موضوع مطرح شده پذيرفته باشد، اغلب اتفاق مىافتد كه در مورد تحقق آرزو دچار ترديد شود و بگويد: «گيريم كه روءياها همواره معنادارند، و اينكه آن معنا با روشهاى روانكاوانه كشف مىشود، [ اما ] چرا آن معنا برخلاف تمامى شواهد بدون انعطاف به زور در فرمول تحقق آرزو گنجانده مىشود؟ چرا نبايد معناى اين انديشههاى شبانه مانند معناى انديشههاى روزانه انواع بسيارى داشته باشد؟ بدينمعنا كه چرا روءيا كه زمانى با تحقق آرزو متناظر است، نبايد زمانى ديگر همانطور كه خود شما گفتهايد با چيزى ضدّ آن يا ترسى تحقق يافته و زمانى با تجلّى قصد و نيّتى يا اخطارى يا تأملى كه مبتنى بر «طرفدارى» و «ضدّيت» است يا سرزنش يا عذاب وجدان يا كوشش براى آماده ساختن امرى و جز آن مربوط باشد؟ چرا روءيا ديدن همواره بايد آرزو باشد يا در نهايت ضدّ آن؟
ممكن است فكر كنيد اختلافنظر درباره اين موضوع اهميت ندارد اگر كسى با ساير موارد موافق باشد. ممكن است بگوييد براى ما كافى است كشف كنيم معناى روءياها و راه بازشناسى آن چيست؛ اينكه به نظر آيد كه ما اين معنا را به شكلى بسيار محدود تعريف كردهايم اهميت كمترى دارد. اما چنين نيست. كجفهمى اين موضوع اساس يافتههايمان را درباره روءياها متأثر مىسازد و ارزش آنها را براى فهم روانرنجورى به مخاطره مىافكند. افزون بر اين، مصالحهاى از اين دست ــ چيزى كه گمان رود در زندگى مالى امرى «بجا» است ــ نه تنها جايش در امور علمى نيست بلكه زيانبخش است.
نخستين پاسخ من به اين پرسش كه چرا روءياها نبايد به شكل مذكور داراى معناهاى گوناگون باشند در مواردى از اين قبيل همان پاسخ هميشگى است: «من نمىدانم چرا [ روءياها نبايد معناهاى ديگرى داشته باشند. ] من اعتراضى به اين امر ندارم. تا آنجا كه به من مربوط است مىتواند اينگونه باشد. در سر راه اين ديدگاه موجهتر و گستردهتر از روءياها فقط يك نكته وجود دارد و آن هم اينكه در واقعيت چنين نيست.» دومين پاسخم مىتواند اين باشد كه اين فرضيه كه روءياها به مجموعهاى از شيوههاى فكر كردن و عمليات عقلانى مرتبطاند، براى من شخصاً امرى دور از ذهن نمىنمايد. يك بار در يكى از شرححالهاى مريضانم روءيايى را گزارش دادم كه طى سه شب متوالى تكرار و سپس متوقف شده بود. من اين اتفاق را با اين واقعيت شرح دادم كه اين روءيا به يك نيّت مرتبط بوده است، و پس از تحقق نيّت تكرار آن لزومى نداشته است. سپس روءيايى را منتشر كردم كه يك اقرار بود. پس چگونه مىتوانم خود را نفى كنم و ادعا كنم كه روءياها هرگز چيزى نبودهاند به جز آرزويى تحقق يافته؟
من اين كار را مىكنم زيرا نمىخواهم اجازه دهم سوءِتعبير سخفيانهاى بتواند ما را از رسيدن به ثمرات تلاشهايمان بازدارد ــ سوءِتعبيرى كه روءيا را با اجزاى انديشگون روءياى نهان اشتباه مىگيرد و به اولى چيزى را نسبت مىدهد كه فقط در مورد دوم كاربرد دارد. زيرا كاملاً درست است بگوييم كه هر چيزى كه پيش از اين برشمرديد مىتواند به جاى روءيا بنشيند و آن را بازنمايى كند ــ نيّت، هشدار، تأمّل، آمادگى، كوششى براى حلّ مسأله، و جز آن. اما چنانچه به درستى بنگريد، خواهيد ديد كه تمامى اينها فقط شامل حال اجزاى انديشگون روءياى نهان مىشود، اجزائى كه به روءيا بدل شدهاند. از تعبير و تفسيرهاى روءيا مىتوان دريافت كه انديشهورزى ناخودآگاه مردم متوجه اين نيّتها، آمادگيها، تأملات و جز آنهاست؛ چيزهايى كه سپس كاركرد روءياها را از آنها مىسازد. چنانچه در اين لحظه شما به كاركرد روءيا علاقهمند نباشيد بلكه به ميزان زياد به فعاليت فكرى ناخودآگاه مردم علاقهمند باشيد، كاركرد روءيا را حذف مىكنيد و در مورد روءيا چيزى را اظهار مىكنيد كه در عمل كاملاً صحيح است ــ اينكه روءيا به هشدار، نيّت و جز آن مربوط است. چيزى كه اغلب در فعاليّت روانكاوانه رخ مىدهد اين است كه كوششهاى ما عمدتاً به ناديده گرفتن شكل روءيا و قرار دادن انديشههاى پنهان در پسزمينه، به رغم آن شكل، معطوفاند. انديشههاى پنهانى كه روءياها از آنها ساخته مىشوند.
بنابراين به طور كاملاً اتفاقى ما از بررسى اجزاى انديشگون روءياى پنهان مىآموزيم كه تمامى اين عملكردهاى ذهنى بسيار پيچيدهاى را كه نام برديم مىتوانند به شكل ناخودآگاهى رخ دهند ــ دستاوردى كه همانقدر كه بغرنج و گيجكننده است، حيرتانگيز هم هست.
با توجه به آنچه گذشت شما فقط تا به آنجا در راه صحيح گام برمىداريد كه به روشنى واقف باشيد كه از نوع خلاصهشدهاى از بيان استفاده كردهايد و تا آنجا كه باور نداشته باشيد امرى چند بُعدىاى كه شرح مىدهيد بايد به سرشت ذاتى روءياها مرتبط شود. هنگامى كه از «روءيايى» سخن مىگوييد بايد يا مقصودتان روءياى آشكار باشد ــ كه محصول كاركرد روءيا، يا حداكثر همان خود كاركرد روءيا نيز هست ــ يعنى همان فرايند روانىاى كه روءياى آشكار را از اجزاى انديشگون پنهان شكل مىدهد. هر استفاده ديگر از اين واژه به منزله خلط كردن ايدههاست و فقط مىتواند سرانجام بدى داشته باشد. اگر درباره انديشههاى نهان در پس روءياها گزارهاى صادر مىكنيد، اين كار را با صراحت و دقت انجام دهيد و مسأله روءياها را با شيوه شلخته سخن گفتن تيره و تار نسازيد. اجزاى انديشگون روءياى پنهان مصالحىاند كه كاركرد روءيا آنها را به شكل روءياى آشكار تغيير شكل مىدهد. چرا بايد بخواهيد كه مصالح را با فعاليتى كه آنها را شكل مىدهد خلط كنيد. اگر چنين كنيد امتيازى بر كسانى نخواهيد داشت كه فقط محصول فعاليت را مىشناسند و نمىتوانند تبيين كنند كه اين محصول از كجا آمده يا چگونه ساخته شده است.
يگانه موضوع پر اهميّت در باره روءياها، كاركرد روءيايى است كه مصالح انديشه را تحتتأثير قرار مىدهد. ما هيچ حقى نداريم كه در نظريهمان از آن چشم بپوشيم، حتى اگر در وضعيتهاى عملى خاص بتوانيم آن را به كنار بگذاريم. علاوه بر اين مشاهدات تحليلى نشان مىدهند كه كاركرد روءيا هرگز خود را به ترجمه اين افكار به شكل بيانى كهن يا واپسگرايانه كه برايتان آشناست محدود نمىكند. افزون بر اين، كاركرد روءيا معمولاً بر چيز ديگرى چنگ مىاندازد كه بخشى از انديشههاى پنهان روز قبل نيست، بلكه نيروى محرك اصلى براى برساختن آن روءياست. اين ضميمه حياتى به شيوهاى برابر آرزوى ناخودآگاهى است كه براى تحقق آن محتواى روءيا شكل نوِ خود را بروز مىدهد. پس روءيا مىتواند هر چيزى باشد مادام كه شما فقط افكارى را كه اين روءيا مىنماياند به حساب آوريد ــ هشدار، نيّت، آمادگى و جز آن؛ امّا همچنين روءيا هميشه تحقق آرزويى ناخودآگاه است و چنانچه شما آن را به عنوان محصول كاركرد روءيا در نظر بگيريد، چيزى بيش از اين نيست. بنابراين روءيا هرگز فقط نيّت يا هشدار نيست، بلكه همواره نيّت و جز آن است كه به كمك آرزويى ناخودآگاه به شيوه كهن انديشه ترجمه شده است و تغيير شكل يافته تا آن آرزو را تحقق بخشد. يك خصيصه يعنى تحقق آرزو عنصر تغييرناپذير است. خصيصه ديگر مىتواند تغيير كند، كه بار ديگر مىتواند آرزويى باشد كه در اين حالت، روءيا ــ به كمك آرزويى ناخودآگاه ــ آرزوى پنهان روز پيش را به عنوان چيزى تحقق يافته بازنمون خواهد كرد.
من مىتوانم تمامى اين جريان را به روشنى بفهمم، اما نمىتوانم بگويم كه آيا توانستهام آن را به همين شكل به شما تفهيم كنم. همچنين در اثبات آن براى شما دچار مشكل هستم. اين كار بدون تحليل دقيق شمار بسيار زيادى روءيا ممكن نيست و از سوى ديگر اين نكته را كه در ديدگاهمان درباره روءيا مهمترين و انتقاديترين است نمىتوان به شكلى قانعكننده بدون رجوع به آنچه از اين پس مىآيد باز نمود. ناممكن است اينگونه فرض كنيم كه چون همه چيزها كاملاً به هم مرتبطاند، آدمى بتواند عميقاً در سرشت چيزى غور كند بىآنكه خود در چيزى ديگر كه سرشت مشابه دارد تفحص كرده باشد. از آنجا كه ما هنوز درباره نزديكترين خويشاوندان روءياها يعنى نشانههاى روانرنجورى هيچ نمىدانيم، بايد بار ديگر از رسيدن به همين نقطهاى كه در آن هستيم خشنود باشيم. من فقط براى شما مثال روشنكننده ديگرى مىآورم و بررسيهاى ديگرى را پيش رويتان مىگذارم.
اجازه دهيد بار ديگر به روءيايى بپردازيم كه اغلب به آن رجوع كردهايم: روءياى سه بليط تئاتر به قيمت يك و نيم فلورين. مىتوانم به شما اطمينان دهم كه من اصلاً اين مثال را بىهيچ نظر خاصى انتخاب كردهام. شما اجزاى انديشگون روءياى پنهان را مىشناسيد: خشم از تعجيل در ازدواج كه هنگامى سر برآورد كه آن خانم خبردار شد دوستش اخيراً نامزد كرده است شوهرش را كمارج شمرد و برايش اين فكر پيش آمد كه اگر دست نگاه داشته بود مىتوانست شوهر بهترى بيابد. ما قبلاً از آرزويى كه از اين انديشهها روءيا ساخت اطلاع داريم كه همين ميل به نگاه كردن و توانايى به تئاتر رفتن است كه به احتمال زياد نتيجهاى فرعى از كنجكاوى ديرينه زن براى اين است كه سرانجام كشف كند وقتى كسى ازدواج مىكند واقعاً چه اتفاقى مىافتد. همانطور كه مىدانيم اين كنجكاوى همان كنجكاوى است كه توجه كودكان را به طور منظم به زندگى جنسى والدينشان معطوف مىدارد: چنين كنجكاوىاى مادام كه بعدها نيز باقى بماند كنجكاوىاى كودكانه است و بعدها نيز كماكان تكانهاى غريزى است با ريشههايى كه به دوران طفوليت بازمىگردند. اما اخبارى كه روءيابين در آن روز دريافت مىكند امكان بيدار كردن چنين ميلى به نگاه كردن را نمىدهد، بلكه فقط خشم و حسرت را بيدار مىكند. اين تكانه آرزومند در لحظه اول به اجزاى انديشگون روءيا ربطى نداشت و ما قادر بوديم كه نتيجه تعبير روءيا را در تجزيه و تحليلمان دخيل كنيم بدون آنكه شرحى از آن تكانه به دست دهيم. اما خشم فىنفسه نمىتواند چنين روءيايى را خلق كند. روءيا نمىتواند از اين انديشه نشأت گيرد كه «ازدواج زودهنگام امرى پوچ و بىمعناست» مادام كه آن انديشهها آن آرزوى قديمى را كه براى ديدن اينكه در درازمدت چه چيزى در ازدواج رخ مىدهد بيدار كنند. اين آرزو به محتواى روءيا شكل خود را ــ كه تحقق آرزويى قديميتر بوده است ــ مىبخشد، آن هم با نشاندن ازدواج به جاى رفتن به تئاتر: «بله! اينك مىتوانم به تئاتر بروم و هر آنچه را كه ممنوع است ببينم و تو نمىتوانى! من ازدواج كردهام و تو بايد صبر كنى!» اينگونه روءيابين موقعيت را به گونهاى توصيف مىكند كه انگار به عكس خود تغيير شكل يافته است، پيروزى قديم به جاى شكست اخير نشانده مىشود و اتفاقاً رضايت تماشابارگى آن خانم با رضايت حس رقابت جوى خودپسندانه او در هم مىآميزد. اين رضايت سپس محتواى آشكار روءيا را معيّن مىكند، كه در آن وضعيت عملاً چنين بود كه زن در تئاتر نشسته در حالى كه دوستش نمىتواند اجازه ورود به آنجا را بگيرد. آن بخشهايى از محتواى روءيا كه در پس آن اجزاى انديشگون روءياى پنهان هنوز نهان ماندهاند، به اين وضعيت مبتنى بر رضايت به عنوان تعديل جابهجا شده و نافهميدنى آن تحميل مىشوند. تعبير و تفسير روءيا بايد تمام چيزهايى را كه در خدمت بازنمون تحقق آرزويند فرو گذارد و بايد اجزاى انديشگون روءياى پنهان ناراحتكننده را از اين اشارات مبهم باقىمانده دوباره تثبيت كند.
بررسيهاى تازهاى را كه اميد دارم پيش رويتان گذاشته باشم به منظور آن است كه توجه شما را به اجزاى انديشگون پنهانى جلب كنم كه اكنون در معرض توجّه ما هستند. خواهشمندم فراموش نكنيد كه در درجه نخست، اينها براى فردِ روءيابين ناخودآگاهاند و ثانياً كاملاً عقلانى و منسجماند به گونهاى كه مىتوانند به عنوان واكنشهايى طبيعى به علل وقوع روءيا فهميده شوند. ثالثاً آنها مىتوانند معادل با هر تكانه ذهنى يا فعاليت فكرى باشند. اينك چنين انديشههايى را با تأكيد بيشترى از قبل به عنوان «پسماندههاى روز» توصيف مىكنم، خواه روءيابين به آنها اعتراف بكند خواه نكند. اينك بين پسماندههاى روز و اجزاى انديشگون روءياى پنهان تمايز مىگذارم و در سازگارى با كاربرد اوليهتر، هر آنچه را قبلاً در تعبير و تفسير روءيا آموختيم، به عنوان اجزاى انديشگون روءيا متصور مىشوم، درحالىكه پسماندههاى روز فقط بخشى از اجزاى انديشگون روءياى پنهاناند. پس ديدگاه ما اين است كه چيزى به پسمانده روز اضافه شده است، چيزى كه بخشى از ناخودآگاه بوده است، تكانه آرزومندانه قدرتمند اما سركوبشده. فقط اين امر است كه برساختن روءيا را ممكن مىسازد. تأثير اين تكانه آرزومندانه بر پسمانده روز قسمت بعدى اجزاى انديشگون روءيا را مىسازد و از آنجا كه از زندگى زمان بيدارى ناشى شده است لازم نيست عقلانى و قانعكننده به نظر آيد.
من از مقايسه رابطه بين پسماندههاى روز با آرزوى ناخودآگاه استفاده كردم و فقط مىتوانم آن را در اينجا تكرار كنم. در هر كارى بايد سرمايهدارى وجود داشته باشد كه هزينه آنتروپرونورى را تأمين كند كه ايده دارد و مىداند آن ايده را چگونه به سرانجام برساند. در برساختن روءياها نقش سرمايهدار را آرزوى ناخودآگاه به تنهايى بر عهده دارد و انرژى روانى براى برساختن روءيا را فراهم مىكند. آنتروپرونور، پسماندههاى روز است كه تصميم مىگيرد چگونه اين سرمايه تخصيص يابد. البته ممكن است اتفاق افتد كه خود سرمايهدار ايده و دانش تخصصى داشته باشد، يا خود آنتروپرونور سرمايه داشته باشد. اين امر وضعيت عملى را ساده مىكند اما فهم نظرى آن را دشوار مىسازد. در اقتصاد، فردى واحد دائماً بين دو نقش سرمايهدار و آنتروپرونور در نوسان است و اين امر وضعيتى اساسى را ايجاد مىكند كه مقايسه ما مبتنى بر آن است. در برساختن روءيا همين دگرگونيها رخ مىدهند و من شما را به حال خود مىگذارم كه در پى آن رويد.
بيش از اين نمىتوانيم پيشتر رويم زيرا احتمالاً ديرزمانى است كه شكّى شما را آزار مىدهد كه لازم است به نداى اين شك گوش سپريد. خواهيد پرسيد: «آيا پسماندههاى روز واقعاً به همان معنا خودآگاهاند كه آرزويى ناخودآگاه كه بايد به آنها ضميمه شود تا آنها را قادر به توليد روءيا كند؟» شكتان بجاست. اين امر نكته چشمگير كلّ ماجراست. آنها به يك معنا ناخودآگاه نيستند. آرزو ـ روءيا به ناخودآگاهى متفاوت تعلق دارد، ناخودآگاهى كه پيش از اين آن را به عنوان چيزى بازشناختهايم كه در كودكى ريشه دارد و مجهز به مكانيسمهاى خاصى است. شايد كاملاً بجا باشد كه اين دو ناخودآگاه را به نامهايى متفاوت بشناسيم، اما ترجيح مىدهيم درنگ كنيم تا زمانى كه با حيطه پديدههاى روانرنجورى آشنا شويم. مردمان ناخودآگاهى واحد را به عنوان چيزى خيالى و شگفتانگيز مىشناسد؛ چه خواهند گفت هنگامى كه اقرار كنيم نمىتوانيم بدون اين دو ناخودآگاه تغيير و تحولى ايجاد كنيم.
اجازه دهيد همينجا رشته كلام را قطع كنيم. بار ديگر شما فقط چيزى را شنيديد كه كامل نبود. اما آيا اميدى نيست كه بگويم اين دانش ادامهاى خواهد داشت كه ما يا مردمانى ديگر آن را به بار خواهند نشاند؟ و آيا ما خودمان به اندازه كافى نياموختهايم كه اين دانش بديع و حيرتانگيز است؟
اين مقاله ترجمه اى است از فصل چهاردهم كتاب زير :
"Wish-fulfilment", in Introductory Lectures on Psychoanalysis, Sigmund Freud, Penguin Books, 1975.
ارغنون / 21 / بهار 1382
1. منظور خواب تجربهشده، گزارششده، به ياد آورده شده اما تفسير نشده است.
|