كـاربــردِ تحلیل روءيـــا (قسمت دوم)
نوشته زيگموند فرويد
ترجمه يحيى امامى
اگرچه تلخيص، روءياها را مبهم مىسازد، اما اين امر سبب اين برداشت نمىشود كه ابهام و تيرگى، حاصلِ سانسور روءيا است. به نظر مىرسد ردّ پاى تلخيص را مىتوان تا شمارى از عوامل مكانيكى يا اقتصادى پى گرفت اگرچه در هر صورت سانسور از آن منتفع مىشود.
دستاوردهاى تلخيص مىتواند بسيار فوقالعاده باشد. بعضى اوقات ممكن است كه با كمك آن، دو رشته فكرى پنهانِ كاملاً متفاوت را در قالب روءياى آشكارى تركيب كرد به طورى كه بتوان ظاهراً به آنچه تفسيرِ بسنده و كافى روءياست دست يافت و با اين همه با انجام اين كار از توجه به اين موضوع غفلت كرد كه ممكن است روءيا را «تفسير بيش از حد»(9) كرد.
در خصوص ارتباط بين روءياى آشكار و پنهان [ بايد گفت كه ] تلخيص همچنين به هيچ رابطه سادهاى كه ميان عناصر يكى با ديگرى باقى مانده باشد منجر نمىشود. عنصرى آشكار ممكن است همزمان با چند عنصر پنهان متناظر باشد، و برعكس، عنصرى پنهان ممكن است در چند عنصر آشكار نقشى ايفا كند ــ در اينجا، به اصطلاح رابطهاى متقاطع وجود دارد. علاوه بر اين در تفسير روءيا پى مىبريم كه تداعيها درباره عنصر آشكار واحدى لزومى ندارد به شيوهاى متوالى ظاهر شوند. اغلب بايد منتظر بمانيم تا كل روءيا تفسير شود.
بنابراين كاركردِ روءيا به شيوهاى كاملاً غيرمعمولى بازنويسى اجزاى انديشگون روءيا را انجام مىدهد: اين بازنويسى نه ترجمه لغت به لغت يا نشانه به نشانه است و نه انتخابى است كه بر مبناى قواعد ثابت انجام شود ــ انگار كه آدمى فقط حروف صامت را در لغت بازتوليد كند و حروف صدادار را حذف كند و اين، آن چيزى نيست كه بتوان آن را انتخابى نمونه توصيف كرد؛ عنصرى به صورت ثابت انتخاب مىشود تا جاى چند عنصر ديگر را بگيرد. اين عمل عملى متفاوت و بسيار پيچيدهتر است.
دومين دستاورد كاركردِ روءيا جابهجايى(10) است. خوشبختانه ما چند آزمايش مقدماتى در اين باره انجام دادهايم، زيرا مىدانيم كه جابهجايى كاملاً كار سانسور روءيا است. جابهجايى از دو راه خود را آشكار مىكند: در اولى عنصرى پنهانى نه با جزء سازنده خود بلكه با چيزى بعيدتر جايگزين مىشود، يعنى با چيزى كنايى(11)؛ و در دومى تأكيد فيزيكى از جزئى مهم به جزئى غيرمهم منتقل مىشود، بنابراين روءيا در قالب چيزى ظاهر مىشود كه مركزى ديگرگون و غريب دارد.
جايگزينى چيزى با كنايهاى از آن، فرايندى آشنا در انديشههاى زمان بيدارى ما نيز هست اما در اينجا تفاوتى وجود دارد. در انديشههاى زمان بيدارى كنايه بايد به آسانى فهميدنى باشد و بايد موضوع امر جايگزين با چيز اصيلى كه آن را بيان مىكند مربوط باشد. لطيفهها نيز اغلب از كنايه استفاده مىكنند. آنها پيششرط تداعى بودن در موضوع را حذف مىكنند و تداعيهاى خارجى و غيرمعمول نظير شباهت صداها، ايهام كلامى و غيره را جايگزين آن مىسازند. اما آنها پيششرط فهميدنى بودن را حفظ مىكنند؛ لطيفه همه كارآيى خود را از دست خواهد داد اگر مسيرى كه از كنايه به امر اصلى برمىگردد به آسانى قابل رديابى نباشد. كنايههايى كه براى جابهجايى در روءياها مورد استفاده قرار مىگيرند خود را از اين هر دو نوع محدوديت رها كردهاند. آنها با عنصرى كه جايگزين آنها مىشوند غالباً خارجيترين و بعيدترين روابط را برقرار مىكنند و بنابراين فهميدنى نيستند و هنگامى كه واشكافته مىشوند تفسير آنها اين حس را القا مىكند كه آنها لطيفههاى بدى هستند و يا تبيينهاى زوركى و مندرآوردىاى هستند كه با خودخواهى ارائه شدهاند. سانسور روءيا فقط وقتى به هدفش مىرسد كه موفق شود راه بازگشت از كنايه به امر اصيل را غيرممكن سازد.
جابهجايى لهجه به عنوان روشى براى بيان انديشهها بىسابقه است. گاهى اوقات ما از آن در انديشه زمان بيدارى براى ايجاد تأثيرى خندهآور استفاده مىكنيم. شايد بتوانم تأثيرى را كه اين عمل توليد مىكند بيراهه رفتن بنامم. [ براى نشان دادن اين امر ] لطيفهاى را بازگو مىكنم. در روستايى آهنگرى بود كه جرمى مرتكب شده بود كه مجازات آن اعدام بود. دادگاه تصميم گرفت كه مجرم بايد مجازات شود؛ اما از آنجا كه مجرم يگانه آهنگر روستا و جايگزينناپذير بود و از طرف ديگر سه خياط در روستا زندگى مىكردند، يكى از خياطها به جاى آهنگر اعدام شد!
سومين دستاورد كاركردِ روءيا از نظر روانشناختى جالب توجهترين است. اين دستاورد شامل تغييرشكل انديشهها به تصاوير بصرى است. اجازه دهيد اين مطلب را روشن كنيم كه اين تغييرشكل هر چيزى را در اجزاى انديشگون روءيا تحت تأثير قرار نمىدهد؛ شمارى از آنها شكل خود را حفظ مىكنند و به صورت انديشهها يا دانش در روءياى آشكار نيز ظاهر مىشوند. همچنين تصاوير بصرى يگانه شكلى نيستند كه انديشهها به آن تغيير شكل پيدا مىكنند. معهذا آنها جوهر شكلگيرى روءياها را شامل مىشوند و همچنانكه از قبل مىدانيم، اين بخش از كاركردِ روءيا دومين بخش آن است كه حداكثر نظم را داراست [ صص 161-160 ] . ما قبلاً با بازنمايى تجسمى كلمات در مورد عناصر روءياى فردى آشنا شدهايم [ ص 152 ] .
روشن است كه اين دستاورد، دستاوردى ساده نيست. براى نشان دادن شمارى از دشواريهاى آن اجازه بدهيد فرض كنيم كه شما وظيفه جايگزينى يك سرمقاله سياسى را در روزنامه با مجموعهاى از تصاوير به عهده گرفته باشيد. شما مجبور به بازگشت به گذشته و استفاده از نگارش تصويرى به جاى نگارش الفبايى مىشويد. تا جايى كه مقاله از مردم و موضوعات انضمامى ياد كرده باشد، به آسانى يا حتى شايد به صورت بهترى آنها را با تصاوير جايگزين مىكنيد اما مشكل هنگامى شروع مىشود كه به بازنمايى كلمات انتزاعى و تمامى آن بخشهايى از گفتار كه مبيّن روابط ميان انديشههاست برسيد ــ نظير ادوات و حرفهاى ربط و غيره. در مورد كلمات انتزاعى مىتوانيد شگردهاى گوناگونى را به طور موءثر به كار گيريد. براى نمونه مىتوانيد سعى كنيد تا به متن مقاله آرايش كلامى ديگرى بدهيد كه ممكن است كمتر معمول و متداول به نظر برسد اما شامل اجزاى بيشترى خواهد بود كه انضمامى هستند و قابليت بازنموده شدن دارند. سپس پى خواهيد برد كه انتزاعيترين كلمات، كلمات انضمامى رقيقشده هستند و شما به همين دليل تا آنجا كه ممكن است به معناى اصيل انضمامى چنان كلماتى بازخواهيد گشت. بنابراين از يافتن اين امر كه مىتوانيد مالكيت يك شىء را با نشستن واقعى و فيزيكى بر روى آن بازنمايى كنيد خوشحال خواهيد شد.(12) كاركردِ روءيا درست چيزى شبيه به اين كار را انجام مىدهد. در چنين شرايطى به سختى قادر خواهيد بود تا از بازنمايى خود انتظار دقت بسيار داشته باشيد. به گونهاى مشابه، كاركردِ روءيا را خواهيد بخشيد كه عنصرى چنان دشوار را به تصوير مبدل كرده است. به عنوان مثال، زناى محصنه [ Ehebruchكه معناى لفظى آن «شكستن ازدواج» است ] با نوعى شكستن ديگر يعنى شكستن پا [Beinbruch] (13) بازنمايى مىشود. و بدينطريق شما تا اندازهاى موفق به جبران ناپختگى نگارش تصويرى خواهيد شد، نگارشى تصويرى كه بناست تا حدى جاى نوشته الفبايى را بگيرد.
براى بازنمايى بخشهايى از گفتار كه رابطه ميان انديشهها را نشان مىدهد ــ زيرا، بنابراين، با وجود اين و غيره ــ شما لوازم كمكى مشابهى در اختيار نداريد و اين اجزاى متن مادام كه ترجمه به تصاوير ادامه يابد از دست خواهند رفت. به طرزى مشابه كاركردِ روءيا محتواى اجزاى انديشگون روءيا را به مصالح خام ابژهها و فعاليتها تقليل مىدهد. شما راضى مىشويد اگر به نوعى، امكانى براى اشاره ــ به واسطه جزئيات ظريفتر تصاوير ــ به روابط خاصى وجود داشته باشد كه فىنفسه نمىتوانند بازنمايى شوند. به همين ترتيب، كاركردِ روءيا نيز در بيان برخى از محتواهاى اجزاى انديشگون روءياى پنهان با استفاده از خصوصيات غريب شكل روءياى آشكار موفق مىشود ــ با وضوح يا ابهامش، با تقسيم آن به چندين قسمت و غيره. تعداد خرده روءياهايى كه روءيا به آن تقسيم مىشود معمولاً با تعداد موضوعات عمده يا مجموعهاى از انديشهها در روءياى پنهان متناظر است. روءياى مقدماتى كوتاهى اغلب مقدمهاى است براى روءياى اصلى و مفصّلتر كه از پى خواهد آمد يا اينكه اين روءياى كوتاه ممكن است انگيزهاى براى روءياى اصلى فراهم سازد، تغيير صحنه در روءياى آشكار جايگزين جمله پيرو در اجزاى انديشگون روءيا خواهد شد و جز آن. بنابراين شكل روءيا به هيچ وجه بىاهميت نيست و خود، ما را به تعبير و تفسير فرامىخواند. وقتى چندين روءيا در طول يك شب ظاهر مىشوند، اغلب معناى مشابهى دارند و بر اين موضوع دلالت مىكنند كه كوششى در حال انجام است تا به صورت موءثرتر با محركى كه پايدارى فزايندهاى دارد روءياروى شود. در روءياهاى فرد، خاصه عنصرى دشوار ممكن است با نمادهايى چند بازنمايى شوند يعنى با جفتهايى همريشه.(14)
اگر مجموعه مقايسههايى را بين اجزاى انديشگون روءيا و روءياهاى آشكار كه جايگزين آنها مىشوند انجام بدهيم با همه انواع چيزهايى روبهرو خواهيم شد كه براى آنها آماده نيستيم: براى مثال چيزهاى بىمعنا و ياوه در روءياها، معناى خود را دارند. در واقع در اينجاست كه اختلاف بين ديدگاه پزشكى و روانكاوانه درباره روءياها به نقطه حادى مىرسد و نه در جايى ديگر. بر طبق نظر اولى [ پزشكى ] روءياها بىمعنا هستند زيرا فعاليت ذهنى در روءياها تمام قدرت انتقادى خود را كنار گذاشته است ولى بر طبق ديدگاه ما، برعكس، روءياها زمانى بىمعنا مىشوند كه قطعهاى انتقادى كه در اجزاى انديشگون روءيا وجود دارد بايد بازنموده شود. به عنوان مثال حكم «اين امر بىمعناست.» بازنموده شود اين بىمعنايى ظاهر مىشود. روءياى ديدار از تئاتر (سه بليط براى 5/1 فلورين) [ ص153 ] كه با آن آشنا هستيد مثال خوبى براى همين مسأله است. حكمى كه بيان شد اين بود: «ازدواج زودهنگام بىمعناست.»
به طور مشابه در جريان كار تعبير و تفسير ياد مىگيريم كه آن چيست كه متناظر است با شكها و عدميقينهايى كه خواب بيننده اغلب در اين باره بيان مىكند كه آيا عنصرى خاص در روءيا اتفاق افتاده است، آيا آن اتفاق اين چيز بوده است يا برعكس، چيزى ديگر. بنا به قاعده هيچ چيزى در اجزاى انديشگون روءياى پنهان وجود ندارد كه با اين شكها و عدم يقينها تطابق داشته باشد؛ آنها كاملاً مربوط به فعاليت سانسورى روءيا هستند و آنها را بايد با تلاشى براى حذف برابر دانست، تلاشى كه كاملاً موفق نشده است.
يكى از شگفتانگيزترين يافتهها، روشى است كه به وسيله آن كاركردِ روءيا با تضادهاى روءياى پنهان روبهرو مىشود. ما از قبل مىدانيم [ ص 205 ] كه تلخيصها در روءياى آشكار جايگزين هماننديها در مصالح پنهان مىشوند. با تضادها نيز با همان روش هماننديها برخورد مىشود و ترجيح خاصى براى بيان آنها با همان عناصر آشكار وجود دارد. بنابراين عنصرى در روءياى آشكار كه قابليت آن را دارد كه نقطه مقابل يا متضادى داشته باشد، به گونهاى برابر ممكن است خود را يا متضادش را يا هر دو را به همراه يكديگر بيان كند؛ فقط معنا مىتواند تصميم بگيرد كه كدام ترجمه انتخاب شود. اين امر با واقعيت ديگرى ارتباط دارد كه بازنمايىِ «نه» ــ يا به هر تقدير، نوع مبهم آن ــ در روءياها يافت نمىشود.
براى ما تحول زبان مهيّاگر نمونهاى از شباهتى خوشايند با اين رفتار عجيب كاركردِ روءيا است. برخى از اصحاب فقهاللغه بر اين عقيدهاند كه در اكثر زبانهاى باستانى(15) تضادهايى نظير «قوى ـ ضعيف»، «روشن ـ تاريك»، «بزرگ ـ كوچك» با ريشههاى لغوى مشابهى بيان مىشوند، (چيزى كه ما آن را «معناى متناقض واژگان نخستين(16) مىناميم»). بنابراين در مصر باستان ûkenاساساً هم به معناى ضعيف بود هم به معناى قوى. هنگام سخن گفتن، از سوءتفاهمهايى كه با استفاده از چنان كلمات دوپهلويى به وجود مىآمد، با آهنگ متفاوت و با ايماء و اشارهاى كه آن را همراهى مىكرد اجتناب مىشد و در نوشتن با اضافه كردن آنچه معرِّف(17) ناميده مىشد ــ تصويرى كه خود قصد تا ادا شود. به عنوان مثال براى آنكه ûkenمعناى «قوى» را برساند بعد از نشانه الفبايى، تصوير مردى كشيده مىشد كه سر و سينهاش اندكى بالا بود. درحالىكه ûkenبه معناى «ضعيف» به صورت تصوير مردى كه با بىحالى چمباتمه زده بود در پى نشانههاى الفبايى مىآمد. با اصلاحات اندكى كه در لغتهاى اساساً مشابه انجام شد، فقط بعدها بود كه اين دو نوع بازنمايى مجزّا تضادهاى مستتر در خود را آشكار كردند. بنابراين از ûkenبه معناى «قوى ـ ضعيف» دو اصطلاح ûkenبه معناى «قوى» و ûkanبه معناى «ضعيف» مشتق شد. ظاهراً بقاياى اين معانى متضاد باستانى نه فقط در آخرين تكاملهاى باستانيترين زبانها بلكه حتى در زبانهاى جديدتر حفظ شدهاند و حتى برخى از آنها هنوز هم وجود دارند. اكنون به ارائه شواهدى مىپردازيم كه از كارهاى ك. اَبِل برگرفتهايم (1884).
كلماتى كه در زبان لاتين خصلت دوپهلويى خود را به اين سبك حفظ كردهاند عبارتاند از: ûaltus(بلند، عميق) و ûsacer(مقدس، لعنتشده).
از تغييرات در ريشههاى مشابه، موارد زير را نيز خاطرنشان مىكنيم: ûclamare(گريه كردن)، ûclam(به نرمى، با ملايمت، پنهانى)، ûsiccus(خشك)، ûsuccus(عصاره) و در زبان آلمانى: ûstimme[ صدا ] ، ûstumm[ گنگ ] .
اگر ما زبانهاى وابسته را با يكديگر مقايسه كنيم، مثالهاى پُرشمارى وجود دارد. در زبان انگليسى lockûto[ قفل كردن ] ؛ در زبان آلمانى ûloch[ سوراخ ] و ûlucke[ شكاف ] . و باز هم در انگليسى ûto cleave[ شكافتن ] ؛ در آلمانى ûkleben[ چسباندن ] . امروزه كلمه انگليسى ûwithout(كه در واقع ûwith-withoutاست) فقط براى ûwithoutاستفاده مىشود. ûwithعلاوه بر معناى تركيبكنندهاش اساساً معنايى دال بر برداشتن نيز داشت؛ اين مطلب هنوز در تركيباتى نظير ûwithdraw[ خارج كردن ] و ûwithhold[ امتناع كردن ] ديده مىشود. به گونهاى مشابه اين موضوع با كلمه آلمانى ûwieder[ همراه با ] و ûwider[ بر ضد ] نيز ديده مىشود.
مشخصه ديگر كاركردِ روءيا نيز داراى نظيرى در تحول زبان است. در مصر باستان و همچنين در زبانهاى بعدى ديگر، نظم آواها در كلمه مىتوانست معكوس شود در حالى كه معنى قبلى حفظ گردد. مثالهاى اين مطلب در انگليسى و آلمانى عبارتاند از : ûtopf[ ûpot[ ـ ûpot[ ظرف ] ؛ ûboatـ ûtub؛ ûhurryـ ûruhe[ استراحت ] ؛ ûbalken[ ûbeam(تير چوبى) ] ـ ûkloben] ûlog(الوار) ] و ûclub(چماق)؛ ûtäuwen[ منتظر شدن ] . مثالهاى لاتين و آلمانى عبارتاند از : ûcapere- ûpacken[ قاپيدن ] ؛ ûniere- ûren[ كليه ] . باژگونيهايى كه در كلمات منفرد اتفاق مىافتد به روشهاى گوناگون در كاركردِ روءيا نيز به شيوهاى مشابه رخ مىدهد. قبلاً با باژگونى معنا، يعنى جايگزينى چيزى با متضاد آن، آشنا شديم [ ص 213 ] . علاوه بر اين در روءياها، باژگونيهاى موقعيت و رابطه بين دو فرد را يافتيم ــ يعنى همان جهان «درهم و برهم». اغلب در روءياهاست كه خرگوش شكارچى را شكار مىكند. يا اينكه ما با وارونگى در ترتيب وقايع روبهرو مىشويم به طورى كه آنچه به لحاظ علّى مقدم بر واقعه است، در روءيا بعد از واقعه مىآيد ــ نظير محصول نمايشى يك گروه درجه سوم سيّار كه در آن قهرمان مىافتد و مىميرد و گلولهاى كه او را مىكشد از گوشه تئاتر اندك زمانى بعد شليك مىشود. يا روءياهايى وجود دارند كه در آنها كل نظم عناصر معكوس مىشود به طورى كه به هنگام تعبير و تفسير براى آنكه معنايى از آن استخراج كنيم بايد عنصر آخر را در ابتدا و عنصر اول را در انتها در نظر بگيريم.
همچنين از مطالعهاى كه درباره نمادگرايى روءيا كردهايم به خاطر سپردهايد كه رفتن يا سقوط كردن در آب معنايى شبيه بيرون آمدن از آب دارد ــ يعنى زائيدن يا زائيده شدن (ص 186) و صعود از پلكان يا نردبان معنايى شبيه پائين آمدن از آنها دارد (ص191). دشوار نيست ديدن مزيتى كه تحريف روءيا از اين آزادى بازنمايى كسب مىكند.
اين صورتهاى كاركردِ روءيا را مىتوانيم باستانى تصور كنيم. اين صورتها به گونهاى برابر، مشخصه نظامهاى باستانى بيان از راه گفتار و نوشتار هستند و متضمن مشكلات مشابهى هستند كه بايستى بعدها به شيوهاى انتقادى درباره آنها بحث كنيم.
و اكنون نوبت تأملات اندكى بيشتر است. در مورد كاركردِ روءيا آشكارا موضوع اصلى، موضوع تغييرشكل انديشههاى پنهان ــ كه با كلمات بيان مىشود ــ تصاوير حسى است كه اغلب از نوع بصرى هستند. اكنون انديشههاى ما اساساً از تصاوير حسى از اين نوع سرچشمه مىگيرند: مواد اوليه و مراحل مقدماتى آنها تأثرات حسى يا به معناى درستتر، ردّ پاى خاطرات(18) چنين تأثراتى بوده است. فقط بعدها كلمات به آنها [ تأثرات ] پيوستند و كلمات نيز به نوبه خود به انديشهها پيوند خوردند. بنابراين كاركردِ روءيا انديشهها را به شيوهاى واپسروانه بررسى مىكند و تحول آنها را وامىگشايد؛ در جريان واپسروى همه آن چيزهايى بايد حذف شوند كه در جريان تحول ردّ پاى ايماژهاى خاطره به انديشهها به عنوان آموختهاى جديد اضافه شدهاند.
به نظر مىرسد كه كاركردِ روءيا همين باشد. علاقهمندى به روءياى آشكار در مقايسه با فرايندهايى كه ما در درون آن به دانستن نايل مىشويم بايد به امرى بىاهميت تبديل شود. اما تذكرات بيشترى درباره روءياى آشكار خواهم داد زيرا فقط در باره روءياى آشكار است كه ما معرفتى بلاواسطه داريم.
طبيعى است كه ما برخى از علايق خود به روءياى آشكار را از دست بدهيم. اينكه عناصر روءياى آشكار به خوبى با يكديگر جفت و جور شدهاند يا به مجموعهاى از تصاوير مجزّاى نامرتبط تجزيه شدهاند بايد براى ما به امرى بىاهميت بدل شود. حتى اگر روءياى آشكار ظاهراً نماى خارجى بامعنايى داشته باشد، مىدانيم كه اين موضوع فقط از راه تحريف روءيا به دست مىآيد و مىتواند رابطه ارگانيك ناچيزى با محتواى درونى روءيا داشته باشد درست مثل رابطه نماى كليساى ايتاليايى با ساختار و طرح آن. موقعيتهاى ديگرى وجود دارد كه نماى روءيا معنى خود را دارد و عناصر مهمى از اجزاى انديشگون روءياى پنهان را بدون هيچ نوع تحريف و يا با تحريفى اندك بازتوليد مىكند. ولى ما به اين امر نمىتوانيم واقف شويم مگر اينكه قبلاً روءيا را تعريف و تفسير كرده باشيم و توانسته باشيم از آن در باره ميزان تحريفى كه انجام شده است حكمى استخراج كرده باشيم. شك و ترديدى مشابه وقتى ايجاد مىشود كه رابطهاى نزديك ميان دو عنصر روءيا برقرار شود. اين موضوع ممكن است سرنخى ارزشمند به ما ارائه كند تا بتوانيم چيزهايى را نيز كه با اين عناصر در روءياى پنهان متناظرند گرد هم آوريم؛ اما در موقعيتهاى ديگر ما مىتوانيم خودمان را متقاعد كنيم كه آنچه در اجزاى انديشگون روءيا به همديگر تعلق دارند در روءيا از هم گسيختهاند.
به طور كلى بايد از جستجوى تبيين بخشى از روءياى آشكار با بخش ديگر آن اجتناب كرد، گويى كه روءيا به شكلى منسجم درك شده است و از حيث منطقى روايتى مرتب دارد. برعكس، به عنوان قاعده، روءيا شبيه تكهاى از موزائيك است كه از اجزاى گوناگونى از سنگ تشكيل شده است كه با مادهاى چسبناك به همديگر متصل شدهاند به گونهاى كه طرحى كه ظاهر مىشود به سنگهاى اصلى كه در آن به كار رفتهاند تعلق ندارد. در واقع بخشى از كاركردِ روءيا وجود دارد كه به «بازبينى ثانويه»(19) اشتهار دارد و وظيفه آن ساختن چيزى كلمانند و كمابيش منسجم از محصولات اوليه كاركردِ روءياست. در جريان اين امر مصالح به روشى كه كاملاً گمراهكننده است مرتب مىشوند و هر جا كه ضرورى به نظر رسد دستكارى در آن صورت مىگيرد.
از طرف ديگر ما نبايستى كاركردِ روءيا را بيش از اندازه تخمين بزنيم و كارهاى زيادى را به آن نسبت دهيم. دستاوردهايى كه من براى آن برشمردم فعاليت آن را به طور مستوفى بيان مىكند؛ كاركردِ روءيا چيزى بيش از تلخيص، جابهجايى، بازنمايى به شكلى تجسمى و ارائه كل به بازبينى ثانويه را نمىتواند انجام دهد. آنچه از بيان قضاوت، انتقاد، اعجاب يا استنتاج در روءيا ظاهر مىشود ــ هيچيك از آنها دستاوردهاى كاركردِ روءيا نيستند و به ندرت مبيّن تأملات بعدى درباره روءيا هستند؛ بخش اعظم آنها جزئى از اجزاى انديشگون روءياى پنهان هستند كه با شمارى از تعديلهاى بيش و كم و سازگارى با زمينه به روءياى آشكار رخنه كردهاند. كاركردِ روءيا قادر به تنظيم بيانات و گفتارها نيست. بجز استثنائات معين محدودى، گفتار(20)ها در روءياها رونوشتها و تركيباتى از گفتارهايى هستند كه فرد روز قبل از روءيا شنيده است يا درباره آن صحبت كرده است و اين گفتارها در اجزاى انديشگون روءيا يا به عنوان مصالح و يا محرك روءيا وارد شدهاند.
كاركردِ روءيا همچنين به شيوهاى برابر قادر به انجام محاسبات نيست. برخى از آنها كه در روءياى آشكار ظاهر مىشوند غالباً تركيباتى از اعداد و محاسبات ساختگى و از حيث منطق محاسباتى بىمعنا هستند و باز فقط رونوشتهاى محاسبهها در اجزاى انديشگون روءياى پنهان هستند. در چنين مواردى نبايد متعجب شد كه علايقى كه به كاركردِ روءيا روى آوردهاند به زودى از آن دور شوند و به طرف اجزاى انديشگون روءياى پنهان بروند كه روءياى آشكار آن را هويدا و كموبيش تحريف مىكند. اما براى اين تغييرجهت علايق تا بدانجا هيچ توجيهى وجود ندارد ــ اگر به اين مسأله از حيث نظرى نگاه كنيم ــ كسانى اجزاى انديشگون روءياى پنهان را به تمامى جايگزين روءيا مىسازند و احكامى در باره روءيا صادر مىكنند كه فقط مىتوان در مورد اجزاى انديشگون روءيا به كار برد. عجيب است كه يافتههاى روانكاوى مىتواند مورد سوءاستفاده قرار گيرد و موجب اين خلط مبحث شود. نمىتوان هر چيزى غير از محصولات كاركردِ روءيا را «روءيا» ناميد ــ يعنى همان شكلى كه كاركردِ روءيا انديشههاى پنهان را به درون آن انتقال مىدهد. كاركردِ روءيا فرايندى كاملاً منحصربهفرد است كه شبيه آن در زندگى ذهنى هنوز شناخته نشده است. پديدههايى نظير تلخيص، جابهجايى، تغيير اشكال واپسروانه انديشهها به تصاوير، تجربههاى تازهاى هستند كه اكتشاف آنها زحمات روانكاوان را پاداشى درخور بخشيده است. و بار ديگر به موازات كاركردِ روءيا مىتوانيد ارتباطهايى را كه بين مطالعات روانكاوانه و ديگر رشتهها آشكار شده است ببينيد، مخصوصاً آنهايى كه به تحول گفتار و انديشه مربوط مىشوند. فقط زمانى مىتوان به انديشه اهميت وافر اين اكتشافات دست يافت كه بياموزيم مكانيسم برساختن ـ روءيا الگوى شيوهاى است كه علائم رواننژندى نيز بر همان سياق ظاهر مىشوند.
همچنين آگاهم كه ما هنوز قادر نيستيم بررسىاى از كل يافتههاى جديد كه اين مطالعات براى روانشناسى به ارمغان آورده است انجام دهيم. فقط مستندات جديدى را كه اين مطالعات براى وجود كنشهاى ذهنى ناخودآگاه ــ زيرا كه اينها همان اجزاى انديشگون روءياى پنهان هستند ــ فراهم كردند خاطرنشان مىكنم و اينكه تعبير و تفسير روءياها به ما وعده دسترسى گسترده شگفتانگيزى به دانش زندگى ذهنى ناخودآگاه را مىدهد.
اين مقاله ترجمهاى است از فصل يازدهم كتاب زير :
Introductory lectures on psychoanalysis; Penguin Books, 1974
ارغنون / 21 / بهار 1382
1. aporoximation
2. allusion
3. dream-distrotion
4. dream-thought
5. condensation
6.اين واژه، واژهاى غلط است كه از تركيب دو واژه بعدى ساخته شده است. منظور فرويد آن است كه جوان به ظاهر مىخواهد به آن بانو پيشنهاد كند كه او را همراهى كند اما در باطن قصد توهين به او را دارد.
7.centaurs: در اساطير يونان، موجودى خيالى كه نيمى انسان و نيمى اسب است.
8. over-interpretation
9. displacement
10. allusion
11.كلمه آلمانى "Besitzen" (مالك بودن) به صورت آشكارتر از معادل انگليسى آن با نشستن ارتباط دارد (نشستن = Sitzen).
12.فرويد در اينجا از خبر يك محاكمه واقعى در روزنامه استفاده مىكند تا موضوع زنا = شكستن ازدواج = شكستن بازو را مستند سازد. ما از ترجمه آن خوددارى كرديم.
13.در فقهاللغة اين اصطلاح [ doublet] براى دو كلمه متفاوت به كار مىرود كه ريشه يكسانى دارند: مثل Fashionو Factionكه هر دو از ريشه لاتين Factioبرگرفته شدهاند.
14. archaic
15. primal words
16. determinative
17.mnemic imageبه نقل از لغتنامه انتقادى روانكاوى، انتشارات پنگوئن، 1977.
18.secondary revision، اين موضوع در كتاب تفسير روءياها در بخش اول فصل ششم مورد بحث قرار گرفته است.
19. speeches
|