«رهنمودهاي عملي كودك به بزرگسالان در خصوص انضباط»
شرحي مختصر بر اصول ذكر شده
اين نوع رويكرد به مسألهی انضباط و ديسيپلين كه پذيرش و درك ويژگي دورهی رشد و تحول گروه سني خاص و پذيرش ويژگياي منحصر به فرد هر كودك شروع ميشود، شامل تعبيهی يك سلسله محدوديت براي كودك و استفاده از قاطعيت، همراه با مراقبت و درك شرايط کودک است.
نكتهیمسلم اين است كه اين روش هموارهمطبوع و سهلالوصول نيست. همچنين اين رويكرد هرگز تأييد نميكند كه بگذاريد كودك هر چه دلش ميخواهد بكند.آنچه اين روش را از ديگر روشهاي انضباطي متمايز ميكند اين است كه اين روش ابتدا به ساكن،حول محور استفاده ازقدرت بزرگسالانه،توانايي بزرگسالان در دادن پاداش به كودك يا محروم كردن از آن و دادن تنبيه،يا رابطهی مخالفتورزي دور نميزند. اين روش فقط در صورتي قابل اجرا و مؤثر است كه بزرگسال خود را درطرف كودك و با كودك احساس كند و روي هم رفته،بخواهد كه قبل از اقدام به هر كاري سه کار را انجام دهد:
1) پرورش و پيشبرد «مفهوم مثبت از خود» در كودك.
2) هدايت كودك به سوي «خود انضباطي» يا ايجاد توانمندي در كودك كه بتواند عاقبت در رابطهی با رفتارها، نيازها، احساسات و حقوق خود و ديگران قضاوت منصفانه و قابل قبولي ارائه كند.
3) تشويق كودك به اينكه فردي فعال، آغازگر و جستوجو كننده باشد.
انضباط مثبت زماني رخ ميدهد كه نگرش والدين اينگونه باشدكه:
چيزهاي بسياري در رابطه با آنچه ميتواني و آنچه نميتواني انجام دهي وجود دارد كه تو نياز داري آنها را بياموزي. آموختن بعضي از اين چيزها براي تو بسيار سخت خواهد بود. بعضي وقتها اينگونه موارد ناخوشايند خواهند بود و ما از دست يكديگر عصباني خواهيم شد، اما من تا آنجا كه بتوانم سعي خواهم كرد تا به تو كمك كنم كه درست انجام دادن کارها و امور را بياموزي.
اين رويكرد به انضباط، عبارات معمولي را كه به طور متناوب در سيستمهاي خانواده و مدرسه شنيده ميشود نادرست ميداند. عباراتي مانند اينكه: اين بچه هرگز انضباط ندارد. يا مثلاً وقتي به عنوان والدين كودك به مهدكودك مراجعه ميكنيم، مدير مهدكودك به والدين توضيح ميدهد كه: ما در اينجا هيچ ديسيپليني را به كار نميبريم.
افرادي كه اينگونه عبارت را به كار ميبرند در واقع ديسيپلين و انضباط را معادل تنبيه ميپندارند يا منظورشان ديسيپلين منفي است. اگر طبق تعريف دقيق، ديسيپلين يا انضباط را نوعي«آموزش و تعليم» بدانيم آنگاه در خواهيم يافت كه بزرگسالان در تمامي واكنشها و پاسخهايشان به رفتارهاي نابجا و نامناسب كودكان از انضباط استفاده ميكنند. بنابراين كودكي كه بيانضباط يا لوس و ننر، توصيف ميشود به واقع كودكي است كه بدتربيت شده و بدآموزش ديده است.
خلاصه
نكات اصلي در باب انضباط را ميتوان در عبارات زير خلاصه كرد:
1) سعي كنيد انتظاراتتان از كودك متناسب با موقعيت و سن او باشد.
2) كودك را براي نيات خير و مثبتش تمجيد و تشويق كنيد حتي اگر در عمل نتايج خوبي در پي نداشته باشد.
3) رفتار تابعي از محيط است؛ برخي اوقات براي كاهش يا از بين بردن رفتارهاي نابجا بهتر آن است كه به جاي تغيير رفتار محيط را دستكاري کنيم يا تغيير دهيم.
4) به كودك حق انتخاب يك چيز از ميان چند چيز را كه قبلاً خودتان دست چين كردهايد بدهيد. مثل رفتن به پارك يا رفتن به سينما. ولي دقت كنيد كه اين كار را زماني انجام دهيد كه احساس ميكنيد آمادگي انجام تصميم او را داريد.
5) براي هدايت كودك از رفتار و كلام هر دو استفاده كنيد.
6) سعي كنيد محدوديتهايي را كه براي كودك ايجاد ميكنيد معقول و منطقي و متناسب با سن كودك براي او توضيح دهيد كه چرا اين محدوديتها را قائل شدهايد. بعضي اوقات كودكان نميتوانند درك كنند كه چرا كاري كه انجام ميدهند غلط و اشتباه بوده است.
7) كودك را براي رفتارهاي متناسب و خوبش تشويق كنيد و اجازه ندهيد كه رفتارهاي نامتناسب كه خشم شما را بر ميانگيزد محملي باشند براي جلب و دريافت توجه.
8) به كودك بگوييد كه «چه كار بكند» نه اينكه «چه كار نكند». به عبارتي درگفتوگويتان با كودك به جاي گفتن اين كار را نكن، به آن دست نزن، به آنجا نزديك نشو، به او بگوييد كه چه كاري بكند.
9) آنچه را به كودك نصيحت ميكنيد در رفتار عمليتان نشان دهيد. به ياد داشته باشيد كه يادگيري كودكان از طريق تقليد و الگوگيري انجام ميگيرد.
10) با كودك كار كنيد (سر و كله بزنيد). هنگامي كه از خود بدرفتاري نشان ميدهد برايش يك دوست ياري دهنده باشيد نه فقط يك ناظر منتقد. به او كمك كنيد تا آنچه را بايد انجام دهد به پايان رساند.
به خاطر بسپاريد كه انضباط و ديسيپلين يعني:
· آموزش و تعليم
· هدايت مثبت
· قاطعيت، ولي نه يكدندگي و تنبيهگري
· ياري دادن
· حمايت و تشويق
· خود را در طرف كودك احساس كردن
· داشتن روح مشاركت با كودك
مراوده و تعامل باكودك چيزي نيست كه بتوان از قبل به آن فكر كرده،به دقت پيشبيني کرده و برنامهاي برايش تدوين كرد.گاهي اوقات واكنش بزرگسالان نسبت به كودك حتي عقلاني نيست.اين نوع واكنشها معمولاًبه صورت آني و خود انگيخته با احساسات قوي به وقوع پيوسته و بیشتر مواقع بستگي به خلق و خوي مسلط والدين در آن لحظه و نوع موقعيت پيشآمده دارد. در ارزيابي واكنش به رفتارهاي نابجاي كودكان در طولاني مدت،سه سؤال وجود دارد كه بزرگسالان معمولاًبايد از خودبپرسند:
- آيا من واقعاً به گونهاي نسبت به رفتار كودك واكنش نشان دادهام كه كودك بتواند از اين برخورد چيز مثبتي بياموزد؟ آيا واكنش من باعث خواهد شد كه در شرايط و موقعيت مشابه امكان بروز اين رفتار كاهش يافته و كودك ديگر اين رفتار را تكرار نكند؟
- آيا پاسخ و واكنش من به گونهاي بود كه هيچ كس (نه من و نه كودك)در اين بين ضربه نخورده باشد؟ يعني در حالي از موقعيت بيرون آمدهايم که نه خودم و نه كودك احساس آشفتگي، حماقت، بلاهت، بيكفايتي و به طور كلي احساسات منفي نسبت به خودمان نداشته باشيم؟
- سومين سؤالي كه تفاوت بين واقعيات و ايدهآلها را برجسته ميسازد، طرح اين پرسش است كه آيا من در واكنشم نسبت به رفتار نابجاي كودك و شيوههاي كنار آمدن با مشكلات، تعارضات، رنجشها و عصبانيتها را به او نشان دادهام؟
همچنانكه قبلاً نيز ذكر شد، انضباط يعني تلاش و تلاش و تلاش.
دكتر علي صاحبي
|