نظريهی اريكسون
اريكسون اوايل كودكي را دورهی شكفتن عميق ناميد.
وقتي كودكان از درك خودمختاري و احساس امنيت در جدا شدن از والدني برخوردار شدند، از زمان نوپايي آرميدهتر ميشوند و كمتر ساز مخالف ميزنند.
ابتكار در برابر گناه پيدا ميكنند. ابتكار به معني متكي به خود، شجاع و بلندپروازند. به اين معني كه از در تازهی هدفمندي برخوردارند. دوست دارند از پس تكاليف جديد برآيند، فعاليتهايي را با همسالانشان انجام میدهند و با کمك بزرگترها به تواناييهاي خود پي ميبرند.
اريكسون بازي را وسيلهی مهمي ميدانست كه كودكان از طريق آن خود و دنياي اجتماعيشان را درمييابند. بازي به او این امكان را ميدهد تا مهارتهاي جددي را با مترين خطر انتقاد يا شكست امتحان كنند.
اين دوره با مرحلهی آلتي فرويدكه به اوايل دوران كودكي مربوط ميشود منطبق است. زماني كه تكانههاي جنسي به اندامهاي جنسي منتقل ميشوند، كودك پيش دبستاني دوست دارد والد جنس مخالف را تصاحب كند. احساسهايي دارد كه به اضطراب شديد ميانجامد؛ زيرا از تنبيه و از دست دادن محبت والدين از طريق همانندسازي با والد همجنس، فرامن يا وجدان را تشكيل ميهند.
ويژگيهاي والدين را در شخصيت خود ميگنجانند. در نتيجه معيارهاي اخلاقي و نقش جنسي جامعه خود را ميپذيرند. هر بار كه كودك از معيارهاي وجدان سرپيچي ميكند، احساس عذاب آور گناه روي ميدهد.
از نظر اريكسون، پيامد منفي اوايل كودكي فرامن بسيار خشك است ك باعث ميشود کودكان بهخاطر تهديد شدن و مورد انتقاد قرار گرفتن و تنبيه شدن شديداً احساس گناه كنند و وقتي این اتفاق روي ميدهد بازي پر نشاط و تلاشهاي جسورانهی كودكان پيش دبستاني براي تسلط يافتن بر تكاليف جديد، سركوب ميشود، اعتماد به نفس آنها تهديد ميشود و عجولانه و بانگراني با دنيا برخورد ميكنند.
دورهی پيش دبستاني در واقع زماني است كه كودك خود انگارهاي مطمئن، كنترل مؤثرتر بر هيجانها، مهارتهاي اجتماعي تازه، اصول اخلاقي و درك واضحي از خودشان بهعنوان پسر يا دختر پيدا ميكنند.
«خودپروراني»
در دورهی 2 تا 6 سالگي زبان كوكان را قادر ميسازد تا دربارهی خود فاعلي –تجبهی ذهني خودشان از بودن صحبت كنند.
بعد از اينكه خود فاعلي كاملاً تثبيت شد كودكان بيشتر بر خودمفعولي تمركز ميكنند كه عبارت است از آگاهي و ارزيابي ويژگيهاي خود.
خودپنداره:
خودپنداره عبارت است از مجموعه صفات، تواناييها، نگرش ها و ارزشهايي كه فرد در مورد خود باور دارد. كودكان در 3 تا 5 سالگي داراي خودپندارهاي بسيار عيني هستند. آنها معمولاً خود را با ويژگيهاي قابل مشاهده، ويژگيهاي مانند اسم، ظاهر جسماني، داراييها و رفتارهاي روزمره توصيف ميكنند.
در 5/3 سالگي خود را برحسب هيجانها و نگرشهاي معمول توصيف ميكنند «وقتي با دوستانم بازي ميكنم خوشحالم» «دوست ندارم با بزرگترها باشم» اين بدان معني است كه آنها از ويژگيهاي منحصر به فرد خودشان تا اندازهاي آگاهند. آنها هنگام توصيف خودشان مستقيماً به صفات اشاره نميكنند. اين توانايي بعد از رسيدن به شناخت بيشتر در اواسط كودكي پديدار ميشود.
برداشت كودكان پيش دبستاني خيلي كوچك از خودشان به قدري به اموال و اعمال آنها وابسته است كه زمان زيادي را صرف دفاع از حقشان نسبت به اشياء ميكنند. هر چه توصيف كودك از خودش قويتر باشد احساس مالكيت او بر اشياء بيشتر است و آنها را «مال خودم» مينامد.
اين بهجاي اينكه علامت خودخواهي باشد، نشانهی پرورش خودمداري است كه درجهت روشن كردن مرزهاي بين خود و ديگران است. زماني كه والدين ميخواهند تعامل دوستانه بين بچهها را ترغيب كند، بايد احساس ماليكت كودك را بهعنوان نشانهی ابراز وجود، بپذيرند. (بله اين اسباب بازي توست) و بعد بهجاي اينكه صرفاً روي مشاركت و تقسيم كردن، تأكيد كنند، بكوشند سازش برقرار كنند. (اما ميتواني آن را چند لحظه به كس ديگري بدهي).
«پيدايي عزت نفس»
عزت نفس عبارت است از قضاوتهايي كه دربارهی ارزش خودمان و احساسهاي مربوط به اين قضاوتها ميكنيم. عزت نفس كودكان پيش دبستاني چندان مشخص نيست و معمولاً توانايي خود را خيلي زياد و دشواري تكاليف را كمتر از حد ارزيابي ميكنند. در دورهاي كه كودكان پيش دبستاني بايد بر مهارتهاي جديد تسلط يابند، عزت نفس زياد به آنها كمك ميكند.
رشد هيجاني و شناخت هيجان
كوكان بين 2-6 سالگي آگاهي بيشتري از احساسات خود وديگران كسب ميكنند و توانايي آنها در كنترل كردن ابراز هيجان بهبود مييابد.
كودكان در 4 تا 5 سالگي علت هيجانهاي اصلي را بهدرستي قضاوتي ميكنند اما به جاي حالتهاي دروني بر عوامل بيروني تأكيد ميكند. آنها ميفهمند تفكر و احاس بههم مربوطند. آنان از زبان هيجاني براي هدايت كردن رفتار دوستان خود و تأثير بر آنها استفاده ميكنند. آنها روشهاي كنترل احساسهاي ديگران را ميدانند.
بهطور كلي آنها تواناي شگفتانگیزي در تعبير كردن، پيشبيني كردن و تغيير دادن احساسهاي ديگران دارند. شناخت هيجاني محدوديتهايي نيز دارد. در موقعيتهايي كه چند نشانه متضاد در مورد احساس يك فرد وجود دارد آنها نميتوانند بفهمند كدام يك در حال وقوع است.
خودگرداني هيجاني
زبان به خودگرداني كودكان پيش ددبستاني كمك ميكند.
كودكان در 3 تا 4 سالگي راهبرهاي گوناگوني را براي تنظيم برانگيختگي هيجاني بهكار ميبرند.
1- محدود كردن تحريك حسي (با پوشاندن چشم، گرفتن گوش)
2- حرف زدن با خود
3- تغيير دادن هدفها
سرشت، محيط اجتماعي، گفتگوهايوالد –كودك در نحوه كنار آمدن با استرس، در راهبردهاي مقابلهاي كودك تأثير دارد.
«هيجانهاي خودآگاه»
كودكان پيش دبستاني هنوز نميتوانند اين هيجانها ار درست بنامند و آنها را تحت شراط متفاوت با كودكان بزرگتر و بزرگسالان تجربه ميكنند.
براي مثال كودكان پيش دبستاني براي هر كاري كه اشتباه باشد، حتي اگر تصادفي باشد احساس گناه ميكنند. خصوصاً زماني كه يك تماشاگر حضور داشته باشد. در مورد هيجانهاي ديگر مثل غرور و افتخار نيز بچهها به تأييد بيروني احتياج دارند.
«همدلي»
در سالهاي پيش دبستاني، كودكان احساس همدلي و رفتار نوعدوستانه دارند؛ بدون اينكه انتظار پاداش از ديگري را داشته باشند. آنها براي انتقال احساسهاي همدلانه خود، بيشتر از كلمهها استفاده ميكنند و اين تغييري است كه همدلي فكورانه را نشان ميدهد.
رفتار نوعدوستانه هم به سرشت و هم به تجربهی اوليه ارتباط دارد. والدين صميمي كه با فررندان خود از روي همدلي و ابا عاطفه برخورد ميكنند، فرزنداني به بار ميآورند كه در پريشاني ديگران به همين صورت واكنش نشان ميدهند و اين رابطه تا نوجواني و اوايل بزرگسالي ادامه مييابد.
در مقابل فرزندپروري خشمآگين و تنبيهي با اختلال در همدردي همدلي در سنين اوليه ارتباط دارد.
«روابط همسالان»
رشد اجتماعي بچهها سه مرحله دارد: ابتدا با فعاليت غير اجتماعي: كودك يكه و تنها بازي ميكند. بعد به بازي موازي تبديل ميشود، كنار ساير كودكان با اسباب بازيهاي مشابه بازي ميكند ولي سعي نميكند و رفتار آنها تأثير بگذارد. در عاليترين سطح كودكان پيش دبستاني به دو نوع تعامل اجتماعي واقعي ميپردازند يكي بازي تبادلي است. فعاليت جداگانه با مبادله كردن اسباب بازيها و اظهار نظر دربارهی رفتار يكديگر، تعامل ديگر بازي هميارانه است.
كودكان به سمت هدف مشترك مثل نمايش دادن يك موضوع تخيلي يا كار كردن روي يك فعاليت يكسان گرايش مييابند. والدين تأثير خاصي بر روابط اوليه همسالان دارند. والديني كه اغلب شرايط بازي ما با همسالان را براي فرندانشان ترتيب ميدهند، فرزندانشان دوستان زيادي دارند و از مهارت اجتماعي بيشتري برخوردارند. رهنمودهاي والدين بر روابط اجتماعي فرزندانشان تأثير مي گذارد. آنها ميتوانند به كودكان خود كمك كنند هيجانات منفيشان را كنترل كنند براي حل كردن اختلافاتشان با دوستان توصيههاي ماهرانه بكنند.
«اصول اخلاقي»
وجدان در اوايل كودكي بهتدريج شكل ميگيرد. اصول اخلاقي كودك در ابتدا توسط والدين بهصورت بيروني كنترل ميشود و بعد به تدريج معيارهاي دروني آنها كنترل ميشود. افرادي كه واقعاً اخلاقي هستند فقط زماني كه مظاهر قدرت حضور دارند، كار را درست انجام نمي دهند بلكه اصولي را دربارهی رفتار خوب و همدردي پرورش دادهاند و در موقعيتهاي گوناگون از آنها پيروي ميكنند.
نظريهی روانكاوي
كودكان پيش دبستاني از طريق همانند سازي با والد همجنس كه معيارهاي اخلاقي او را ميپذيرند، فرمان يا وجدان را تشكيل ميدهند.
شكلگيري اخلاق عمدتاً در 5 تا 6 سالگي در پايان مرحلهی آلتي به سرانجام ميرسد.
كودكاني كه والدينشان مرتباً از تهديد، كنترل و دستور يا فشار جسماني بريا شكلگيري وجدان، استفاده ميكنند معمولاً بعد از صدمه زدن به ديگران كمتر احساس گناه ميكنند. اما رويكرد فرويد در اين مورد كه گناه نيروي برانگيزندهی مهمي براي عمل اخلاقي است تأييد شده است.
«رفتار گرايي و نظريهی يادگيري اجتماعي»
در اين ديدگاه علت اينكه كودكان از معيارها اخلاقي بزرگترها استفاده ميكنند اين است كه والدين و معلمان آن رفتارها (رفتار خوب) را تقويت مثبت ميكنند. نظريهپردازان يادگيري اجتماعي معتقدند كه كودكان عمدتاً از طرق مشاهده و تقليد رفتار افرادي كه رفتار مناسب انجام ميدهند بهصورت اخلاقي رفتار ميكنند.
ويژگيهاي الگوهايي كه كودكان بيشتر از آنها الگوبرداري ميكنند:
-صميميت و پذيرا بودن
- شايستگي و قدرت
- هماهنگي بين تأكيدها و رفتارها
عوارض تنبيه:
1- تنبيه پرخاشگري را الگو قرار ميدهد.
2- كودكاني كه مرتباً تنبيه ميشوند از افراد تتنبيه كننده جتناب ميكنند درنتيجه فرصت كمي دارند كه رفتارهاي خوشايند را از والدين خود بياموزند.
3- تنبيه موقتاً بدرفتاري كودكان را متوقف ميكند، باعث تسكين فوري ولدين ميشود و اين امر باعث تقويت والدين ميشود.
«روشهاي ديگر بهجاي تنبيه»
1- محروم كردن: كودك را از موقعيت آني دور ميكند. اين روش در صورتي مفيد است كه كودك از كنترل خارج باشد و ساير روشهاي انضباطي مؤثر را نتوان در آن لحظه بهكار برد. اين روش فرصتي براي بازانديشي به والدين ميدهد.
2- حذف كردن امتيازها: چيزي را كه بچه دوست دارد به آن برسد و برايش خوشايند است حذف ميكنيم و به اين طريق از شيوهی خشني استفاده نكردهايم.
تنبيه در سه صورت مؤثرتر واقع ميشود:
1- تداوم 2- رابطه گرم والد –كودك 3- توضيح و استدلال براي كودك
«انضباط مثبت»
مؤثرترين مشكل انضباط، برقراري رابطهی مناسب با كودك، ارائهی الگو براي رفتار مناسب، گاه ساختن پيش از موقع كودكان در مورد نحوهی رفتار كردن، تحسين كردن آنها هنگامي كه خوب رفتار ميكنند و روابط صميمانه والد و كودك باعث ميشود كودك با كمال ميل به درخواست والدين گوش كند؛ زيرا آنها در قبلاً اين رابطه احساس تعهد ميكنند.
«ديدگاه شناختي رشدي در مورد اخلاق»
والديني كه مسائل اخلاقي را با فرزندانشان به بحث ميگذارند به آنها كمك ميكنند تا دربارهی اصول اخلاقي فكر كنند. آنها ميفهمند كه سرپيچي از مقررات اخلاقي از زير پا گذاشتن آداب اجتماعي جديتر و مهمتر است.
«پرخاشگري»
پرخاشگري وسيلهاي: زماني كه كودك براي بهدست آوردن شيء يا امتياز خاصي، به كسي كه بر سر راه اوست حملهور ميشود.
پرخاشگري خصمانه: كودك به ديگري آسيب ميرساند پرخاشگري آشكار: كودك به ديگري صدمهی بدني وارد ميكند يا تهديد ميكند.
پرخاشگري رابطهاي:محروميت اجتماعي طرد و قهر و شايعه پراكني.
در 4 تا 7 سالگي پرخاشگري خصمانه افزايش مييابد. پسران پرخاشگري آشكار و دختران پرخاشگري رابطهاي نشان ميدهند.
«نقشيابي جنسي»
نقشيابي جنسي هم به عوامل ژنتيكي و هم به عوامل محيطي مربوط است.
طبق نظريهی يادگيري اجتماعي، كودكان ابتدا نقشيابي جنسي را از طريق سرمشقگيري و تقويت فراميگيرند و بعد آنها را در عقايد مربوط به جنسيت در مورد خودشان سازمان ميدهند.
نظريهی شناختي –رشدي معتقد است قبل از اينكه كودكان رفتار كليشهاي جنسي را پرورش دهند بايد به ثبات جنسيت پي ببرند و در آن تسلط يابند.
«سبكهاي فرزندپروري»
1- فرزندپروري مقتدرانه:مناسبترين روش فرزندپروري است. والدين درخواستهاي معقولي از كودك دارند. در عين حال صميمت و محبت دارند. صبورانه به نقطهنظرهاي فرزندشان گوش ميدهند و مشاركت در تصميمگيري خانوادگي را ترغيب ميكنند. هم توقعات والدين و هم كودكان برآورده ميشود.
2- فرزندپروري مستبدانه:والدني متوقع هستند. آنها براي پيروي و اطاعت كردن فرزندانشان ارزش زيادي قائلند و ميخواهند كودكان بيچون و چرا خواستهی آنها را اجرا كنند در غير اينصورت به فشار و تنبيه متوسل ميشوند.
3- فرزندپروري آسانگيرانه: مهرورز و پذيرا هستند ولي متوقع نيستند و از هرگونه اعمال كنترل خودداري ميكنند. به كودكان اجازه ميدهند در هر سني خودشان تصميم بگيرند. فرزندان والدين آسانگير بسيار ناپخته هستند. در كنترل تكانههايشان مشكل دارند، پرتوقع و وابسته به بزرگترها هستند.
«چرا روش مقتدرانه مؤثر است؟»
1- كنترل از نظر كودك منصفانه و معقول است. توهينآميز نيست. احتمال بيشتري براي تبعيت و درونسازي وجود دارد.
2- والدين مهرورزي كه از معيارهاي خود باري فرزندانشان مطمئنند، الگوهايي براي رفتار خودگردان و اطمينان بخش ميشوند.
3- والدين مقتدر توقعاتي دارندكه در رابطه با تواناييهاي در حال رشد فرزندشان معقول هستند. اين والدين از فرزندان خود انتظارات معقول دارند. فرزندان اين والدين افراد شايستهاي كه عزت نفس زيادي دارند، ميشوند.
منبع: روانشناسی رشد، جلد 1
|