1-فرد، ازدواج را براي خود زود ميداند. اگر چه تعدادي از افرادي كه بدون آمادگيهاي لازم و امكانات يك زندگي مشترك ازدواج ميكنند، ممكن است زندگي خانوادگي آنها ادامه پيدا كند، اما احتمال جدايي را نيز نبايد ناديده گرفت.
2- دنبال كردن اهداف مهمتر: فرد ازدواج را مانعي ميداند كه روند تكاملي وي را متوقف خواهد كرد و در نتيجه انگيزهی ازدواج كمرنگ و يا كم اهميت ميشود. در صورت انجام ازدواج نیز، مسئوليت زندگي و احساس انجام وظايف در مراحل بعدي قرار ميگيرد كه موجب اختلال در زندگي خواهد شد.
3- اعتقاد به داشتن زندگي آزاد: این افراد معتقدند در صورت انجام ازدواج به ناچار بايد بسياري از قيد و بندهاي زندگي زناشويي و خانوادگي را رعايت كنند و اين را موجب از دست دادن برخي آزاديهاي خود ميدانند.
4- شكست در عشق: معمولاً شكست در عشق اعتماد به نفس را كاهش ميدهد؛ به اين معني كه او شايسته و لايق مهر و محبت ديگري نيست. گاه براي اثابت پايداري و وفاداري خود نيز حاضر به ازدواج با ديگري نميشود.
5- اختلالات رواني جنسي: هر يك از انواع اختلالات رواني جنسي ميتواند نقش بازدارنده در تصميمگيري و اقدام به ازدواج داشته باشند. مهمترين آنها عبارتند از:
-نداشتن تمايلات جنسي
- فكر اينكه فرد از توانايي جنسي لازم برخوردار نيست.
- تمايلات همجنسبازي
- ترس و يا احساس تنفر از داشتن روابط جنسي
- فكر اينكه غدد جنسي و دستگاه تناسلي او دچار نقص است و بعد از ازدواج نه تنها نميتواند رابطهی جنسي برقرار كند بلكه ممكن است عقيم باشد.
6- افسردگي: برخي از علايم افسردگي عبارتند از: وجود يأس و نا اميدي، احاساس پوچي، ناتواني در لذت بردن از زندگي، نداشتن اعتماد به نفس لازم، گوشهگيري و انزواطلبي و در نتيجه دوري كردن از ديگران. اينگونه افراد اكثراً فاقد انگيزه براي انجام كار و شغل هستند. همچنین از داشتن مسئوليت در نقش شوهر و همسر و يا پدر و مادر ترس و واهمه دارند.
7- بدبيني به جنس مخالف: گاهي بدبيني شكل همهگر دارد و در هر رابطهاي فرد چنين احساس ميكند كه ديگران علاوه بر اينكه انسانهاي خوبي نيستند، بلكه درصدد يافتن فرصتي هستند به نوعي او را آزار و اذيت كنند و يا كلامي بگذارند.
گاه بدبيني به جنس مخالف (زن يا مرد) است. اين قبيل افراد چنين ميپندارند كه جنس مخالف اصولاً قابل اعتماد نيست و به زندگي زناشويي وفادار نميماند و در ذات او فريبكاري و ضيافت نهفته است و دنبال هوي و هوسهاي خود هستند.
اين نوع بدبيني ريشه در دوران كودكي دارد و عامل مهم آن الگوي مادر يا پدري فريبكار، خيانتكار بيعاطفه و ... است.
8- افراد وسواسي: كساني كه دچار اختلال وسواس فكري –عملي هستند به دليل كمالگرايي هر چيز را بدون عيب و نقص (ازديدگاه خود) ميخواهند و به همين دليل به دنبال يافتن بهترين همسر هستند.
نشخوار فكري از عادات جدا نشدني اينان است و قدرت تصميمگيري در حد طبيعي را ندارند و بعد از انجام كاري زود پشيمان ميشوند و ايرادهايي را كه مهم ميبينند كه از ديدگاه بسياري از افراد آنچنان اهميتي ندارد.
9- وابستگي بيمارگونه به خانواده: گاه وابستگي به پدر يا مادر و يا هر دو و يا به خواهر و برادر آنچنان شديد است كه زندگي مستقل و فردي غير ممكن ميشود. معمولاًً اين وابستگي دوطرفه است و رفتار ديگر اعضاي خانواده در اين وابستگي رواني نقش دارد.
در حقيقت در اين نوع رابطه يك نفر از افراد خانواده، فردي را به جاي ديگري جايگزين ميکند، مانند ماردي كه فرزند پسر را جايگزين شوهر خود ميكند، چون شوهرش به قدر كافي به او توجه نداشته و يا فوت كرده و يا در صورت ازدواج اين فرد نيازهاي رواني او از طرف فردي كه به او وابسته است برآورده ميشود و نيازهاي جنسي و احتمالاً بعضي نيازهاي ديگر او توط همسرش برآورده خواهد شد. فردي كه از نظر رواني وابسته است، هميشه دچار نگراني و اضطراب جدايي است.
منبع: نقش بهداشت روان در ازدواج، زندگي زناشويي،طلاق؛ دكتر حسين عسگري؛ انتشارات گفتوگو
|