- حكم كردن:
گاهی زوج ها به جاي درخواست كردن، پيشنهاد دادن، از الزام و بايدها استفاده مي كنند. عبارت های ” بايد دار“ اين ويژگی را دارا هستند كه درصورت برآورده نشدن، احساس خشم و انزجار شديد برای ارائه دهنده این” بایدها“ ایجاد می كند.
مثلاً ” بايد هميشه از من حمايت كنی“ يا ” بايد هميشه نسبت به خواسته های من حساس باشی“ در اصلاح چنين تفكري، در ابتدا سعي مي شود به جاي استفاده از بايدها كه منجر به احساسات شديد خشم مي شود از عبارت هايی استفاده شود كه تمايلات شما را مي رساند و يا خواسته و پيشنهاد شما را به مشكل معقول كه قابل پذيرشتر هم هستند ارايه مي دهد.
مثلاً ” دوست دارم در مواقعي كه دچار مشكل مي شوم از حمايت تو بهره ببرم“ يا ” خيلي خوشحال مي شوم وقتي دير ميآيي مرا مطلع كنی.“
فايده اين نوع بيان خواسته ها (به جاي استفاده از كلمه بايد، تقاضا و نياز ودرخواستخود را با كلماتي مثل خوشحال ميشوم ...، دوست دارم .....، بهتر است ....، يكي از خواسته هاي من اين است كه ...) مي تواند اين باشد كه كه اولاً درصورت برآورده نشدن نياز يا درخواست، فرد دچار خشم يا عصبانيت شديد نمی شود بلكه موجب يك رنجش مختصر ميشود كه اين رنجش خود انگيزه اي برای بیان احساسات منفی به شكل كارآمد خواهد شد. ثانياً در مخاطب مقاومت يا سرسختي دربرابر تقاضاي فرد ايجاد نمي كند و احتمال برآورده شدن يا به هدف رسيدن بيشتر است.
- مهرطلبي ( نيازمندي):
از ديگر باورهاي غلط در زوجها اين است كه ” من براي احساس ارزشمندي نيازمند يك رابطه محبت آميز هستم يا من برای جلب محبت و توجه ديگران از هيچ كاري دريغ نخواهم كرد اين تفكر در عمل باعث مي شود كه فرد براي حفظ ارزشهاي شخصي و ارزشمندي خود كه از ديد او ارتباط مستقيم با نوع رابطهاش با ديگران دارد تلاش زياد مي كند تا در مورد عنايت و لطف قرار گيرد اين فرد ممكن است خيلي راحت از نيازهاي شخصي خود براي جلب رضايت ديگران بخصوص همسرشبگذرد و آرزوهاي خود را فراموش كند.
مثلاًبراي خوشايند همسر وظايف او را بر عهده مي گيرد يا براي اينكه همسرش ناراحت نشود و همچنان او را دوست داشته باشد حاضر است از ارتباط با دوستان قديمي، ورزش كردن ، تفريح و ...... بگذرد .
دائماً به نيازهاي ديگران توجه مي كند .چنين برخوردي فرد را به يك شخصیت مهرطلب تبديل مي كند كه هميشه سعي دارد محبت ديگران را به هر قيمتي جلب كند، از وقت خود ، وسايل خود ، آرزوهاي خود جهت رسيدن به محبت ديگران مي گذرد. اين افراد، اطرافيان خود را از محبت بي دريغ خود سيراب مي كنند و خود تشنه محبت باقي مي مانند به عبارتي ديگران را متوقع تر و خود را آرزومندتر پرورش مي دهند .
در اصلاح چنين طرز تفكري بهتر است از زوج ها به نيازهاي فردي و خاص خود (نيازهاي فردي زن ،نيازهاي فردي مرد) و نيازهاي مشترك ( تفريح ، تربيت بچه ، ارتباط جنسي و .....) توجه داشته باشيد به عبارتي نقشهاي زوجين نبايد در هم تداخل كند . مثلاً : يك مرد عليرغم پدر بودن ، همسر بودن فرزند بودن و.... يك شخص است بنام (X) كه نيازهاي خاص دارد و بايد به آن رسيدگي كند. چنانچه شخص به اين نقش خود رسيدگي كند منجر به توليد ارزش شخصی مي شود كه فرد را از كسب ارزش ، از طريق جلب محبت ديگران بينيازميكند.بايد توجه داشته باشيم كه همه افراد به تأييد ديگران نياز دارند ولي اين نياز نبايد در شكل افراطي خود به يك احتياج تبديل شود.
- كم طاقتي در برابر مشكلات : ( تحمل كم ناكامي )
در اين مورد زوجها به اين باور رسيده اند كه ”قادر به تحمل اين مشكل نيستم “ يا ” اين مسئله آنقدر بزرگ و غير قابل پيش بيني بود كه تحملش از توان من كمتر است “
حكم اول اين افراد چنين است ” زندگی زناشویی بايد آرام و بي دردسر و برآورده كننده عموم نيازها باشد “ و چون اين حکم کمال گرایانه در خيلي از مواقع زير سؤال ميرود، فرد دچار اضطراب و نگرانی عدم تحمل اين مشكل ميشود اين افراد در برابر مشكلات احساس مي كنند ” قرباني ابدي “ هستند و مشكلاتشان اصلا نه كم ميشوند نه حل .
در اصلاح چنين طرزتفكري در ابتدا بايد افراد ( به خصوص جوانهاي مجرد و زوجهاي جديد ) را از تفكرات افسانه اي در خصوص زندگی زناشویی رها كرد. افراد بايد بدانند استرس همواره در زندگي هست، زندگی بدون استرس فقط در رويا ممكن است؛ آنچه مهم است كسب مهارت های مقابله با مشکلات زناشویی است در اين مورد بخصوص به زوجها پيشنهاد مي شود از طريق پرس وجو و ارتباط با ديگران از اين فكر كه ” مشكل من منحصر به فرد است“ بيرون مي آيد و بجاي تفكر کمال گرایانه در باره رمانتيك بودن زندگي به اين مسئله بينديشند كه ”همواره در زندگي ناكامي ، مساله و مشكل وجود خواهد داشت ، من نيازمند كسب مهارتهاي مختلف جهت حل آنها مي باشم
- درشت نمايي، فاجعه سازي و وحشتزدگي:
زوجهايي كه« بايدهاي» زيادي دارند و از طرفي در برابر مسايل و مشكلات تحمل پاييني دارند ، چنانچه مشكلي پيش بيايد احساس مي كنند ،فاجعه اي رخ داده است كه اصلآ قابل تحمل، پذيرش وحل نيست ، كه طبق شواهد عموماً مسأله پيش آمده بسيار كم اهميت هم مي باشد. اين افراد تمايل زيادي دارند تا مشكلاتي هر چند كوچك و بياهميت را بزرگ و خارج از تحمل خود جلوه داده و عموماً به جاي پيدا كردن راه حل شروع به بيقراري، اشك ريختن ، نفرين كردن به خود و همسر يا ديگران، خود را بدبخت و سياه روز ديدن، نموده و عملاً هرنوع انرژي و تواني كه امكان داشت موجب پيداكردن راه حل يا رفع مشكل شود صرف شيون و زاري مي كنند.
ازطرفي اين افراد تمايل كمي براي چشم اندازهاي مثبت موجود در رابطه دارند. اين شرايط به خوديخود باعث مي شود درهنگام بروز مشكل همسر، مسأله را زير ذره بين تحمل كم خود قرارداده و همچنين نقاط قوت رابطه خود را نبينند و جنجالي مخرب حادث شود.
در اصلاح چنين طرز تفكري نياز است زوجها بهغير از راه حل هاي ارائه شده درموارد 1 و 3، سعي كنند ليستي از تمام نقاط قوت خود، رابطه و همسر خود را يادداشت كنند و با كسب انرژي مثبت از داشته هاي خود در ارايه راه حلهاي ممكن براي تعديل و يا برطرف كردن مشكل موجود به بحث و تبادل نظر بپردازند. كه در عموم روابط نقاط قوت بيشتر از نقاط ضعف است. نكته قابل تأمل ديگر اين است كه زوجها بايد بدانند ”تغيير اصل با ثبات زندگي است“و بر مواردي براي تغيير تأكيد داشته باشند كه في نفسه قابلتغيير باشد و مسايل غيرقابل تغيير زندگي را هدف قرار دهند
- نياز به توجه مفرط:
باور اين افراد چنين است: ”من زماني خوشبخت هستم كه توجه كاملي را از همسرم دريافت كنم.“ اين افراد عزت نفس، اعتماد به نفس و تمام ارزش های شخصی شان، معطوف به ميزان توجه و محبت همسرشان مي باشد. اين افراد اگر از طرف همسرشان مورد توجه كامل و افراطي قرار نگيرند احساس مي كنندارزشمند نيستند. دائماً درحال مقايسه خود با كساني هستند كه مورد توجه همسرشان قرار دارند. اين باور درمورد افراد حسود شايع است. مثلاًُ چنين فردي به همسرش مي گويد: براستي اگر براي تو ارزشمند و دوست داشتني باشم، بايد هميشه به فكر من باشي، هر روز با من تماس بگيري و سعي كني تمام وقتت را با من بگذراني“ به عبارتي بايد همه را فراموش كني
|