کرم ابریشم سخت مشغول خوردن برگهای تازه بود. داشتن برگهای تازه تر و خوردن آنها تنها هدف زندگی اش بود گرچه از این کار لذتی هم نمی برد اما فکر می کرد این تنها راه زندگی است و باید این طوری زندگی کنه چون کرمها همه همینطور زندگی می کنن. بعضی وقتها از این که برگ بیشتری برای خوردن داره به خودش می بالید. حسابی گنده و تتپل شده بود. اما باز هم برای رسیدن به برگ بیشتر با همه چیز می جنگید حوصله هیچکس را نداشت. نمی خواست وقتش را با حرف زدن با کرمهای دیگه تلف کنه.
اما یک روز متوجه سنگینی نگاهی شد. برای چند لحظه دست از خوردن کشید.زیر چشمی به اطرافش نگاهی کرد. متوجه شد کرم ضعیف و کوچکی از لای برگها به او خیره شده و با تحسین نگاهش می کند. از این نگاه احساس غرور و لذت کرد. به طرف نگاه برگشت اما کرم کوچک سریع سرش را زیر برگهایی که داشت قایم کرد و منتظر فرصتی ماند تا دوباره به کرم مورد علاقه اش چشم بدوزد به نظر می رسید کرم کوچک بیشتر وقتش را صرف نگاه کردن به کرم گنده و تپل می کنه و خیلی کم می خورد. برای همین هم نهیف و ضعیف مانده بود. اما دلش می خواست مثل کرم گنده و تپل باشد. برای همین هم دائم او را نگاه و تحسین می کرد. بدون این که اونقدر برگ بخوره که مثل او بزرگ و سرحال بشه...
کرم بزرگ همونطور که مشغول خوردن بود برای اینکه به نگاه سراسر تحسین کرم کوچک برسه مسیرش را به سمت او تغییر داد اما آنقدر اهسته این کار را کرد که کرم کوچک متوجه هدف کرم بزرگ نشد. کرم کوچک غرق در تماشا و تحسین کرم بزرگ بود و او همچنان به سمتش می آمد اما اصلا نگاهش نمی کرد و وانمود میکرد فقط حواسش به خوردنه . کرم بزرگ جلو و جلوتر آمد طوری که با کرم کوچک به اندازه یک برگ فاصله داشت. او می دانست برگهای کرم کوچک را خورده و از این که کرم کوچک هیچ اعتراضی به او نمی کرد توی دلش به کرم کوچک می خندید و با غرور بیشتری جلو می رفت. کرم کوچک فهمیده بود که کرم مورد علاقه اش برگهای او را می خوره اما نمی خواست اعتراض کنه. با خودش فکر می کرد وقتی خوردن این برگها باعث میشه به من نزدیکتر بشه و من بهتر بتوانم هیبت و بزرگی اش را ببینم چرا اعتراض کنم؟!...
تا این که آخرین برگ هم خورده شد و دوتایی با هم رو در رو شدند... کرم کوچک که دیگه برگی برای خوردن نداشت یک باره متوجه همه چیز شد. اما لذت دیدن کرم بزرگ مانع می شد اعتراض کنه و یا دنبال برگی برای خوردن باشد گرچه ضعف تمام وجودش را گرفته بود. احساس کرد چقدر منتظر این لحظه بوده قلبش به شدت می تپید. همچنان با تحسین به کرم گنده نگاه می کرد. کرم بزرگ بدون اینکه از کاری که کرده احساس خجالت بکنه سرش را بلند کرد و گفت انگار دیگه برگی برای خوردنن نیست... و با لحن تحقیر آمیزی به کرم کوچک گفت: کوچولو از کجا برگ برای خوردن میشه گیر آورد؟ کرم کوچک باورش نمی شد مخاطب کرم بزرگ باشه! برای چند لحظه خشکش زده بود ... غرق در هیبت و بزرگی کرم مورد علاقه اش بود... بالاخره تونست با صدای خیلی آهسته و نجوا مانندی بگه: از این طرف ... کرم بزرگ با غرور طوری از کنار کرم کوچک رد شد که هیبت و بزرگی اش را کاملا به رخ او بکشاند و کرم کوچک غرق در تماشا و تحسین بود. لحظه ای که کرم بزرگ از مقابل او می گذشت برای اینکه این نگاه تحسین آمیز را برای خودش نگه داره نیم نگاهی به کرم کوچک کرد و گفت اگه نمی خوای از گرسنگی بمیری از این طرف بیا.... یه چیزی بخور ....
کرم کوچک غرق در شادی بود.... کرم بزرگ نه تنها با او حرف زده بود بلکه براش دلسوزی هم می کرد از اینکه لاغری و نهیفیش باعث توجه کرم بزرگ شده بود خوشحال بود و بدنبال کرم بزرگ به راه افتاد. کرم بزرگ برگهای تازه و ترد را می خورد و برگهای کهنه تر را برای کرم کوچک می گذاشت. گاهی هم چند کلمه ای باهاش حرف می زد.
روزها گذشت. کرم کوچولو اول خیلی خوشحال بود. به آرزوی دیرینه اش رسیده بود اما به مرور زمان رفتارهای کرم بزرگ براش آزار دهنده می شد. خیلی وفتها دلش می خواست کرم بزرگ دست از خوردن بکشه و چند کلمه ای باهاش حرف بزنه اما کرم بزرگ تنها هدفش خوردن بود و از کرم کوچک توقع نداشت به جز تحسین او چیز دیگه ای بگه. کرم کوچک کم کم متوجه اطرافش شد. دلش خواست بره روی شاخه های دیکه و برای خودش برگهای تازه پیدا کنه از خوردن برگهای کهنه ای که کرم بزرگ بهش می داد خسته شده بود. اما کرم بزرگ از این خواسته کرم کوچک به شدت عصبانی میشد و بهش می گفت: «اگر من همین برگها را هم به تو نمی دادم از گرسنگی مرده بودی .... روز اولت را یادت بیار چه مردنی بودی! ... من به تو لطف کردم و اجازه دادم با من بیای...»کرم کوچک اعتراض می کرد که:« اما تو روز اول برگهای من را خوردی و من به تو هیچی نگفتم چون دوستت داشتم!» کرم بزرگ در جواب با بی اعتنایی می گفت: «تو اصلاً عرضه برگ خوب خوردن نداشتی....» و بعد کرم کوچک دلش می شکست و شروع به گریه کردن می کرد. کرم بزرگ که به نگاه تحسین آمیز کرم کوچک عادت کرده بود به طرفش می رفت سعی می کرد او را وادار کنه به دنبالش بره...
روزها و روزها گذشت دیگه هردو حسابی از این وضع خسته شده بودن. با دیگه نه تنها حوصله همدیگر را نداشتن که حتی از خودشون هم خسته شده بودند. هر دو از کرم بودن، خزیدن و برگ خوردن خسته شده بودن. چیزی تو وجودشون می گفت:« خزیدن و خوردن و غر زدن یا غر شنیدن همه آن چیزی نیست که میشه تو زندگی داشت. برای همین هم یک روز هر دو تصمیم گرفتند از شاخه درخت آویزان بشن و دور خودشون پیله ای را بتنند. می خواستند تنها باشند و توی این تنهایی با خودشون فکر کنن و بینن واقعا از زندگی چی می خوان؟ می خوان چه طور زندگی کنن که شادی، آزادی و آرامش بیشتری داشته باشن.
پیله ها تنیده شد دیگه فقط یه روزنه کوچیک باقی مانده بود. اول دل هر دو لرزید که اگر این روزنه را هم ببندن دیگه همدیگر را نمی بینن. به هم نگاهی کردن اما هر دو از زندگی قبلی واقعا خسه شده بودن. بنابراین آخرین روزنه را هم با امید به فردایی بهتر فردایی که پیدا کرده باشن چی می خوان بستن.
روزها گذشت... بالاخره یک روز صبح که نسیم ملایمی می وزید پیله ها آرام سوراخ شد و دو تا پروانه زیبا و قشنگ از توی پیله ها درآمدند... پروانه ها همون کرمها بودن که با فکر کردن و خلوت کردن با خودشون راز پرواز و رها شدن را توی وجود خودشون پیدا کرده بودن . پروانه بزرگتر از پرواز لذت می برد و نشستن روی گلها و نوشیدن شهد آنها را با کمک کردن به گلها برای بیشتر شدن همراه کرده بود و پروانه کوچک از رنگ زیبای بالهای خودش لذت می برد و به خودش افتخار می کرد. آن دو تا با هم به طرف گلها می رفتن و اطراف گلها پرواز می کردن و بازی می کردن. به هم کمک می کردن و از با هم بودن لدت می بردن بدون اینکه سر هم منت بذارن یا بخوان حق همدیگر را زیر پا بذارن...
خانواده اولین پایگاه رشد
همه ما در خانواده بدنیا می آییم و خانواده نخستین اجتماع کوچکی است که تجربه می کنیم. بسیاری از نیازهای ما در بستر خانواده ارضا می شود و خانواده موظف است نیازهای افراد خود را پاسخ بگوید. این پاسخگویی به نیازها ابتدا از زن و شوهر آغاز می گردد و لازم است آنان توانایی برقراری ارتباط مناسب و موثر با یکدیگر را داشته باشند. نیازهایی چون نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن که به بقای ما و حفظ آن کمک می کنند همچنین نیاز به محبت، امنیت، تعلق، آزادی نیازهای مهم دیگری هستند که لازم است خانواده به ان پاسخ بگوید.
شکل گیری هویت
هویت انسان دو رکن اساسی دارد. احساس تعلق و فردیت. خانواده زمانی احساس تعلق را به فرزند خود می دهد که او خود را با معیارها و چارچوبهای خانواده همساز کرده باشد. به این ترتیب او عضوی از خانواده به شمار می آید و مانند سایر اعضا اصول و معیارهای خانواده را می شتاسد و رعایت می کند.
خانواده لازم است به اعضای خود احساس فردیت هم بدهد و این زمانی است که کل خانواده هر عضو خود را به عنوان موجودی منحصر به فرد می پذیرد و از علائق و توانایی های خاص او حمایت می کند.
برای دستیابی به هویت سالم لازم است احساس تعلق و فردیت به صورت متعادلی به فرد داده شود. چنانچه فرد احساس تعلق را بیش از احساس فردیت تجربه کرده باشد به شخصی تبدیل خواهد شد که به راحتی دوست پیدا می کند و در فعالیت های گروهی موفق است اما این احتمال قوی وجود دارد که علائق و خواسته های خود را فدای گروهی که به آن تعلق دارد بنماید و یا در دوستی معیارهای خود را به راحتی به فراموشی بسپارد.
وابستگی ناسالم چیست؟
l وابستگي فرد به ارتباط با فرد يا موجودي ديگر تا حدي که با کمرنگ شدن ارتباط، احساس ارزشمندي و عزت نفس فرد به شدت کاهش يافته و با بيشتر شدن ارتباط، عزت نفس و ارزشمندي فرد به شدت افزايش يابد. در این رابطه فرد، ديگری را مسئول احساسات و رفتارهای خود می داند و تصور می کند می تواند ديگری را آنگونه که می خواهد بسازد.
علائم وابستگي ناسالم
l ارتباط روندي صعودي نزولي دارد. ارتباط وابستگی سالم نیز افت و خیزهایی دارد اما در ارتباط وابستگی ناسالم افت و خیزها بیشتر و شدیدتر است چون افراد وابسته ناسالم نه توان پذیرش دوری از یکدیگر را دارند و نه قادر به پذیرش تفاوتهایشان هستند. همین امر باعث می شود رابطه آنها با قهر و آشتی های شدید و بدون نتیجه همراه باشد.
l تحمل ساعات تنهايي، به حدي دشواري است که عملکرد فرد در ان ساعات کاهش چشم گیری مي يابد.
l نقش ها جايگزين هويت فرد مي شوند. فرد در رابطه وابسته ناسالم خود به جای پرداختن و نشان دادن هویت خویش که در برگیرنده نقشهای بسیاری است تنها بر یک نقش متمرکز شده و سایر نقشها و وظایف مربوط به آنها را از یاد می برد. مانند مادری که به فرزندان خود وابسته ناسالم است نقش همسر بودن، نقش اجتماعی و... را از یاد می برد.
l عدم اعتماد و نياز به کنترل: در رابطه وابسته ناسالم افراد به یکدیگر اعتماد ریشه و کامل را ندارند و دائما در صدد کنترل یکدیگر هستند
l رابطه وابسته ناسالم مانع رشد افراد درگير رابطه مي شود. از آن جایی که در این رابطه هر فرد تمرکزش یه دیگری است و در صدد راضی نگه داشته یا کنترل اوست، به خود متمرکز نیست به این ترتیب از رشد و بالندگی باز می ماند.
l ارتباط تنها راه ابراز وجود فرد است: فردی که دچار وابستگی ناسالم است، به جای اینکه از طریق تمام توانایی هایش ابراز وجود کند؛ تنها به ارتباط خویش می اندیشد و از آن راه بدنبال ابراز وجود است.
l احترام متقابل، عميق و ريشه اي نيست.
چه ویژگی های شخصیتی افراد را مستعد وابستگی ناسالم می کند؟
l اعتماد به نفس پايين
l تمايل به کنترل ديگران
l تمايل به متابعت و پيروي افراطي از ديگران
l بيگانگي با احساسات خود
l عزت نفس پايين و تن دادن به شرايط بد و طاقت فرسا
همانگونه که می بینیم تمایل به کنترل دیگران مثل تمایل به مطابعت و پیروی فرد را مستعد وابستگی ناسالم می کند واین امر نشان می دهد وابستگی ناسالم منحصر به یک الگوی ثابت نیست.
انواع وابستگي ناسالم
l وابستگي ناسالم ناتوان(مانند: قربانيان، بي کفايتها، معتادين)
l وابسته ناسالم خصمانه(خودشيفته هاي ناسالم، قلدرها، سوء استفاده گران)
l وابستگي ناسالم پنهان(موذيانه): در این شکل وابستگی ناسالم آشکار و واضح نیست. مثال آن را می توان در والدینی یافت که معتقدند وابستگی ناسالمی به فرزندانشان ندارند اما همین که فرزندانشان تصمیم می گیرند برای ادامه تحصیل و یا یافتن شغل به شهر دیگری بروند، علائمی از بیماریهایی نشان می دهند که فرزندانشان را مجبور می کند از تصمیم خود صرف نظر کرده و در کنار والدینشان بمانند.
l وابستگی ناسالم متعارض(غير قابل پيش بيني): فردی که این نوع وابستگی ناسالم را دارد رفتارش قابل پیش بینی نیست گاه وابسته ناسالم و گاه مستقل ناسالم است.
مشکلات ناشي از وابستگي ناسالم
l استرس مداوم
l افسردگي
l احساس پوچي و بيهودگي مزمن
l خلأ معنوي
چگونه وابستگي ناسالم شکل مي گيرد
l باور ناتوان بودن:متاسفانه بسیاری از اوقات والدین به اشتباه به فرزندانشان باور ناتوان بودن را تلقین می کنند. والدین ناامیدی که نگاه منفی نسبت به دنیا دارند ناخواسته با دادن پیامهایی مبنی بر ناتوانی فرزندانشان در پشت سر گذاردن چالشهای زندگی, آنان را مستعد وابستگی ناسالم می کنند.
l ميل به حمايت و ترس افراطي از ترک شدن: زمانی که کودک ناتوان بودن را باور می کند به حمایت بیرونی احساس نیاز افراطی می کند و همواره از اینکه طرد شود می ترسد.
l رفتار ديگران محور: کودکی که برای تجربه احساس امنیت و حمایت به دیگران رو می کند، دیگران محور اصلی زندگی وی می شوند.
l فاصله گرفتن از خود: زمانی که فرد به دیگران توجهی بیش از حد نشان می دهد از خودش غافل می شود.
راههای رهایی از وابستگی ناسالم
l به چالش کشیدن باور ناتوان بودن
l رها کردن فکر آسیب زننده ای که می گوید همه مردم باید مرا دوست بدارند یا رفتارم را تایید کنند.
l تصحیح حدومرزهای ارتباطی
استقلال ناسالم
l استقلال ناسالم
l تعريف: تصور پوچ و بي اساس مبني بر عدم نياز به ارتباط با ديگران و داشتن حد و مرزهاي سخت و غير قابل انعطاف
مراحل شکل گيري استقلال ناسالم
l نداشتن اعتماد و اطمينان به ديگران: کودکانی که در شرایط دشوار و خانواده های پر تنش زندگی می کنند و والدین آنها افراد پیش بینی پذیری نبوده، گاه از آنان حمایت کرده و گاه آنان را به حال خود رها می کنند در فرزندان خود احساس ناامنی و عدم اعتماد را ایجاد میکنند.
l ميل به فاصله گرفتن و ترس از دخالت : زمانی که فرد ناامنی را تجربه می کند مایل است از دیگران فاصله بگیرد و از دخالت دیگران در امور زندگی خویش می ترسد چرا که رفتارهای نامتعادل و متناقض والدینش را برایش تداعی می کند
l حصار کشيدن به دور خود: فاصله گرفتن از دیگران باعث کشیدن حصاری به دور او می شود و او را از دیگران جدا می کند
l قطع ارتباط با ديگران
راههای رهایی از استقلال ناسالم
l به چالش کشدن باور بی اعتمادی به دیگران
l رها کردن فکر آسیب زننده ای که می گوید گروهی از مردم ذاتا بد و شرور هستند و باید به شدت تنبیه و یا مزمت شوند.
l تصحیح حدومرزهای ارتباطی
وابستگي سالم
تعريف: توانايي ترکيب کردن صميمت و استقلال، کمک گرفتن از ديگران و با اين حال احساس قدرتمند بودن و اتکاي به نفس داشتن. احساس خوب به هنگام طرح احساس نياز و خواسته هاي خود به ديگران.
مهارتهاي لازم براي وابستگي سالم
l انديشه پيوند جويانه:برخلاف وابسته ناسالم که به ناتوانی خودش باور دارد و معتقد است تنها در صورت کمک فردی که به او وابسته است می تواند زندگی کند، همچنین برخلاف مستقل ناسالم که معتقد است هیچ نیازی به کمک دیگران ندارد؛ وابسته سالم معتقد است می تواند از دیگران در موارد ضروری کمک بگیرد بدون اینکه احساس ضعف و خورد شددن داشته باشد.
l همدلی و همياري: وابسته سالم نه تنها از دیگران کمک می خواهد بلکه با دیگران همدلی کرده و به آنان در مواقع لزوم یاری می رساند بدون اینکه خود را ناجی دیگران بداند.
l انگيزه رشد: کمک گرفتن و کمک کردن به دیگران با انگیزه رشد انجام می شود و وسیله ای برای رسیدن به رشد شخصی و کمک به رشد دیگران است.
l انعطاف پذيري: از آن جایی که انگیزه اصلی وابسته سالم رشد است در مورد کمک گرفتن یا کمک کردن انعطاف پذیری داشته و این موضوع باعث می شود هم توان نه گفتن داشته باشد و هم ظرفیت نه شنیدن.
در یک کلام
دوست داشتن واقعی به اين معناست که« بندی بر تو نمی گذارم و بندی از تو نمی پذيرم.»
|