1- بهانهی شما اين است كه چرا نميتوانيد در زندگي مورد محبت قرار گيريد، يعني شما ارزش دوست داشتن را نداريد.
2- از هر مخاطرهاي كه از برقراري روابط محبتآميز با ديگران ناشي ميشود (طرد يا نپذيرفته شدن) اجتناب كنيد.
3- راحتتر هستيد اگر آنطور كه هستيد باقي بمانيد.
4- مجموعهاي از احساس ترحم، توجه و حتي پذيرش ديگران را نصيب خود ميكنيد.
5- براي گله از بدبختي خود سپر بلاي مناسبي را در اختيار داريد. (شكوه سر ميدهيد.)
6- لحظات فعلي را با غم و غصه توأم ميكنيد و از رفتاري كه به شما كمك ميكند جور ديگري باشيد احتراز ميجوييد.
7- به زماني كه پسر يا دختر بچه خوبي هستيد برميگرديد و مانند يك كودك رفتار ميكنيد.
8- ميتوانيد با كوچك شمردن خود، اتكاي خود را به ديگران قوت بخشيد.
9- نميتوانيد مسئول زندگي خود باشيد و آنطور كه ميخواهيد زندگي كنيد.
«راههاي مبارزه با خود كمبيني»
-هرگاه كه شما از شيوهی سرزنش خود استفاده ميكنيد، لازم است كه كاملاً از لحظهی فعلي كه در آن به سر ميبريد آگاهي داشته باشيد. اگر بدانيد در حال چه كاري هستيد، ميتوانيد با فكري كه در پشت رفتارتان هست مقابله كنيد.
-نقطهضعف خاصتان را مشخص كنيد و تصميم بگيريد كه جور ديگري رفتار كنيد.
-پاسخهاي جديدي را نسبت به تلاشهاي خود برگزينيد. با سپاسگزاري از خود يا رضايت از داشتن چنين احساسي خود را بپذيريد.
-اگر كسي هست كه نسبت به او احساس عاشقانه داريد به طور روشن بگوييد «دوستت دارم».
-وقتي كه به يك رستوران ميرويد چيزي را كه واقعاً از آن لذت ميبريد، سفارش دهيد.
-ساعاتي را به تفريح اختصاص دهيد.
-فعاليتي را به عهده بگيريد كه از آن لذت ميبريد.
-حسادت را از خود دور كنيد. با مقايسهكردن خود با شخص ديگر، لياقت خود را در مقايسه با ديگران ميسنجيد.
پذيرشطلبي يك ميل است نه يك نياز. شما اگر خواستار پذيرش ديگران باشيد، بسيار خوشحال ميشويد كه موافقت ديگران را به دست آوريد ولي اگر محتاج آن باشيد در صورت دست نيافتن به آن از هم پاشيده ميشويد. اما وقتي پذيرشطلبي يك نياز باشد، اگر ديگران شما را نپذيرند، آن موقع شما از تحرك ميافتيد. نياز به جلب پذيرش ديگران بايد از بين برود.
امكان ندارد كه در طول زندگيتان بارها مورد بيتوجهي ديگران قرار نگرفته باشيد. اين رفتار جزو راه و رسم آدمهاست. ديني است كه براي «زنده بودنتان» ميپردازيد. چيزي است كه به سادگي نميتوان از آن اجتناب كرد.
«به عقيده خود متكي نبودن» اساس نياز به ستايشطلبي و زيربناي فرهنگ ماست.
پدر و مادرها به جاي اينكه به بچههايشان كمك كنند كه مستقلاً فكر كنند، مسائلشان را خود حل كنند و به خودشان متكي باشند، مايلند كه با بچههايشان مثل يك مايملك رفتار كنند.
درصورتي كه بچهها ميخواهند خود به تنهايي فكر كنند و متكي به خود باشند اما ما اين پيام را مدام به آنها تكرار ميكنيم كه «من اين كار را برايت انجام ميدهم ما وقت صبر كردن نداريم.» يا «تو خيلي كوچكي» آن جرقهی استقلال، آن اشتياق خود بودن كه اينقدر در كودكي شما زنده بود، معمولاً با اتكا مامان يا بابا خاموش ميگردد.
|