بارداري و زايمان، روندهاي تکاملي قابل توجهي براي اکثر زنان به شمار ميآيند. براي تطابق موفقيتآميز با بارداري و زايمان، سازگاريهاي فيزيکي، درون فردي و خانوادگي ضرورت دارند. استرسهايي که گريبانگير يک مادر بيتجربه ميشود فراوان بوده و شامل اختلال فعاليتهاي معمولي، محروميت از خواب، کاهش استقلال، جداشدن از اجتماع و تغييرات محيط شغلي هستند.
زناني که به خوبي با وضعيت خود تطابق مييابند ميتوانند اين تغييرات را پيشگويي کرده و خود را آمادهي برخورد مناسب با آنها سازند. البته تعداد اندکي از زنان ممکن است دچار افسردگي پس از زايمان شوند که يک اختلال روانشناختي وخيم است.
افسردگي پس از زايمان بايد به چند دليل سريعتر غربالگري شود و مورد درمان قرار گيرد. اين اختلال ممکن است سبب رنج شديد زنان مبتلا شود. اين افسردگي شيوع نسبتاً بالايي دارد. ممکن است مدت زيادي طول بکشد و ممکن است عواقب زيانباري داشته باشد.
افسردگي پس از زايمان با افسردگي خلقي، کاهش علاقه به فعاليتها، تغيير اشتها، خستگي، دشواريهاي خواب، دشواري در مراقبت کودک، احساس گناه، اعتماد به نفس پايين، دشواري در تمرکز، وقفهي سايکوموتور يا آژيتاسيون و فکر کردن در مورد خودکشي، مشخص ميشود.
اين اختلال بسيار وخيمتر و پابرجاتر از maternity bluesاست. Maternity bluesيک واکنش گذراي احساسي است که زنان به فاصلهي کوتاهي پس از زايمان به آن دچار مي شوند و بدون هيچ مداخلهي خاص فروکش ميکند. افسردگي پس اززايمان ممکن است 2 تا 8 هفته بعد از زايمان آغاز شود و به مدت 2 هفته تاچندين ماه پابرجا بماند. ميزان پايهي افسردگي پس اززايمان حدود 10درصد است.
عوامل متعددي به عنوان علل احتمالي افسردگي پس از زايمان مورد بررسي قرار گرفتهاند که شامل متغيرهاي بيولوژيک ازجمله هورمونها، ميانجيهاي عصبي است. پروژسترون نقش قابل توجهي را دراتيولوژي افسردگي پس از زايمان برعهده دارد. البته به طور دقيق ثابت نشده است و همچنين تراز LHو PRL-E2-FSHو Progesteroneرا طي تحقيقاتي سنجيدند و ديده شده است که ميزان استراديول به درجات متوسط با حملات گريهي بعد از زايمان ارتباط معکوس دارد.
ميزان E2در زنان دچار افسردگي پس از زايمان به ميزان قابل توجهي کمتر از اين ميزان در افراد فاقد افسردگي است. نتايج تحقيقات ديگر نشان داده است که ارتباطي بين افسردگي وکاهش ميزان تريپتوفان - سروتونين ديده شده است. به طوري که ميزان پلاسمايي تريپتوفان، نمرات افسردگي ضريب ارتباطي درحد 6/0 دارند که نشاندهندهي يک ارتباط متوسط است.
ديده شده است که ميزان تريپتوفان قبل از زايمان کم است و پس از روز 2 تا 5 پس از زايمان افزايش مييابد ولي هيچ يک در گروه بيماران افسرده بعد از زايمان قرار نميگرفتند.
فقدان ميزان حداکثر تريپتوفان در دورهي بعد از زايمان ارتباط قابل توجهي بين افسردگي پس از زايمان و عوامل دموگرافيک مانند سن و تعداد زايمان ندارد. با وجود اين ظاهراً ارتباطي بين افسردگي بعد از زايمان و کيفيت روابط زناشويي وجود دارد.
در چند بررسي مشخص شده است که ضعيف بودن ارتباط زناشويي زمينهساز افسردگي پس از زايمان است. همچنين عدم حمايت شوهر از زن با افزايش شدت افسردگي در ارتباط بوده است که يکي ديگر از پيشگويي کنندههاي قابل توجه افسردگي در خلال بارداري است.
طي تحقيقات نشان داده شده است که وجود علائم افسردگي درخلال بارداري، پيشگويي کنندهي تشخيص بعدي افسردگي پس از زايمان است. عوامل پيشگوييکنندهي افسردگي در جريان بارداري شامل سن پايين، آموزش کم، تعداد زايمان زياد و عدم اشتغال در خارج از خانه است.
طي تحقيقات ديگر ثابت شده است عوارض استرسزاي مربوط به شيرخوار مانند عوارض طبي و برداشت مادر از مزاج و سرشت شيرخوار ارتباط قابل توجهي با افسردگي پس از زايمان دارند. در اين بررسي استرسهاي مربوط به اتفاقات زندگي و حمايت اجتماعي ارتباطي با افسردگي پس از زايمان نداشتند. نتايج به دست آمده از يک بررسي نشان داده است که سابقهي افسردگي، افسردگي در دوران بارداري، عوامل استرسزاي مربوط به مراقبت از نوزاد و عوامل استرسزاي حوالي زايمان مسؤول اختلاف 40 درصدي در ميزان تشخيص افسردگي پس از زايمان هستند.
هيچ کدام از متغيرهاي هورموني، تفاوت قابل توجهي را در افراد افسرده در مقايسه با زنان فاقد افسردگي نشان نميدادند. در زنان مبتلا به افسردگي بعد از زايمان متغيرهاي شايع در ارتباط با افسردگي به شرح زير هستند:
1- سابقهي افسردگي قبلي از جمله افسردگي خلال بارداري
2- ضعيف بودن روابط زناشويي
3- دشواري در امر مراقبت از کودک
4- ناکافي بودن حمايت اجتماعي
5- عوامل استرسزاي متعدد روزمره
زناني که داراي يک يا چند مورد از اين عوامل هستند ممکن است به توجه بيشتري در دوران بارداري و در دورهي پس از زايمان نياز داشته باشند. افسردگي بايد هنگامي تشخيص داده شود که علائم افسردگي خلق، بيثباتي احساسي، کاهش علاقه به فعاليتها، ضعف تمرکز، تغييرات خواب يا اشتها و دشواري در مراقبت از کودک حداقل به مدت 2 هفته با شدت متوسط تا شديد وجود داشته باشند. آنچه که اهميت ويژهيي دارد اين است که آيا زن هنوز ميتواند از خود و نوزاد مراقبت کند؟ متخصصان زنان و مامايي ميتوانند در برنامهي پيگيري زنان در دورهي پس از زايمان به کشف موارد افسردگي کمک کنند.
پس از کامل شدن معاينه فيزيکي چند پرسش به شرح زير ممکن است به پزشک در جهت بررسي علائم افسردگي کمک کند:
1- آيا شما از هنگام به دنيا آمدن کودک خود با مشکلاتي در ارتباط با افسردگي روبه رو شدهايد؟
2- آيا شما احساس ميکنيد که به خوبي براي مادرشدن آمادگي و تطابق پيدا کردهايد؟
درمان
روشهاي درماني متنوعي براي افسردگي پس از زايمان در دست است. روان درماني فردي امکان افزايش حمايتهاي اجتماعي، بروز دادن احساسات، مهارتهاي برخورد با استرس و بهبود روشهاي سازگاري شناختي و رفتاري را براي بيمار فراهم ميسازد و احساس کارآيي و قدرت کنترل را در بيمار افزايش ميدهد. در حيطهي روان درماني، ميتوان از داروهاي ضدافسردگي استفاده کرد.
نتايج بررسي مقالات جديد نشان ميدهد که استفاده از آميتريپتيلين، نورتريپتيلين، دزيپرامين، کلوميپرامين، دوتيهپين و سرترالين با عوارض جانبي براي کودکان شيرخوار همراه نبوده است اما مؤلفان هنوز پيشنهاد ميکنند که درمان دارويي بايد مورد به مورد براساس سنجش منافع و مخاطرات نسبي انجام شود. در يکي از بررسيها مشخص شده است زناني که همسران آنها نقش فعالي در مسووليت مراقبت از کودکان دارند، کمتر در معرض خطر افسردگي بعد از زايمان هستند.
درمان زوجين به آنان کمک ميکند تا نحوهي برقراري ارتباط آشکار با هم و مشارکت در فعاليتهاي خانه و مراقبت از کودکان را باساختار زماني قابل قبول ياد بگيرند. در نهايت در صورتي که افسردگي به حدي شديد باشد که زن نتواند از خود و نوزاد خود مراقبت کند در نتيجه درمان سرپايي امکانپذير نيست و بستري ضرورت دارد. همچنين در صورت وجود افکار ديگرکشي يا خودکشيو در صورت پيدايش پندارهها ممکن است نياز به بستري کردن بيمار باشد. تشخيص و درمان افسردگي پس از زايمان به منظور آسايش و سلامتي مادر و کودک ضرورت دارد.
|