برحسب اينكه چگونه در برابر شرايط سخت زندگي قرار گيريم، ميتوانيم خود را باهوش بدانيم. مصائب زندگي تاحدودي در همه ما به يك شكل است. هر كسي كه در هر جامعه با ديگران سر و كار دارد، داراي مشكلات مشابهي است. ناملايمات، كشمكشها و مصالحهها چيزهايي هستند كه در هر انساني به چشم ميخورند. آنهايي كه مشكلات را لازمه زندگي بشر ميدانند و خوشبختي را با مشكلات ميسنجند، باهوشترين و همينطور نادرترين افرادي هستند كه ميشناسيم.
احساسات چيزي نيست كه از بيرون به شما تحميل گردد. احساسات واكنشهايي هستند كه خود شما براي خود برميگزينيد. اگر شما مسئول عواطف خود هستيد، نبايد واكنشهاي خودشكنانه را برگزينيد. وقتي ياد بگيريد كه ميتوانيد احساسات خويش را انتخاب كنيد، گام برميداريد. راهي كه در آن هيچ كژراههاي وجود ندارد كه به ناراحتي اعصاب منتهي گردد. اين راه جديد خواهد بود چراكه شما به جاي اينكه عواطف خود را برخاسته از شرايط زندگي بدانيد، آن را ناشي از انتخاب خود ميدانيد. اين همان اساس آزادي فردي است. روشن است كه بايد دقيقاً منطق را به كار گيريد كه بين مقدمههاي كبري و صغري آن سازگار باشد.
كبري : من ميتوانم افكارم را كنترل كنم.
صغري: احساساتم از افكارم سرچشمه ميگيرند.
نتيجه: من ميتوانم احساساتم را كنترل كنم.
شما ميتوانيد بر هر فكري كه وارد ذهنتان ميشود كنترل داشته باشيد. افكارتان به خود شما تعلق دارند، ميتوانيد آنها را حفظ كنيد، تغيير دهيد، با آنها سهيم شويد يا اينكه با آنها محشور شويد. هيچكس ديگري نميتواند وارد ذهنتان شود و نميتواند افكاري مثل شما داشته باشد. شما ميتوانيد افكارتان را كنترل كنيد. مغز شما از آن خودتان است و ميتوانيد آنطور كه ميخواهيد از آن استفاده كنيد.
شما نميتوانيد بدون اينكه اول فكري را تجربه كنيد، احساسي داشته باشيد. با برداشتن مغزتان ديگر نميتوانيد احساس كنيد. احساس يك واكنش جسماني نسبت به فكر است. وقتي كه مركز فكر شما مصدوم يا قطع گردد، ديگر نميتوانيد واكنشهاي عاطفي را تجربه كنيد. وقتي مغزتان دچار اشكال شده باشد نميتوانيد حتي درد را احساس كنيد تا آنجا كه اگر دستتان روي بخاري جزغاله شود شما هيچ دردي را حس نميكنيد. پس پيش از هر احساسي فكري موجود است و بدون مغز نميتوانيد هيچ احساسي داشته باشيد. نتيجه كبري و صغرايتان نيز اجتنابناپذير است.
اگر افكارتان را كنترل كنيد و احساستان از افكارتان سرچشمه بگيرد، پس قادريد كه احساستان را كنترل كنيد. اگر به زبان سادهتري بگوييم، شما معتقديد كه مسائل اطرافتان يا مردم شما را ناراحت ميكنند، اما اين اعتقاد درست نيست. اين شما هستيد كه خود را ناراحت ميسازيد و اين به خاطر افكاري است كه در مورد مردم يا مسائل حول زندگيتان داريد. تبديل شدن به يك شخص سالم و آزاد مستلزم اين است كه ياد بگيريد جور ديگري فكر كنيد. وقتي كه بتوانيد افكار خود را تغيير دهيد، احساسات جديدتان به منصة ظهور ميرسند و آن موقع شما اولين گام را در راه آزادي خودتان برداشتهايد.
مرگ يك نفر شما را ناراحت نميسازد، بدين معني كه تا وقتي از مرگ كسي باخبر نشويد نميتوانيد ناراحت شويد، از اينرو اين مرگ نيست كه شما را ناراحت ميكند، بلكه آن چيزي كه از اين رويداد به خود ميگوييد شما را ناراحت ميسازد. مرگ به خودي خود شما را افسرده نميسازد بلكه افسردگي منحصر به خود آدم است. اگر شما از مرگ افسرده ميشويد، در واقع چيزهايي را به خود ميگوييد كه شما را افسرده ميسازند. اين بدين معني نيست كه بايستي خود را فريب دهيد كه مرگ چيز لذتبخشي است بلكه از خود بپرسيد كه: «چرا من بايستي افسردگي را انتخاب كنم؟» «آيا افسردگي به من كمك ميكند كه در برخورد با مرگ مؤثرتر باشم؟»
در فرهنگ ما به ما ياد داده شده است كه مسئول احساسات خود نيستيم. پيامي كه اين اظهارات از خود ابراز ميدارند را امتحان كنيد:
1- شما احساساتم را جريحهدار ميكنيد.
2- شما من را ناراحت ميكنيد.
3- ناراحتيام دست خودم نيست.
4- عصبانيم. از من علت آن را نپرس.
5- شما مرا دستپاچه ميكنيد.
6- بلندي مرا ميترساند.
شما بنا به آنچه كه فكر ميكنيد، احساس ميكنيد و ميتوانيد ياد بگيريد كه در مورد يك موضوع، جور ديگري نيز فكر كنيد. از خود بپرسيد كه آيا از غمگيني، ناراحتي يا جريحهدار شدن احساساتتان نتيجهاي عايدتان ميشود؟
فكر كردن به روشهاي جديد و متفاوت كار آساني نيست. شما به يك سري افكار تضعيفكننده عادت كردهايد. تلاش زيادي لازم است تا همه عادتهاي فكري كه تاكنون بدانها، خو گرفتهايد را از ياد ببريد. خوشحالي آسان است ولي يادگرفتن اينكه ناراحت نباشيد ميتواند مشكل باشد. آنچه كه سخت مينمايد اين است كه همه آن بايدها و نبايدهايي را كه در گذشته فراگرفتهايد، فراموش كنيد.
مسئول خودبودن با آگاهي شروع ميشود. همان لحظهاي كه داريد كاري را ميكنيد بايد به خود يادآوري كنيد كه مشغول به كاري هستيد. لازمه فكر جديد، آگاهي از فكر قديمي است. شما به الگوهاي ذهنياي عادت كردهايد كه علل احساساتتان را خارج از خود ميدانيد. شما صدها ساعت وقت خود را صرف تقويت چنين فكري كردهايد و صدها ساعت نيز وقت لازم داريد تا به فكر جديد مأنوس شويد. فكر جديد فكري است كه شما را مسئول احساسات خودتان ميداند.
فكر، وقتي به يك اعتقاد تبديل ميشود كه بارها بر روي آن فكر كار كرده باشيد نه اينكه فقط يكبار آن را امتحان كنيد و چون نتوانستيد در وهله اول از عهده آن برآييد، به كلي دست از آن بكشيد. مسئول خود بودن نيز مستلزم اين است كه بارها و بارها افكار جديد را امتحان كنيد. لازمه اين كار اين است كه تصميم بگيريد خوشحال باشيد و با هر فكري كه شديداً باعث ناراحتي شما ميشود مقابله كنيد و در نهايت آن را از بين ببريد.
شايد انتخاب خوشبختي آسانتر از انتخاب چيزهايي باشد كه هر روز زندگيتان را به هم ميزنند. همانطور كه آزاديد خوشبختي را بر بدبختي ترجيح دهيد، اين كار به وقت نياز دارد. اما شما ميتوانيد ياد بگيريد كه با خود به شيوههاي تازهاي صحبت كرده و به رفتاري جديد عادت كنيد.
اين شيوهها و رفتارها ميتواند شامل سوت زدن، آواز خواندن، روشن كردن ضبط صوت براي تهيه يك نامه شفاهي يا حتي به تعويق انداختن خشم خود براي سي ثانيه باشد. وقتي كه خود را ملول و گرفته مييابيد، ميتوانيد ذهنتان را وادار كنيد كه به شيوههاي مهيجي رفتار كند. بدين صورت كه موضوع را با ظرافت تغيير دهيد، فصل اول داستانتان را بنويسيد يا اينكه روي طرحهاي جديدي كار كنيد تا به شما كمك كند از اوضاع احتراز جوييد. استفاده عملي از ذهن خود به معني اين است كه به ارزيابي مردم و مسائلي كه شما را به دردسرهاي زيادي مياندازد، بپردازيد و سپس در مورد تلاشهاي ذهني جديدي كه به نفع شما عمل ميكند، تصميماتي اتخاذ كنيد.
وقتي از كسي ناراحت ميشويد، ابتدا فكر كنيد كه چرا بايستي به خاطر اينكه چيزي يا رفتار كسي برخلاف انتظارتان است، ناراحت گرديد؟ ارزش شما بيش از اينهاست كه از دست كسي ناراحت شويد. به خصوص كسي كه در زندگيتان چندان تأثيري ندارد. پس در جهت تغيير اين وضعيت تدابيري را در پيش بگيريد يا آن را كنار بگذاريد يا هر كاري كه از دستتان برميآيد انجام دهيد. اما فقط ناراحت نشويد . از مغزتان به نفع خودتان استفاده کنید.
افراد زيادي هستند كه برغم اينكه بيماري جسماني را بروز ميدهند علت شناختهشده جسماني در بيماريشان ديده نميشود. براي اين افراد طبيعي است كه در هنگام مواجه شدن با شرايط سخت به طور مرموزي بيمار گردند و همينطور براي آنها غيرممكن است كه در هنگام ابتلا به بيماري از بيماري دوري كنند.
اين فقط ما هستيم كه ميتوانيم سرنوشت خود را بهتر كنيم يا خود را سخاوتمند گردانيم . این بسته به ذهن خود شماست که افکار و اندیشه هایتان را کنترل کنید و سپس یاد بگیرید آن طور که می خواهید احساس و رفتار کنید.
نکته مهم:
هنگام مطالعۀ خطاهای شناختی فوق، احساس می کنید که با بعضی از آنها آشنا هستید. مواردی از آنها نیز یا دربارۀ شما صدق نمی کنند یا به ندرت با آنها روبرو می شوید. توجه داشته باشید که با آن دسته خطاهای شناختی که با تناوب زیاد به سراغ شما می آیند باید برخورد کنید.
|