گوش كردن كامل شامل گوش دادن به محتواي كلام و احساس همراه با آن است. احساسات و هيجانها حاوي اطلاعات مهمي است. كلمات حقايق را منتقل ميكند و احساسات رنگ و بو يا حال و هواي اين حقايق را اعم از مثبت يا منفي، خوشايند يا ناخوشايند.
در بیشتر مواقع، ممكن است در گفتوگوي شما و همسرتان هيجان زيادي وجود نداشته باشد و فقط مكالمهای عادي با هم داشته باشيد؛ ولي وقتي دربارهی موضوعات حساس و مهم با هم صحبت ميكنيد و يا متوجه نشانههاي هيجان مثل چشمهاي مرطوب، در هم كشيدن ابرو، تُن صداي مضطرب و ... در همسرتان ميشويد، بايد نسبت به آن حساس شويد و سعي كنيد آن را بفهميد.
حساس بودن به هيجانات طرف مقابل به شما امكان دسترسي به اطلاعات مهمي را ميدهد كه ميتواند به فهم همسر و رابطهتان كمك زيادي كند. گوش دادن به محتواي هيجاني پيام اهميت زيادي دارد؛ زيرا معمولاً ما گرفتهايم احساسات واقعي خود را نگوییم و براي محافظت از خود احساساتمان را پشت كلمات پنهان كنيم.
به همين دليل بايد ياد بگيريد به هيجان و احساسات پشت كلام توجه کنید و به آن گوش فرا دهيد. اما تشخيص ندادن احساسي كه پشت يك پيام وجود دارد ميتواند احتمال سوءتفاهم را افزايش دهد. تا وقتي احساسات درک نشده است، نميتوان پيام را بهصورت كامل فهميد. احساسات چاشني پيام است و به شما كمك ميكند تا از محتواي ظاهري پيام فراتر بروید و باورها، مقاصد، آرزوها و ترسها و نگرانيهاي پشت آن را درك كنيد و پاسخ مناسبي به آن بدهيد.
اصل اول: به احساسات منفي همسرتان گوش دهيد
وقتي همسرتان احساسات و هيجانات منفي خود شامل غم، اضطراب، سرخوردگي و يا دلخوري و عصبانيت را ابراز ميكند، ممكن است وسوسه شويد كه با حالتی تدافعی به آن گوش دهید و پاسخ گویید؛ به ويژه اگر احساس ميكنيد مسؤول آن مشكليد و يا كاري براي حل مشكل از دست شما برنميآيد.
مثال
نسرين: مهر نزديك است و من نگرانم كه آيا ميتونيم وسايل بچهها را براي مدرسه تهيه كنيم یا نه!
مجيد: ببين! من تا جايي كه ميتونم كار ميكنم، تو از من چه توقعي داري، سه شيفته كار كنم؟
نسرين: منظور من اين نيست كه تو كم كار ميكني.
مجيد: پس منظورت چيه؟ من از صبح تا شب جان ميكنم و تو فقط ميشيني و بدبختيهاي من را ميشمري.
نسرين: نه اشتباه ميكني! من از صبح تا شب دارم فكر ميكنم كه اين همه پولي را كه خانه ميآوري چطور خرج كنم.
تحلیل
وقتي نسرين نگرانياش را ابراز ميكند، مجيد به عنوان مرد خانه احساس گناه ميكند. وقتي احساس ميكنيد نميتوانيد مسؤوليتهاي خود را در جایگاه يك همسر يا پدر انجام دهيد، يا وقتي احساس ميكنيد كاري را انجام دادهايد كه باعث ناراحتي همسرتان شده است و يا اگر نميدانيد براي تغيير اوضاع چهكار بايد کنيد، ممكن است به دفاع از خودتان بپردازید. بدتر از همه ممكن است تمايل داشته باشيد حملهی متقابل کنيد و به همسرتان كه در شما احساس بي كفايتي، گناه و... بهوجود آورده است صدمه بزنيد.
هر وقت همسرتان احساس منفياش را ابراز ميكند و شما خود را مسؤول آن ميدانيد، چند لحظه تأمل كنيد، احساسات گناه، شرم و بي كفايتي خود را كنار بگذاريد و به خودتان يادآوري كنيد كه فقط بايد به احساسات همسرتان گوش دهيد. وقتي تصميم گرفتيد اين كار را انجام دهيد از خود سؤال كنيد كدام بخش از صحبتهاي او درست و درك شدنی است. اين كار شما را در مسير همدلي قرار میدهد و بدين ترتيب ميتوانيد احساسات او را بفهميد تا اينكه از خود در برابر آن دفاع كنيد.
اصل دوم: همدلي كنيد و آن را نشان دهيد
همدلي توانايي شنيدن صداي احساسات همسرتان و بازتاب دادن آن به وي است. اين احساسات را ممكن است يا خود همسرتان بهصورت ضمني بيان كرده و يا پشت كلمات و چهرهی او پنهان شده باشد. شنوندهی فعال اين احساسات را تشخيص ميدهد و آن را به گوينده بازمیتاباند.
براي اينكه همدلي اتفاق بيفتد، بايد خود را به جاي همسرتان بگذاريد و از ديدگاه او به مسأله نگاه كنيد و سپس از خود بپرسيد: "اگر جاي او بودم چه احساسي داشتم؟" اين كار به شما كمك ميكند تا بتوانيد چيزي را كه همسرتان احساس ميكند، حس كنيد و احساسات او براي شما درك شدنی گردد.
البته اين كار سختي است؛ چون بايد به طور موقت ديدگاه، احساسات و خواستههای خود را كنار بگذارید و از دريچهی چشمهاي همسرتان به موضوع نگاه كنيد و اين كار وقتي سختتر ميشود كه خود شما احساس عصبانيت، غمگيني، طرد شدن و ... ميكنيد.
قسمت دوم مهارت همدلي بازتاب دادن چيزي است كه از طريق همدلي احساس كردهايد. وقتي خود را به جاي همسرتان گذاشتيد و توانستيد احساسات او را تشخيص دهيد، بايد آن را نشان دهید و يا براي همسرتان بيان كنيد. براي اين كار نبايد بگوييد: "من با تو موافقم" يا "حق با توست" چون همدلي به معناي موافقت كردن نيست.
شما فقط به او ميگوييد كه وقتي خود را جاي وي ميگذاريد چه احساس ميكنيد و چطور احساس او براي شما درك شدنی است. براي اين كار در ابتدا چيزي را كه فكر ميكنيد همسرتان احساس ميكند، بيان كنيد و سپس توضيح دهيد كه چه چيز باعث شده است که این احساس را درک کنید.
مثال
مجيد: من از دست رئيسم خيلي عصبانيام. او به من قول داده بود اگر اين پروژه را تمام كنم، به من يك پست جديد ميده.
نسرين: سخت نگير! باز هم جاي شكرش باقيه كه تو را با آن چند نفر از همكارانت اخراج نكردند. تو قراردادي هستي و راحت ميتونند تو را بيرون كنند.
مجيد: بيرون كنند؟ منظورت چيه كه اخراجم نكردند، معلومه كه نبايد من را اخراج كنند، آنها با دادن قول پست جديد مثل يك اسب باركش از من كار كشيدند. تو واقعاً نميفهمي چرا اينقدر ناراحتم؟
نسرين: نگران نباش! درست ميشه.
مجيد: نگران نباشم؟ من از عصبانيت دارم منفجر ميشم و تو ميگي نگران نباش!
تحلیل
نسرين واقعاً ميخواست به مجيد كمك كند. وي سعي ميكرد با كوچك و كم اهميت كردن مشكل عصبانيت او را
كاهش دهد. نسرين درست ميگفت: اخراج شدن بدتر بود، ولي اين دلجويي احساس مجيد را بهتر نميكند. چيزي كه او نياز داشت در اين لحظه بشنود، اين نبود. او احتياج داشت كه همسرش احساسات او را بشنود و آن را درك كند.مجيد احتياج به كسي داشت كه با گفتنِ "ميتونم بفهمم چه احساسي داري، چون..." به احساساتش اهميت دهد و آن را تأييد كند:
مجيد: من از دست رئيسم خيلي عصبانيام. او به من قول داده بود اگر اين پروژه را تمام كنم، به من يك پست جديد ميده.
نسرين: ميتونم بفهمم چه احساسي داري. اگر من هم جايتو بودم خيلي عصباني ميشدم. تو استحقاق اين پست را داشتي. رئيست چند ماه است كه با دادن اين قول شب و روز از تو كار ميكشد.
مجيد (نفس راحتي ميكشد): آره، درسته. همه جاي دنيا همينه! از آدمهايي مثل من كار ميكشند و پستها را به كسان ديگهای ميدهند.
بر خلاف چيزي كه تصور ميشود، توجه و تأييد احساسات ميتواند شدت آن را كم كند. اين باور شايع كه به حداقل رساندن يك احساس به طرف مقابل كمك ميكند تا احساس بهتري پيدا كند، در اكثر موارد اشتباه است. البته در برخي موارد اطمينان بخشي و دلداري دادن ميتواند كمك كننده باشد ولي در اكثر مواقع كم اهميت جلوه دادن احساسات موجب ميشود شدت آن بيشتر شود تا بالأَخره "شنيده شود".
جالب است كه وقتي افراد احساس ميكنند احساسات و هيجاناتشان شنيده شده است، بهتر ميتوانند روي مشكلي كه آن احساسات را به وجود آورده، تمركز كنند و به حل مسأله بپردازند. وقتي يك احساس يا هيجان شنيده ميشود، ديگر كار خود را انجام داده است و ميتواند جاي خود را به تفكر بدهد؛ یعنی رسیدن به حل مسأله:
مجيد: احساس ميكنم اين همه مدت مرا بازي دادند و اين من را خيلي ناراحت ميكنه. متأسفم كه اين همه سال اينقدر براي اين شركت لعنتي كار كردم!
نسرين: يعني تو داري به استعفا فكر ميكني؟
مجيد: چرا نه؟ چند وقت پيش يكي از دوستانم كه سالهاست در فلان شركت كار ميكنه گفت كه به كارمندي با تخصص من احتياج دارند. حقوقش با اينجا فرقي نداره ولي امتيازش اينه كه به خانهمان نزديكتره. فردا يك زنگ به او ميزنم و اطلاعات بيشتري ميگيرم.
نسرين: خوبه! اينطوري ميتوني زودتر خانه بيايي. تازه كلي پول اياب و ذهاب هم صرفهجويي ميشه.
همدلي نسرين با احساسات مجيد موجب ميشود كه آنها به تدريج از بحث دربارهی احساس مجيد و علت آن به سمت فرآيند حل مسأله بروند و يك اتفاق بد را تبديل به بررسي فرصت شغلي جديد كنند.
نكتهی مهمي كه بايد بهخاطر داشته باشيد اين است كه همدلي با همدردي متفاوت است. در همدردي شما براي طرف مقابل احساس ترحم، دلسوزي يا تأسف ميكنيد ولي همدلي به معناي دقيق كلمه آن است كه پيام احساسي طرف مقابل را ميشنويد، بدون اينكه دربارهی احساسات وي قضاوت كنيد، آن را به حداقل برسانيد و يا سعي كنيد او را پند و اندرز دهید. همدلی در قالب جملاتي مثل "بهنظر ميرسد كه تو احساس .... ميكني"؛ "ميتونم بفهمم كه تو چرا...." يا "اين موقعيت بايد در تو احساس... بهوجود آورده باشد" بيان ميشود.
نكتهی آخر آن كه صادق باشيد و فقط اگر واقعاً احساس او را درك ميكنيد، همدلي خود را نشان دهيد و از بيان جملاتي مثل "ميفهمم چه احساسي داري"، بدون اينكه واقعاً آن را فهميده باشيد، خودداری كنيد.
اصل سوم: اول به احساسات گوش دهيد و بعد با تحلیل موقعيت پند و اندرز بدهيد
روانشناسان كودك معتقدند كه مهمترين اصل در روابط والدین با کودک همدلي است. وقتي كودك دچار مشكل ميشود، پدر و مادر ابتدا بايد به احساسات او توجه كنند و سپس به علت آن مشكل بپردازند. اين قاعده دربارهی روابط زناشويي نيز صادق است. ابتدا بايد به احساسات گوش دهيد، به آن پاسخ گویيد و سپس با ریشهیابی موقعيت شروع به نصيحت كردن كنيد.
مثال
مجيد با يكي از دوستان قديمياش در كاري سرمايه گذاري كرده بودند، ولي دوستش سر او كلاه گذاشته است.
مجيد: من خيلي از دست او عصبانيام! چطور تونست با من اين كار را بكنه؟
نسرين: تو زيادي به مردم اعتماد ميكني. درسته كه رفيق قديمي ات بود ولي تو اشتباه كردي كه به او اعتماد كردي و همهی حساب و كتابها را به او سپردي. اگر خودت هم روي كارش نظارت ميكردي، اين اتفاق نميافتاد.
مجيد: بس كن! من خودم به قدر كافي اعصابم خراب هست.
تحلیل
تمايل نسرين براي تحليل موقعيت و نصيحت كردن مانع از آن ميشود كه با درک احساسات مجيد با او همدلي كند و مجيد نيز احساس ميكند كه نسرين فقط ميخواهد با سرزنش او اشتباهاتش را یادآور شود. اگر نسرين ميتوانست فقط سعي كند احساسات همسرش را درك كند، مكالمهی آنها بهتر پيش ميرفت:
مجيد: من خيلي از دست او عصبانيام. چطور تونست با من اين كار را بكنه؟
نسرين: من هم شوكه شدم. اصلاً نميتونم باور كنم او چنين كاري كرده باشه. حق داري اينقدر عصباني باشي.
مجيد: نميدونم چرا اينطور شد. فكر ميكني كجا اشتباه كردم؟ شايد اگر اينقدر به او اعتماد نميكردم و تمام حساب و كتاب را به او نميسپردم، اين وضع پيش نميآمد. تو اينطور فكر نميكني؟
توجه و اهميت دادن به احساسات هرگز مانع از پرداختن به بحث منطقي و تحليل موقعيت نميشود. بر عكس وقتي در وهلهی اول احساسات شناخته و پذیرفته میشود، احساسات منفي تسكين ميیابد و بدين ترتيب زمينهی لازم براي تفكر منطقي دربارهی موقعيت و تحليل آن فراهم ميشود.
گوش دادن به نيازها
زندگي زناشويي موفق مستلزم گوش دادن دوطرفه به صداي دروني نيازهاي خود و نيازهاي همسرتان است. اين كار مثل گوش دادن به دستگاه ضبط صوتی با دو بلند گو است كه صدايي كه از هر دو بلندگو پخش ميشود بلندي يكساني دارد.
مثال
نسرين: من دوست دارم امسال براي دخترمان يك جشن تولد خاص بگيرم.
مجيد: به شرطي كه خيلي خرج نتراشي، من از نظر مالي خيلي تحت فشارم.
نسرين: من دوست دارم امسال يك كار خاص انجام بدم تا هميشه اين جشن تولد در خاطرش بمونه.
مجيد: من فقط به مخارج آن فكر ميكنم. من براي كاري كه خيلي پرخرج باشد، پول نميدم.
نسرين: تو اصلاً به حرف من گوش نميدي. تولد يك روز خاص است و من ميخوام براي دخترمان جشن بگيرم.
مجيد: تو هم متوجه نيستي كه پول روي درخت سبز نميشه!
نسرين: تو فكر ميكني همه چيز پول است.
تحلیل
نسرين به جشن تولدی خاص براي دخترشان فكر ميكند و مجيد نگران پول است. متأسفانه هيچ يك از آنها خواستهی ديگري را به بلندي صداي خواستهی خود نميشنود و گوش كردن يكطرفه و خودمحورانهی آنها موجب بحثی بي فايده میشود که خواسته و نياز چه كسي مهم است. شايد اگر به خواستههاي يكديگر نيز گوش ميدادند، متوجه ميشدند كه خواستههايشان تداخلی با هم ندارد.
توانايي گوش دادن به دیدگاه ها و خواستههاي خود و همسرتان به ويژه وقتي كه بايد دربارهی موضوعی به توافق برسيد، نتيجهی مطلوبي به همراه دارد. در چنين شرايطي هرچيزي كه براي همسرتان مهم است، براي شما نيز مهم ميشود و بدين ترتيب به يكديگر اين پيام را ميدهيد كه "من به تو اهميت ميدهم".
شايد اگر قرار باشد مهارتي را انتخاب كنيم كه بيش از هر مهارت ديگري بتواند ازدواجی موفق را پيش بيني كند، مهارت گوش دادن دو طرفه يا گوش دادن به نيازها و خواستههاي خود و ديگري باشد.
گوش دادن به شكايتها
وقتي همسرتان از شما شكايت ميكند، نقش شما بايد فقط گوش دادن و سؤال كردن در صورت وجود ابهام در سخنان او باشد. حتي اگر فكر ميكنيد كه حرفهاي همسرتان اشتباه و غير منصفانه است، باز هم وظيفهی اصلي شما گوش دادن است. البته اين كار سختي است، بخصوص اگر احساس ميكنيد كه شكايت همسرتان خيلي غيرمنصفانه است، ممكن است دیگر گوش نکنید و به دفاع از خود بپردازيد و يا وسوسه شويد تا فرصت را غنيمت شمرید و شما نيز شروع به شكايت كنيد. در اين وضعيت هر كسي كه يك شكايت را مطرح ميكند، يك شكايت را در جواب ميگيرد.
مثال
نسرين: من مدتهاست كه دلم ميخواد آن انگشتر را بخرم. ولي تو اصلاً به فكر من نيستي.
مجيد: اين تو هستي كه فقط به خودت فكر ميكني. من مدتهاست كه يك دست كت و شلوار براي خودم نخريدهام و تو ميخواي براي خودت جواهر بخري!
نسرين: وقتي كه تو حتي پول خريد يك انگشتر را هم نداري، من به چي اين زندگي دلم را خوش كنم؟
مجيد: من درآمد كافي دارم، مشكل اين است كه تو بلد نيستي چطور خرج كني. تو فقط هر ماه كلي پول را در آن فروشگاه سر خيابان دور ميريزي.
نسرين: تو چي؟ ميدوني پول سيگارت در ماه چقدر ميشه؟ فكر ميكني ماهي يك تيشرت يا روسري خريدن خيلي خرج كردن است.
تحلیل
نسرين و مجيد به هم گوش نميدهند، بلكه فقط شكايت را با شكايت پاسخ ميدهند. اين الگو ممكن است همينطور ادامه یابد و موجب تشديد عصبانيت شود، مگر اينكه يك نفر تصميم بگيرد، اين فرآيند را قطع كند و شكايت طرف مقابل را گوش کند.
وقتي همسران سعي ميكنند بدون دفاعي شدن و يا حملهی متقابل به شكايتهاي يكديگر با قصد يادگيري و فهم نظر يكديگر گوش دهند، طرف مقابل احساس فهميده شدن و درك شدن میکند و اين به كاهش هيجانهاي منفي مانند دلخوري و عصبانيت میانجامد و زمينهی لازم براي مذاكره و حل مشكلي كه موجب شكايت شده است، فراهم ميآيد.
منبع:مهارت هاي ارتباطي همسران، دكتر فهيمه فتحعلي لواساني، دكتر محمد كاظم عاطف وحيد، احمد رضا محمد پور
|