«بخش اول: روان درمانی فرد و تحلیل ساختاری».
«فصل اول: ملاحظات کلی».
الف معقول.
«تحلیل ساخت» و «تحلیل رفتار متقابل» نظریهای منظم و استوار از شخصیت و پویاییهای اجتماعی را ارائه میدهد.
روشهای روان درمانی سنتی به دو بخش تقسیم میشوند، شامل پیشنهاد دادن و اطمینان مجدد بخشیدن و سایر اعمال «وال!؟ /» است؛ گروه دیگر طرز عمل «عقلانی» بر اساس رویارویی با مسئله و توجیه و تفسیر آن.
اما روش «ساختاری رفتار متقابل» توانایی بیمار برای تحمل و کنترل هیجاناتش کمک میکند.
از نقطه نظر آموزشی روش «تحلیل ساختاری و تحلیل رفتار متقابل» را از سایر روشهای بایستی سهلتر و موثرتر میتوان آموخت.
در این روش، کشف و کنترل عناصر قدیمی و تعصب آلود پاسخها آسانتر میباشد.
ب رویه.
در تحلیل ساختاری، که بر «تحلیل رفتار متقابل» مقدم است، شامل تفکیک و تحلیل «حالات من» است و هدف تعیین تسلط هر یک از «حالات من» واقعیت آزما، و پاک ساختن آنها از آلودگی توسط عناصر قدیمی شده و خارجی است و بعد به «تحلیل رفتار متقابل» میپردازیم. رفتار ساده، کلیشهای و پیچیده. هدف از این مرحله کنترل اجتماعی است «حالات منِ» تثبیت شده ناشی از ضربههای روانی قدیمی از یکدیگر متمایز میگردند و در پایان فرد به خاطر تسلط بر معیارهای واقعیت آزما، در وضعیت مساعد ویژهای قرار میگیرد.
ج زبان.
این سه اصل، اصطلاحات کلی «تحلیل ساختاری» شخصیتها را تشکیل میدهند «روان برونی» (مثلاً حالت «تنِ تشخیص دهنده» )، «روان جدید» (مثلاً حالت من «داده پردازی شده») و «روان قدیمی» (مثلاً حالت من «واپس رونده»). به عبارتی «والد» و «بالغ» و «کودک».
مجموعهای از رفتارهای اجتماعی تکرار شونده که به ترکیبی از اعمال دفاعی و تحسینی از «وقت گذرانیها» و «بازیها» نام دارند همچنین پیش نویس که شباهتی به نمایشنامه تأتری دارند. این سه واژه یعنی «وقت گذرانی» و «بازیها» و «پیش نویس» نامة تحلیل رفتار متقابل را تشکیل میدهند.
«فصل دوم: ساختار شخصیتی».
اصطلاح «حالت من» تنها برای اشاره به حالات ذهنی و الگوهای رفتاری مربوط به آنها، آن طور که طبیعت ظهور میکند، اطلاق میشود. «حالتِ من» را میتوان طبقه بندی و روشن ساخت.
آثار و بقایایی از «حالاتِ من» دوران کودکی در نزد فرد بالغ باقی میماند و تحت شرایط ویژهای ممکن است دوباره احیا گردند که بخش کودک را تشکیل میدهد. کودک خود به دو قسمت تقسیم میشود. کودک «بد» تسلیم بیان حال خود مختارانه شده و از انگیزههای طبیعی خود پیروی میکند. کودک «خوب» خودش را به وسیلة تنبیه و تذکر تطبیق میدهد.
البته حالات من مدام درحال جا به جایی است. جابه جا شدن انرژی از سیستم «بالغ به سیستم کودک» یا «والد» و بر عکس. که نیروگذاری روانی (cathexis)نامیده میشود. بنابراین بهبود را باید واژگونی جابه جایی تعریف کنیم.
«والد» و «بالغ» و «کودک» نمایندگان افراد واقعی هستند. در آغاز کار بهتر است توجه درمانگر به تشخیص و متمایز ساختن «بالغ» و «کودک» بیمار معطوف و متمرکز شود؛ رسیدگی به «والد» در کارهای بالینی را میتوان به فرصتهای بعدی موکول کرد.
حالات «والد» کیفیت خاصی است که بیمار را به یاد والدینش میاندازد، اکتسابی بوده و تقلیدی ست.
والد، بالغ و کودک تنها مفاهیمی جالب نیستند بلکه پدیدههای مبنی بر واقعیتها هستند.
در بعضی حرفهها افراد از راه نمایش یک «حالتِ من» ثابت امرار معاش میکنند، مثلاً روحانیون با «والد»، بیماری شناسان با «بالغ»، و دلقکها با «کودک».
پایة؟ تحلیل مساحت را سه اصل مطلق عملی و سه فرضیة عمومی تشکیل داده.
اصول مطلق علمی:
1- هر فرد بالغ زمانی یک کودک بوده است.
2- هر انسانی که بافت مغزیاش کارکردی کافی دارد، بالقوه دارای توان کافی برای آزمون واقعیت است.
3- هر فرد بالغ، عملاً والدین یا والدین جانشین داشته است.
فرضیههای متناظر:
1- آثار و بقایای دوران کودکی به صورت «حالات من» کامل در تمام سالهای سنین بعدی زندگی باقی میمانند، (روان قدیمی/ کودک).
2- واقعیت آزمائی کار «حالات من» جداگانه است و نه یک توان مجزا (روان جدید / بالغ).
3- مرکز تصمیم گیری ممکن است تحت تسلط کامن «حالتِ من» فرد دیگری باشد به گونهای که از پیش درک شده است (روان بیرونی / والد).
پس ساختار شخصیت شامل سه عضو میگردد:
1- روان بیرونی (از لحاظ کارکردی : والد).
2- روان جدید (از لحاظ کارکردی : بالغ).
3- روان قدیمی (از لحاظ کارکردی : کودک).
«فصل سوم: کارکرد شخصیت».
الف پاسخ در برابر انگیزهها:
سیستمهای مختلف شخصیت، متفاوت واکنش نشان میدهند. روان بیرونی به نحو مقلدانه ای قضاوت گر و در صدد اعمال مجموعهای استانداردهای اکتسابی است. روان جدید درگیر تبدیل انگیزهها به صورت جزئیات اطلاعات مختلف و پردازش و بایگانی کردن آنها بر اساس تجربیات گذشته است. روان قدیمی به نحوی شدید و بر مبنای امیال بی منطق و ادراکات تحریف شده عمل میکند.
این سه جنبه نسبت به یکدیگر نیز واکنش نشان میدهند مثلاً کودک به ویژه در برابر انگیزههای بازدارنده «والد» حساس و عصبی میشود یا «والد» در برابر خیال پردازی های کودک مضطرب میگردد.
ب جریان نیروگذاری روانی:
جابه جاییهای «حالات من» را میتوان با مفهوم نیروگذاری روانی یا انرژی روانی توجیه کرد. بر مبنای این اصل است که در لحظهای معین، آن «حالت من» که به نحو خاصی نیرو گرفته است قدرت اجرائی رفتار را در دست خواهد گرفت.
ج حد و مرزهای «حالات من» :
این تصور که نوعی حد و مرز بین «حالات من» وجود دارد هست اگر چه این تصور از لحاظ عصب شناسی قابل درک است، لیکن تأثیر فیزیولوژیکی آن هنوز ممکن نیست. در هر حال هر «حالت من» دارای حد و مرزی مشخصاند، که آن را از «حالات من» دیگر مجزا میسازد.
د مسأله خود:
اینکه فرد در لحظاتی معین عملی را ناهمگون یا همگون احساس کند بستگی به آن دارد که در آن لحظه کدامیک از جنبههای «حالتِ من» در خود واقعی او بوده. اکنون مسئله اینجاست که چه عواملی تعیین کنندة «خود واقعی» میباشند. درک مفهوم بالینی این مسأله با فرض سه حالت برای نیروگذاری روانی میسر است: نیروگذاری روانی مهارشده، نیروگذاری روانی مهار نشده، نیروگذاری روانی آزاد. انرژی جنسی و انرژی عضلانی را میتوان انرژی فعال نامید. نیروگذاری روانی مهار نشده با انرژی جنبشی، نیروگذاری آزاد با انرژی عضلانی، و نیروگذاری روانی مهار شده با انرژی بالقوه مطابقت دارد. نیروگذاری روانی مهار نشده و نیروگذاری روانی آزاد را میتوان به مجموع نیروگذاری روانی فعال نامید.
بنابراین موقعیت روان شناختی را میتوان چنین خلاصه کرد:
الف آن «حالت من» که مقدار نیروگذاری آزاد در آن برتری دارد، «خود واقعی» احساس میشود.
ب آن «حالت من» که در لحظة معین مجموع نیروگذاری روانی مهار نشده و آزاد که آن بیشتر است قدرت اجرائی را در دست دارد.
ه جابه جائی در حالت من:
این به سه عامل بستگی دارد: 1- نیروهایی که بر هر «حالت من» تأثیر میگذارند. 2- نفوذپذیری حد و مرزهای بین «حالات من» 3- ظرفیت نیروگذاری «حالت من» که این سه عامل، تعیین کنندة وضعیت بالینی بیمار و روش؟ اوست.
در اینجا دو تمایز را باید در نظر گرفت. «والد» به عنوان یک «حالت من» یا به عنوان یک عامل نفوذی. این «نفوذ والدانه» است که تعیین میکند در هر لحظة معین «کودک تطبیق یافته» یا «کودک طبیعی» است که فعال میشود. «کودک تطبیق یافته» حالت من قدیمی شدة تحت نفوذ «والد» است اما در« کودک طبیعی »حالت من قدیمی شدهای است که آزاد یا در تلاش آزاد ساختن خود از قید چنین نفوذی است. این درست مانند تفاوت بین کودکی حرف شنو و کودکی است که قشقرق به راه میاندازد.».
«فصل چهارم: آسیب شناسی روانی».
تحلیل ساخت، ارائة آسیب شناسی عمومی نظامندی را ممکن میسازد. آسیب شناسی ساخت نابهنجاریهای ساختار روانی را مورد بررسی قرار میدهد که دو نوع از رایجترین نابهنجاریها طرد و آلودگی میباشد. آسیب شناسی کارکردی موضوع ناپایداری نیروگذاری روانی و نفوذپذیری حد و مرز «حالات من» را در بر میگیرد.
الف طرد: طرد نوعی رفتار ثابت و قابل پیش بینی است که شخص در موقعیتهایی که به نحوی تهدیدآمیز میباشد انجام میدهد. «والد» ثابت یا «کودک» ثابت یا «بالغ» ثابت معمولاً عارضة ابتدایی طرد دفاعی در موارد مختلف در برابر دو جنبة دیگر است.
«والد طرد کننده» به بیماران اسکیزوفرنی مشاهده میشود. طرد دفاعی اصلی بیمار در برابر فعالیت مغشوش روان قدیمی است برای این افراد قبول «کودک» دشوار است و هدف کلی طرد، کنترل و انکار این جنبه میباشد.
«بالغ تحریم کننده» تنها به صورت یک برنامه ریز و جمع آوری کنندة اطلاعات و داده پرداز صرف عمل میکند و در هر فرصتی با نیروی آهنین تعقل «کودک» و «والد» خود را مهار میکند.
«کودک طرد کننده» شخصیتهای خود شیفته و تحریک شده مشاهده میشود آنها «بالغ» و «والد» ضعیفی دارند گاه گاه ممکن است در آنان ذکات فطری و اصول اخلاقی ابتدایی ظهور کند ولی این فضائل ذاتاً کودکانه است.
ب آلودگی: از جملة بهترین نمونههای آلودگی، وهم و تعصب است. در تعصب بخشی از «والد» در «بالغ» دخول کرده و در حد و مرز «حالت من بالغ» قرار گرفته است. هر وهم و هذیان، آلودگی «بالغ» توسط «کودک» رخ داده و آلودگی مضاعف که آلودگی «بالغ» توسط «کودک» و «والد» با هم است. درمانگر به بیمار کمک میکند تا «بالغ» را پاک سازی و حد و مرزهای آن را مجدداً تعیین کند.
ج آسیب شناسی کارکردی: دستهای از بیماران قادرند یک «حالت من» را با سرسختی و لجاجت حفظ کنند، یا بنابر هر موقعیت خاص، به سرعت از یک «حالت من» به «حالت من» دیگر جابه جا شوند. جریان بین نیروگذاری روانی مهار شده و مهار نشده قوی نبوده و نیروگذاری روانی آزاد نیز ناپایدار است. بدین ترتیب بی مناسبت نیست که در مورد برخی اشخاص از ناپایداری نیروگذاری روانی بدون وجود عیب و نقص در حد و مرزهای «حالات من» سخن میگوییم. در حقیقت چنانچه این کیفت ها به طور صحیح سازماندهی شوند میتوانند پایهای برای کارکرد مؤثر و قابل تطبیق باشند. نوع مکمل چنین افرادی نیز با حد و مرز «حالات من» سالم و نیروگذاری کُند وجود دارد، افرادی که شروع یا خاتمه بخشیدن به بازی یا به تفکر، باعث اخلاقی کند هستند.
«فصل پنجم: بیماری زائی».
در حیات روانی یک حالت من خاص لحظه به لحظه به گونهای ناگهانی یا به نرمی تغییر مییابد. دورانهای طبیعی روانشناختی همراه با؟، ناگهانی فعالیت بین فواصل استراحت سنی، به طور طبیعی مشخص میشوند.
پیدایش شخصیتهای بیمارگونه به زبان بالینی بدین معنا خواهد بود که یک ضربه عصبی ممکن است ستون را از حالت عمودی به صورت کج درآورده، ضربهای دیگر میتواند آن را منحرفتر کرده، و ضربههای بعدی میتوانند آن را ناپایدارتر و متزلزلتر سازند، در حالی که در بعضی موارد، آ!؟ بالای ستون ممکن است هیچ نشانهای از کج شدگی های زیرین را بروز ندهد. نکتة حائز اهمیت آن است که برای اصلاح این وضع حتماً درست کردن یک یا ده آجر کج میتواند کافی باشد.
تحلیل ساختاری در مورد افراد به هنجار نیز به نتیجه گیریهای تعجب انگیزی منجر میگردد که با نظریات بالینی افراد صلاحیت دار مطابقت دارد. در زبان ساختاری «شخص خوشبخت» کسی ست که جنبههای مهم «والد»، «بالغ» و «کودک» او با یکدیگر همگون هستند. اما باید دانست فرد خوشبخت را میتوان تعریف کرد اما هیچ کس نمیتواند همیشه خوشبخت باشد و این که اگر خود تنها خوشبخت باشد کافی نیست. نوعی شخصیت «به هنجار» دیگر نیز هست که از نظر ساختاری قابل ذکر است و آن شخص «منظم» میباشد. کسی که دارای حد و مرز «حالات من» مشخص ولی نفوذپذیر باشد.
او ممکن است دچار درگیریهای درونی شدید بشود ولی قادر است به گونهای «والد» و «بالغ» و «کودک» خود را از هم جدا نگه دارد تا حدی که بتوانند به نحوی نسبتاً ثابت عمل کنند.
واژه «بلوغ» در زبان تحلیل ساخت معنای ویژهای دارد. افراد روان رنجور، عقب مانده ذهنی، اسکینروفریناعی مزمن، بیمار روانی نابالغ به هر حال دارای «بالغ» کاملاً شکل گرفتهای ست. مسأله این نیست که چنین افرادی نابلغند بلکه مسأله این است که چگونه میتوان «بالغ» آنها را فعال کرد.
«فصل ششم: نشانه شناسی مرضی».
«والد» راهنمای گرایشهای اخلاقی و تمایلات عالی است، «بالغ» با واقعیتهای عینی زندگی روزمره سروکار دارد و «کودک» برزخ و گهگاهی دوزخی برای امیال قدیمی ست.
«والد» ضعیفترین عضو شخصیت است و «بالغ» را مشکلتر میتوان عاکل نمود و «کودک» تقریباً خستگی ناپذیر به نظر میرسد.
اگر چه علائم بیماری ممکن است ناشی از تضاد یا تبانی یا آلودگی بین «حالات من» مختلف باشند، ولی هر علامت نمایشی از یک «حالت من» واحد و مشخص است. بنابراین در تحلیل ساخت، اولین کار از نظر نشانه شناسی این است که تشخیص داده شود کدام «حالت من» واقعاً این علامت را از خود نمایان میسازد.
توهمات به طور کلی نشانگر «والد» اند. در حالی که اصل صدا از «والد» سرچشمه میگیرد، شنوندگان آن عبارت از «کودک» وگاهی نیز «بالغ» آلوده شده میباشند. در بعضی از حالات پارانویایی «بالغ» فعال ولی آلوده شده ما با «کودک» در مورد وجود واقعی صدا توافق دارد. در مواردی نادرتر که صدای موهوم از «کودک» صادر میشود، باز «بالغ» آلوده است که وجود حقیقی صدا را تایید کند.
هرگونه شکاف در حد و مرز بین «بالغ» و «کودک» میتواند منجر به بروز نشانههای خاص که ما آن را اصطلاحاً «نشانههای مرزی» مینامیم و این نشانهها عبارتند از: احساس غیر واقعی بودن، احساس بیگانگی و غریبی، احساس دگرسان بینی خود، احساس ناآشناپنداری، احساس آشناپنداری، و احساسها وحالات مشابه دیگری نظیر حالت معروف در غیر پنداری. اگر «بالغ» «خود واقعی» باشد، این گروه نشانهها مربوط به «آسیب شناسی روانی زندگی روزمره» میشوند و اگر «کودک» «خود واقعی» و در مورد بیگانگی «بالغ» «خود واقعی» است. بینش در جریان روان درمانی هنگامی پدید میآید که «بالغ» از آلودگی پاک شده و حد و مرز بین «بالغ» و «کودک» به طورصحیح دوباره برقرار شود.
در پدیدة دگرسان بینی خود، محرکهای جسمانی ممکن است به گونهای سیستماتیک ولی تحریف شده توسط «کودک» مغشوش و داده پردازی شوند، لیکن این تحریفات برای «بالغ» غیر قابل درک میباشد. در «جنون ضعیف» طرد والد به وسیلة کودک با همدستی «بالغ» آلوده شده صورت میگیرد. اما در «جنون کامل»، «بالغ» همانند «والد» مغلوب «کودک» خواهد گشت.
نشانههای روان رنجوری، نمایشهای یک «حالت من» واحد و کاملاً شخصی هستند. نشانة اصلی در هیستری تبدیلی نمایشی از «کودک» است که توسط یکی از شکلهای ویژه و گزینشی «طرد» به نام «واپس رانی» از سوی «بالغ» تحریم شده است.
اختلالات شخصی که بیماریهای روانی، جلوههایی از کودک هستند.
«فصل هفتم : تشخیص».
الف آمادگی برای یادگیری.
وظیفة درمانگر تشخیص «حالت من» است. «بالغ» درمانگر باید به سرعت طغیانهای پنهانی سایر «حالات من» را که لحن و حرکات غیر ضرور و اغلب ناخودآگاه بیمار نهفته است متوجه شود. تشخیص «حالات من» مستلزم دقت به مشاهده، و حساسیت شهودی میباشد. الزام نخست را میتوان آموخت، در حالی که دومی را فقط میتوان پرورش داد. با وجود ا ین، مهارت در این نوع تشخیص بستگی به آموزش تخصصی یا میزان هوشمندی ندارد، بلکه بیشتر به عوامل پویایی شناسی روانی مرتبط میشود. پس از مدتی تجربة کاری کافی، فقدان بینش تشخیص را میتوان ناشی از مقاومت بیرونی درمانگر دانست، نه از عدم توانائی.
ب ملاکهای تشخیص.
ملاکهای تشخیص عبارتند از: 1- طرز رفتار: حالت سنگین پدرانه همراه با اشارة انگشت به عنوان نهی و خمیدگی مهربانانة گردن مادر، به عنوان حالت بدنی والدانه است. حالت متفکرانه و جدی، لبان به هم فشرده یا پرههای بینی باز شده حالات مشخصه بالغاند. خم کردن رو به معنی خجالت یا لبخندی که همین حالت را ناز و شیرین جلوه میدهد تظاهراتی از «کودک» است.
2- حرکات: حرکت منع کننده ویژة «والد» است، حرکات اشاره کننده ویژة «بالغ» و حرکت واپس زننده در جائی که عملاً نامناسب باشد، نشانهای از «کودک».
3- صدا: افرادی دو صدای مختلفاند، هر چند یکی از این دو صدا برای مدتهای مدید در کار یا در جلسات گروه درمانی مخفی بماند. حتی برخی افراد سه صدا دارند. ما با صداهای «کودک» و «بالغ» و «والد» مواجه میشویم که همه از یک شخص ابراز میشود. همراه با تغییر صدا معمولاً به آسانی شواهد دیگری را نیز از تغییرات در «حالت من» میتوان یافت کرد.
4- واژهها: درمانگر باید دارای آگاهی کافی برای تشخیص واژهها و عبارات ویژه مشخص کنندة همه «حالت من» باشد مثلاً «بچه گانه» واژهای والدانه است. اما «کودکانه» واژهای بالغانه. نمونهای از واژههای والدانه : نازی، پسرم، شیطون، خاک بر سر، مبتذل، تهوع آور، مسخره... واژههای بالغ: بی ثمر، به جا، صرفه جو و مطلو ب. واژههای کودک: فحشها، کلمات رکیک و القاب.
«بخش دوم: روانپزشکی اجتماعی و تحلیل رفتار متقابل».
«فصل هشتم: آمیزش اجتماعی».
الف تئوری تماس اجتماعی.
توانایی روان انسان برای حفظ «حالات من» به هم پیوسته، ظاهراً بستگی به جریانی متغییر از محرکهای حسی دارد. این مطلب، اساس روان – زیست شناختی روانپزشکی اجتماعی را تشکیل میدهد. اکثر جریان محرکهای قطع شده یا جریان به صورت یکنواخت درآید، روان جدید به تدریج مختل میگردد (!؟ تفکر شخص دچار اشکال میشود) با این امر فعالیت مستمر توان قدیم را آشکار میسازد (پاسخهای عاطفی بچه گانه بروز میکند)، و سرانجام روان قدیمی نیز مختل میشود (شخص از توهم رنج خواهد برد) این؟ محدودیت؟ میباشد.
عدم توانایی تحمل فرد که دورههای طولانی کسالت روحی یا انزوا، منجر به بروز مفهومی به نام گرسنگی محرک میگردد. گرسنگی محرک و نوع بالاتر از که گرسنگی شناخته شدن به قدری اغواکننده است که انسانها شدیداً طالب نمادهای شناسایی میشود، و در حد برخورد انتظار تبادل این نمادها را دارند. عدم به کار بردن این نمادها معمولاً نوعی رفتار ناپسند به نام بی ادبی پنداشته شده، و بی ادبیهای مکرر دلیل موجهی برای اعمال تنبیههای اجتماعی یا حتی صمیمی محسوب میشود. ساختار زبانی و اجتماعی و فرهنگی تا حد فراوانی بر محور شناسایی میگردد: ضمایر ویژه و لحن صدا و حرکات بیانگر و حالات بدن و هدایا و تعارف، همه بیانگر شناسایی شخصیت و پایگاه اجتماعی هستند.
ب ساخت بخشیدن به زمان.
شناخته شدن به تنهائی کافی نیست، زیرا پس از اجاری مناسب لازم، تنش افراد کم کم زیاد شده و دچار اضطراب میشوند مسألة اصلی و متمایزی است که بعد از اجرای مناسک اتفاق میافتد؛ لذا میتوان از گرسنگی ساخت سخن گفت. مسألة هر روز آدمی، ساخت بخشیدن به ساعات بیداری اوست. رایجترین روش ساخت بخشیدن به زمان، برنامهای است که با واقعیت برونی زندگی سر و کار دارد و عموماً کار و در اصطلاح فعالیت نامیده میشود. جنبة عملیاتی ساخت زمان برنامه ریزی نام دارد که دارای سه منشأ است. مادی، اجتماعی و فردی.
نوع گستردهتر مناسک «وقت گذرانی» نامیده میشود که شامل گفتگوهای نیمه تشریفاتی در مورد مسائل روزمره میباشد تسلسلها را که بر خلاف وقت گذاریها بیشتر بر اساس برنامه ریزی فردی است میتوان «بازی» نامید؛ و برنامه ریزی مادی از دگرگونیهای ضمنی برخود و با واقعیتهای برونی نشأت میگیرد. «وقت گذرانی ها» و «بازی» ها جانشین صمیمیت واقعیاند هر وقت برنامه ریزی انفرادی تشدید، یا به الگوهای اجتماعی و محدود و انگیزشهای ثانوی نمیتوانند سد راه شوند که این «آمیزش» نام دارد یعنی صمیمیت. پس تماس اجتماعی به دو شکل ظاهر میشود: بازی، صمیمیت.
ج آمیزش اجتماعی.
نفوذهای آشکار اجتماعی تبادل یا رفتار متقابل نام دارد که به صورت زنجیرهای رخ میدهد. تحلیل رفتار متقابل به تجزیه و تحلیل چنین زنجیرههای رفتاری و خصوصاً برنامه ریزی آنها مربوط میشود. اگر زنجیرهای آغاز شود چنانچه خصوصیات «والد» «بالغ» و «کودک» طرفین بازی شناخته شود میتوان رشته تبادلاتی به وجود خواهند آمد به خوبی پیش بینی نمود. هر نوع آمیزش اجتماعی تابع قوانین تحلیل رفتار متقابل است.
«فصل نهم: تحلیل رفتار متقابل».
الف مقدمه.
هدف از تحلیل رفتار متقابل دستیابی به کنترل اجتماعی است یعنی هر وقت فرد با اشخاصی سر و کار داشته باشد که آگاهانه یا ناخودآگاهانه سعی نمایند «کودک» یا «والد» او را فعال کنند «بالغ» او بتواند قدرت اجرایی شخصیت خویش راحفظ کند. تحلیل رفتار متقابل به بهترین وجه در گروههای درمانی انجام میگیرد. به دنبال تحلیل رفتار متقابل، تحلیل بازیها و تحلیل پیش نویس صورت میگیرد.
ب تحلیل رفتار متقابل.
نوع خاصی از تبادل، که در آن محرک خطاب به «بالغ» است ولی پاسخ از «کودک» نشأت میگیرد، احتمالاً شایعترین علت بروز سوء تفاهم در زندگی اجتماعی روزمره، در ازدواجها و موقعیتهای شغلی میباشند. (تبادل متقاطع) عکس این تبادل هنگامی صورت میگیرد که محرک خطاب به «بالغ» باشد و «والد» پاسخ دهد. (تبادل متقاطع).
بدیهی است که رفتار تا زمانی که تبادل متقاطع نباشد گفتگو به صورت رشتهای از تبادلهای مکمل ادامه خواهد داشت. به محض وقوع یک تبادل متقاطع، یکی از افراد آشفته شده و رابطة مکمل قطع میشود.
نوع دیگر محرک صادره از والد خطاب به کودک است (تبادل مکمل).
«فصل دهم: تحلیل بازیها».
الف وقت گذرانیها.
بخش عمدة آمیزش اجتماعی را مشغولیتها تشکیل میدهند که دو نوعند: وقت گذرانیها و بازیها. در مشغولیت تبادلهای رفتار مستقیم آشکارند. وقتی تظاهر وارد تبادل رفتار میگردد، وقت گذرانی به بازی تبدیل میشود. وقت گذرانی دقیقاً همان چیزی است که از اسم آن بر میآید: راهی برای گذراندن وقت: تا آن که یکدیگر را بهتر بشناسند، یا این یک ساعت بگذرد، یا مرگ فرا رسد. وقت گذرانی راهی ست برای فرار از احساس گناه یا از نومیدی یا از صمیمیت. زیرا کارکرد آن گریز از مسئله اصلی، یعنی مشکلات «کودک» است. وقت گذرانیها در سه موقعیت تکرار میگردند. 1- وقتی عضو جدیدی وارد گروه میشود. 2- وقتی گروه از صحبت دربارة موضوعی طفره میرود. 3- وقتی رهبر گروه درمانگر، غایب باشد.
اگر چه وقت گذرانیهاه میتوانند در واقع تنش زا، تا حدی موجب آرامش خاطر گروه شوند، ولی از نقطه نظر تحلیلی تقریباً فاقد ارزشند.
ب بازیها.
بازیها امتیازاتی را برای خود ایجاد میکند: 1- امتیاز برونی اولیه 2- امتیاز درونی اولیه 3- امتیاز ثانویه (امتیاز مادی) 4- امتیاز اجتماعی: یعنی موقعیت چه نقشی در نحوة ساخت بخشیدن به زمان از جانب فرد دارد. هرگاه فرد با کمبود فعالیت یا خطر صمیمت مواجه میشود، این احساس رنجش به او امکان میدهد تا با اجرای بازی و حمله و ضد حملههای بی پایان آن، وقت را پر کند. 5- امتیاز زیستی: طرفین بازی به نحوی یکدیگر را تحریک کرده و از انزوا و تنهایی یکدیگر میکاهند صرف نظر از این که نوع یا نحوة تحریک چه باشد.
سه نوع تبادل رفتار وجود دارد: تبادل متقاظع، تبادل نهفته. در وقت گذرانی یکسری تبادل رفتار است که به صورت مکمل انجام میگیرد لذا در چنین موقعیتی رابطة بین افراد ساده و دارای ساختاری خوب است در بازی نیز رابطة ساختاری خوب داریم و عادی از تقاطع، اما تبادل رفتار به صورت نهفته و به طور همزمان، در دو سطح اجتماعی و روانی صورت میگیرد.
بازی مجموعهای است از رفتارهای متقابل تکرار شونده و ظاهراً موجهی که انگیزة نهفته دارند یا به زبان عامیانه یکسری حرکات که دارای نوعی «گیر» و «کلک» هستند. مثلاً ظاهراً رابطه (والد – کودک) است اما در پنهان (کودک – کودک). سطح روانی بازی ممکن است در هر دو طرف ناآگاهانه باشد.
کارکرد پویایی بازیها، حفظ تعادل روانی است و ناکام ماندن بازی موجب بروز خشم و یا حالتی میگردد که در اصطلاح تحلیل رفتار متقابل یأس نامیده میشود. انواع خاصی از بازی ممکن است عکس العمل های ضد انتقادی «وادانه» شدیدی را نزد درمانگرهای تأثرپذیرتر برانگیزند. بیماری که تمسک به کم هوشی میکند، احساس خود بزرگ بینی درمانگرهای تأثیرپذیر را بر میانگیزاند احساس ضعف مزاج بیمار، احساس ترحم؛ و ادعای معنویت در اقلیت مذهبی اجتماعی تعصب را.
«فصل یازدهم: تحلیل پیش نویس ها».
پیش نویس ها اقتلاس هایی از واکنش ها و تجربههای دوران کودکیاند؛ تلاشی برای تکرار کل نمایش انتقالی، به شکلی مشتق. یک پیش نویس عملی و مفید میتواند باعث سعادت و خوشبختی بسیار شود به شرط آن که سایر بازیگران به دقت انتخاب شده و نقش خود را به نحو رضایت بخشی ایفا نمایند.
پیش نویس های نوروتیک و روان پریشی و سایکو پتیک عموماً غم انگیزند. دارای مقدمه و اوج و فاجعه.
برای تحلیل موثر پیش نویس ها، درمانگر باید بیش از آنچه به بیماران خود ارائه میدهد، دارای چارچوب مفاهیم منطقی باشد. پیش نویس سازش یافته را اقتباس گویند. همان چیزی که بیمار سعی دارد در زندگی واقعی با مجبور ساختن افراد دور و بر خود به کارهای مختلف به اجرا درآورد. بیمار ابتدا انتخاب بازیگر را انجام دهد برای ایفای نقش مادر و پدر و خواهر و برادر یا نقشهای مورد لزوم. سپس سعی میکند پاسخهای لازم را از افرادی که برای هر نقش انتخاب شدهاند، دریافت کند.
انگیزة رفتار بیمار، نیاز او برای بازسازی یا افزایش دادن به امتیازات تجربة اولیه است.
هدف تحلیل پیش نویس «تطبیق» نمایش کهنه شده و به راه انداختن نمایشی بهتر است.
در هر گردهم آیی اجتماعی، حتی دو نفره، خود تلاش میکند به تبادلاتی بپردازد که مربوط به بازیهای مورد علاقة اوست. تلاش میکند بازیهایی را اجرا کند که به پیش نویس زندگی او مربوط میشود و همچنین سعی دارد حداکثر امتیازات اولیه را از هر مشغولیت کسب کند. از این جهت او در صدد انتخاب یا پیدا کردن افرادی خواهد بود که بتوانند بیشترین امتیازات اولیه را به او بدهند: برای رابطهها و آشناییهای جزئی افرادی را پیدا میکند که حداقل در تبادلات مورد علاقة او شرکت کنند. برای رابطههای پایدارتر افرادی را بر میگزینند که مایل باشند بازیهای مورد علاقه او را اجرا کنند؛ و برای صمیمیترین رابطههای خود افرادی را انتخاب میکنند که مستعد ایفای نقشهای پیش نویس زندگی او باشند.
اگر چه آدمی زاد در جهان در ابتدا به عنوان اسیر پیش نویس خود با زندگی مواجه است ولی امید و ارزش نهایی عظیم نسل بشر «بالغ» اوست که میتواند در صورت بی ارزش بودن این کشمکشها ناراضی باشد.
«فصل دوازدهم: تحلیل روابط».
کاربرد تحلیل روابط اصولاً در بررسی روابط زناشویی و پیوندهای اجتماعی گوناگون است.
از نظر کیفی حداقل چهار امکان مختلف برای یک رابطه وجود دارد:
1- بعضی افراد با همدیگر جور هستند.
2- عدهای از دعوا و بگو مگو کردن با یکدیگر لذت میبرند.
3- گروهی نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند.
4- افرادی هم هستند که اصلاً حرفی با هم ندارند.
این چهار وضعیت به ترتیب : از کاری خصومت ناسازگاری و بی تفاوتی نامیده میشود.
پیچیدگی دیگر مربوط به مقدار اطلاعات موجود میگردد. تحلیل رابطة زناشویی چندین ساله احتیاج به مشاهدة مداوم و ارزیابیهای مجرد در طول درمان دارد.
«بخش سوم: روان درمانی».
«فصل سیزدهم: درمان روان پریشیها».
الف روان پریشیهای فعال.
روان پریشیهای فعال، شامل جنون یا اسکینروفرنی است از این دیدگاه روان پریشیها به دو شکل مختلف ظاهر میشوند: فعال و نهفته. روان پریشیهای نهفته به عناوین مختلف نامگذاری میشوند، مثل روان پریشیهای جبران شده، روان پریشیهای تسکین یافته، اسکینروفرنیهای سرپایی، و شخصیتهای پیش – روان پریشی یا مرزی و گاه شخصیتهای اسکینرو فرنیائی.
روان پریشی فعال زمانی به وجود میآید که «کودک» قدرت اجرائی را در دست داشته باشد و به عنوان «خود واقعی» احساس شود، در حالی که «بالغ» عاطل شده است. در اختلالات شخصیتی و سیکوپاتی و پا، «بالغ» عمیقاً به وسیلة کودک آلوده شده و با آن همکاری میکند ولی هرگز عاطل نمیشود.
این شامل «مانیا» ی خفیف و افسردگی خفیف نیز هست. «والد» در هر یک از موارد متفاوت و نشانة حتمی از روان پریشی ست. مثلاً در جنون ادواری، «والد» شدیداً نیرو گرفته ابتدا توسط «کودک» فاتح طرد شده و سپس مجدداً با قدرت ظاهر میشود.
متوقف ساختن روان پریشی فعال را میتوان به صورت برقراری مجرد «بالغ» به عنوان قدرت اجرائی و «خودواقعی» تعریف کرد. به همین دلیل است که روان پریشیهای حاد به ندرت از طریق روان درمانی قابل معالجه هستند. چون در این موقعیتها به هیچ وجه نمیتوان با بیمار «کودک» ارتباط برقرار کرد.
پس از دورههای فعالیت، نیروگذاری فعال «کودک» به تدریج تهی شده و «بالغ» نسبتاً قابل دسترس تر است. نتیجة نهایی بستگی به آن دارد که «کودک» چگونه با مسأله برخورد کند. اگر عوامل نفوذی خارجی کماکان او را تحریک کنند، این امکان هست که مشکلات غیرقابل علاج شوند. از این جهت در بسیاری موارد، اطرافیان بیمار نیز باید تحت درمان قرار گیرند. پس از این باید خصائص روحی فردی جداگانه در زمان وقوع حل شوند.
ب روان پریشی نهفته.
روان پریشی نهفته، وجود واقعی ندارد بلکه فرض بر وجود آن گذاشته میشود. زمانی میتوان از وجود روان پریشی نهفته سخن گفت که استباط شود قابلیت پیوند «کودک» با دیگران معیوب شده است. نشانهای این حالت بستگی به شرایط حد و مرز «حالت من» دارد.
معالجة روان پریشیها بر اساس دو هدف میباشد: نخست، هدف تعیین و تحکیم مجرد حد و مرز بین «بالغ» و «کودک» است. این کار تحلیل ساخت است. هدف دوم رفع اغتشاش «کودک» است حل تضادهای درونی «کودک» و تضاد کودک با بالغ و والد.
یکی از ویژگیهای تحلیل ساخت: عملی بودن آن است پس از اجرای مراحل اولیه کار پاک سازی و تعیین حد و مرز، از بیمار انتظار میرود که خود اعمال کنترل «بالغ» را آغاز کند. برای مدت طولانی کنترل اوضاع در دست «بالغ» باشد.
«فصل چهاردهم: درمان روان رنجوری».
در درمان روان رنجوریها چهار هدف مورد نظر است:
1- کنترل نشانههای مرضی و کنترل اجتماعی.
2- رفع اغتشاشات مرضی از طریق تحلیل ساخت.
3- درون انتقالی، در زبان ساختاری معین جانشین کردن درمانگر به صورت «والد» اصلی، و از نظر تبادلی، بدان معناست که درمانگر به بیمار اجازه میدهد تا بیمار همان بازی را که در کودکی در اثر ترک یا مرگ نابه هنگام یکی از والدین قطع شده بود با او اجرا کند یا درمانگر راضی شود همان بازی را به صورت کم خطرتر اجرا کند.
4- درمان تحلیل روان کاوی، در زبان ساختاری به معنای رفع اغتشاش کودک است، با همکاری «بالغی» که آلودگیهایش پاک شده باشد این نوع درمان را میتوان به صورت نبردی فرض کرد که چهار نفر در آن درگیرند: «والد» و «بالغ» و «کودک» بیمار درمانگر به عنوان کمک «بالغ» عمل میکند. در مورد افراد اسکینر و فرنیایی، اغلب بهترین را با تجهیز نیرو به صورت «والد» و «بالغ» درمانگر علیه «کودک» خواهد بود، و در اینجا درمانگر باید به «والد» بیمار متوسل شوده و نه به «کودک» او.
«فصل پانزدهم: گروه درمانی».
الف هدفها: هدف تحلیل رفتار متقابل در گروه درمانی عبارت است از هدایت بیمار از مراحل تحلیل ساخت و تحلیل رفتار متقابل و تحلیل بازیها و تحلیل پیش نویس تا بدانجا که بتوانند به کنترل اجتماعی دست یابد. نیل به این هدف را میتوان با مشاهدة تغییرات در رفتارهای خود بیمار و رفتار نزدیکانی که مورد درمان قرار نگرفتهاند تصدیق نمود.
ب روشها: در هر مرحله از درمان برای بیمار ضروری است که بداند به چه چیزی دست یافته، چه چیزی را باید در مرحلة بعدی به دست آورد، و زمانی که آموزش او به حد کافی پیشرفته شد، چه چیزی را باید در نهایت به دست آورد.
این روش میتواند در مورد تمام بیماران یک گروه نیز که درمان را همزمان شروع میکنند صورت گیرد. بیماری که بعداً به گروه ملحق میشود احتیاج به چند مرحلة انفرادی برای آماده سازی دارد تا بتواند آنچه را در مرحلة خاصی در گروه رخ میدهد درک کند.
پس از ورود به دوره یا بیمار با ملاحظه و احتیاط درمانگر در جریان روشهای تحلیل مختلفی قرار میگیرد.
ج: تشکیل گروه: برای تشکیل گروه لازم است که درمانگر لااقل یک جلسة کامل را وقف بحث و گفتگو در مورد گروه مورد نظر نماید. موضوعات مورد بحث:
1- جنبههای سازماندهی موقعیتهای درمانی مورد بحث قرار گیرد. موقعیت در قدرت تجزیه و تحلیل میشود و ارکان آن در نمودار قدرت ترسیم میشود. آرزوهای احتمالی هر یک از افراد در هر طبقه از این نمودار، تا آنجایی که به کار گروه مربوط میشود مورد بحث قرار میگیرد. گروههای درمان دولتی نفوذهایی دارند که میتوانند ممنوعیتهایی را برای آزادی عمل در درمان اعمال کنند. گروههای درمان خصوصی معمولاً کمترین نفوذپذیری را دارند.
2- هدفهای درمان مورد بحث قرار میگیرند. چه چیزی را میخواهد در بیماران درمان کند، چه تغییراتی را میخواهد در رفتارهای آنها به وجود آورد و چگونه خود او و بیماران متوجه خواهند شد که به این اهداف رسیدهاند یا نه.
3- انگیزهها و یالهای خود درمانگر در ارتباط با گروه مربوطه مورد تحلیل ساختاری قرار میگیرد. ابتدا فرمول بندی «بالغ» خود را ارائه میدهد. بعد عناصر «والدانه» از میان این نظریات استنتاج میشود و سرانجام درمانگر هرگونه انگیزة «کودک» را که احساس میکند و مایل به بررسی آنهاست بیان میکند.
4- گزینش بیماران با توجه خاص به بازخوردهای درخودمانده، هراس آمیز یا ناپسند، از طرف درمانگر مورد بحث قرار میگیرد.
د گزینش بیماران: ملاکهای گزینش به هر حال معمولاً تعصبات شخصی درمانگر است که نشانة عدم کفایت شخصی اوست از آنجا که تحلیل ساخت به حد کافی در گروههای مختلف روان روجور، اختلالات شخصیتی، جنونهای ادواری، موارد مرزی، جامعه ستیزان جسمی با زوج، والدین کودکان پریشان و عقب ماندههای ذهنی مورد آزمایش قرار گرفته است. تشکیل روان درمانی طبقة اجتماعی یاهوش. اما هر قدر ملاکهای گزینش درمانگر کمتر باشد، شانس یادگیری و موفقیت او بیشتر است و با پذیرفتن بیماران «نامناسب» برگروههای خود، میتواند بازیهای جدیدی را مشاهده کند.
ه کناره گیری: کناره گیری از گروه روان درمانی بستگی به پیشرفت بازیهای فرد دارد.
«بخش چهارم: مرزهای تحلیل تبادلی».
«فصل شانزدهم: ساختار دقیقتری از شخصیت».
«کودک» به طور کلی شامل یک «والد» قدیمی شده یک «بالغ» قدیمی شده و یک «کودک» حتی قدیمیتر از آنهاست. در لحظهای که «کودک» در اثر ضربهای تثبیت کردید، همان «کودک» دارای شخصیتی کامل و شامل اجزاء سه گانه بود.
در اکثر موارد از نظر بالینی کافی خواهد بود که «کودک» به عنوان ماهیتی واحد در نظر گرفته شود ولی در موارد خاص و ویژه احتمال دارد تجزیه و تحلیل دقیقتر این جنبه واجب شود.
در مورد «بالغ» در بسیاری از موارد خصائص کودکانه، به روشی غیر از روند آلودگی، در درون «حالت من بالغ» عجین میشوند به طور کلی از نظر ساختاری هر فردی در حالت بالغ سه نوع رفتار را بروز میدهد: حاضر بودن برای پاسخ دهی و جذابیت در برخورد (کودک)، داده پردازی عینی ( |