پرسشنامه منبع کنترل لوینسون
چه كسي سرنوشت شما را تعيين مي كند ؟ به عبارت دقيق تر ، چه چيزي سرنوشت شما را تعيين مي كند ؟ این پرسشنامه شامل تعداد سوال درباره نگرش است . هر سوال به یک نظر رایج مربوط می شود . پاسخ خوب یا بد ، صحیح یا غلط وجود ندارد . حتما با برخی سوالات موافق و با برخی دیگر مخالف خواهید بود . هر سوال را به دقت بخوانید و بعد بگویید تا چه اندازه با آن موافق یا مخالف هستید . برای نشان دادن درجه موافقت یا مخالفت خود ، معیاری را که پیش از سوالات آمده است ؛ در نظر بگیرید.
6=خیلی موافق 5= تا اندازه ای موافق 4= کمی موافق 3= کمی مخالف 2= تا اندازه ای مخالف 1= خیلی مخالف
1- این که بتوانم رئیس یک گروه باشم ، به توانایی هایم بستگی دارد.
2- زندگی مرا اغلب رویدادهای تصادفی کنترل می کنند.
3- احساس می کنم که رویدادهای زندگی مرا ، تا اندازه زیادی ، افراد قدرتمند تعیین می کنند.
4- این که به هنگام رانندگی تصادف بکنم یا نه ، به توانایی های من بستگی دارد.
5- وقتی برای خود برنامه ای تنظیم می کنم ، مطمئن هستم که تا آخر آن را انجام خواهم داد.
6- معمولا برایم غیر ممکن است که به بد شانسی معتقد نباشم.
7- وقتی به هدف خود می رسم ، معمولا به خاطر خوش شانسی خودم هست.
8- هر چند توانایی های خوبی دارم ، بدون کمک افراد با نفوذ ، نمی توانم به مقامی برسم.
9- تعداد دوستانی که دارم ، به خوبی و نجابت من بستگی دارد.
10- معتقد هستم که آن چه باید اتفاق بیفتد ، اتفاق می افتد.
11- زندگی مرا اغلب اشخاص مسلط کنترل می کنند.
12- این که با اتومبیل تصادف بکنم یا نه ، کاملا شانسی است.
13- افرادی مثل من خیلی کم شانس دارند که ، به هنگام درگیری با منافع گروه های فشار منافع شخصی خود را حفظ کنند.
14- به نظر من عاقلانه نیست که برنامه بلند مدت داشته باشیم ، زیرا خیلی از کارها به شانس بستگی دارد.
15- برای به دست آوردن آن چه می خواهم ، باید به افراد بالاتر از خودم متوسل شوم.
16- برای آن که به مقامی برسم ، بستگی به این دارد که در شرایط و در موقعیت خوبی قرار بگیرم.
17- اگر افراد با نفوذ مرا دوست نداشتند ، مسلما دوستان زیادی پیدا نمی کردم.
18- در مورد آن چه باید در زندگیم اتفاق بیفتد ، تا اندازه ای می توانم خوب تصمیم بگیرم.
19- معمولا این توانایی را دارم که علایق شخصی خود را حفظ کنم.
20- این که با اتومبیل تصادف کنم با نه ، تا اندازه زیادی به سایر رانندگان بستگی دارد.
21- وقتی به هدفم می رسم ، معمولا به این علت است که به شدت تلاش می کنم.
22- برای عملی کردن طرح های خود ، باید مطمئن باشم که آنها با نظر کسانی که بر من تسلط دارند ، هماهنگ هستند.
23- زندگی مرا اعمال خودم تعیین می کنند.
24- این که دوستان کم یا زیادی داشته باشم ، اصولا به سرنوشت بستگی دارد.
منبع كنترل دروني ، شانس و افراد مسلط ( تهيه كننده : حنا لوينسون )
دروني بودن
اين آزمون، در واقع، تجديد نظر و تكميل شده مقياس شخصيت جوليان راتر است كه خودش آن را مقياس منبع كنترل دروني–بيروني مي نامد . بنابراين ، ابتدا دارندگان منبع كنترل دروني و دارندگان منبع كنترل بيروني را توضيح داده ، بعد به تفسير لوينسون از اين ويژگي شخصيت بپردازيم .
به عقيده راتر ، يكي از ابعادي كه افراد را از يكديگر متمايز مي كند ، درجه كنترلي است كه تصور مي كنند بر رويدادهاي زندگي دارند . به سخن ديگر ، اين كه تا چه اندازه معتقد باشيم بر رويدادهاي مؤثر بر زندگي خود كنترل داريم ، عاملي است كه موجب تماييز ما از يكديگر مي شود . كساني كه معتقدند تلاش هايشان مي توانند امور را تغيير دهند ، مثلاً مي توانند در كار موفق شوند ، ازدواج خوبي داشته باشند و به هدف هايشان برسند ، افراد دروني ناميده مي شوند . كساني كه معتقدند ، هر كاري انجام دهند چندان فرق نخواهد كرد ، خود را به مهره هاي شطرنج تشبيه مي كنند كه سرنوشت ، شانس يا قدرت ديگران آن ها را جا به جا مي كنند ، افراد بيروني ناميده مي شوند . افراد دروني و افراد بيروني ، به شيوه هاي كاملاً معني دار تفاوت دارند . به طور كلي ، دروني ها پوياتر ، بيدارتر و بيشتر درگير تلاش هايي هستند كه زندگي خود را هدايت و كنترل كنند . بيروني ها معتقدند كه هر كاري انجام دهند نمي توانند پيشرفت كنند . آن ها انتخابي ندارند جز پذيرش آن چه سرنوشت برايشان تعيين مي كند . در تأييد اهميت اين بُعد از شخصيت ، يكي از تحقيقات نشان مي دهد كه بيماران مسلول دروني ، از شرايط خود آگاهي بهتري دارند ، براي حفظ سلامتي خود بيشتر نيرو صرف مي كنند و ، در مقايسه با افراد بيروني ، بهتر هم موفق مي شوند . مقياس لوينسون ، به مقياس منبع كنترل دروني –بيروني اصلي بيشتر شباهت دارد ، مگر اين كه بيروني ها را به دو گروه فرعي تقسيم مي كند : كساني كه معتقدند سرنوشت آن ها را افراد قدرتمند كنترل مي كنند و كساني كه معتقد هستند زندگيشان در اختيار شانس است ، هر دو گروه منبع كنترل بيروني دارند.
بيروني هايي كه در مقياس هاي شانس و افراد مسلط نمرات بالايي به دست مي آورند ، ورق هاي برنده زيادي در دست ندارند . آن ها عصبي ، مملو از كينه ، بي اعتمادي ، تحريك پذير ، افسرده هستند و عزت نفس پاييني دارند . البته منظور اين نيست كه دروني ها از مشكلات رواني رنج نمي برند ، بلكه آن ها نيز به اختلال هاي رواني گرفتار مي شوند . اما بيروني ها دنيا را خصمانه و خطرناك مي دانند و معتقدند كه براي تغيير دادن اوضاع ، كاري از دست آن ها بر نمي آيد . آن ها ، نسبت به زندگي ، ديدگاه وحشتناك و فاجعه آميز دارند .
يكي از جنبه هاي جالب بيروني ها و دروني ها اين است كه منبع كنترل آن ها ، بر حسب برخي شرايط ، نوسان پيدا مي كند . دروني ها تمايل دارند تسلط خود را حفظ كنند ، زيرا معتقدند كه بايد منبع رويدادهاي شادي باشند كه براي آن ها اتفاق مي افتد ، در حالي كه بيروني ها ، هميشه در دريايي از دلسردي ها غوطه مي خورند و معتقدند كه نمي توانند هيچ رويداد شادي آوري ايجاد كنند .
فرض كنيد از شما مي خواهند كاري انجام دهيد كه خيلي برايتان آشنا نيست . مثلاً ساختن كلمات . بدين صورت كه فهرستي از حروف به هم ريخته مثل ( ا ب ا ز ر ) را در اختيار شما مي گذارند و مي خواهند كه آن ها را طوري كنار هم بگذاريد كه كلمات با معني ساخته شود . وقتي كارتان به پايان مي رسد ، به شما مي گويند كه نمره بسيار خوبي به دست آورده ايد . نمره خود را چگونه تفسير مي كنيد ؟ افراد دروني ، كه عزت نفس بالايي دارند ، بدون ترديد جملاتي شبيه اين مي گويند : ( جاي تعجب ندارد ، من آدم باهوشي هستم و استفاده از كلمات را خوب مي دانم ) يا ( خوب ، تا مي توانستم تلاش كردم و بهترين پاسخ ها را فراهم آوردم ) . بيروني ها ، بر عكس ، احتمالاً چنين خواهند گفت : ( احتمالاً اين كار آسان است ) يا ( من آدم خوش شانسي هستم ) . معمولاً بيروني ها نمي توانند بپذيرند كه لياقت موفقيت هاي خود را دارند. بر عكس ، آن ها مي توانند خود را ، به علت شكست هايي كه مرتكب مي شوند ، سرزنش كنند . اگر به آن ها بگويند كه كار را خوب انجام نداده اند ، بدون ترديد چنين پاسخ خواهند داد : ( خوب ، در اين نوع كارها توانايي خوبي ندارم . ) اما دروني ها ، بر عكس ، وقتي شكست مي خورند ، منبع كنترل خود را به طور استثنايي تغيير شكل مي دهند . بنابراين ، يك فرد دروني ، در مقابل كسي كه به او بگويد كار را خوب انجام نداده است ، احتمالاً چنين پاسخ خواهد داد : ( خوب ، اين كار براي همه مشكل است ) يا ( شما به اندازه كافي وقت نداديد ، يا از اول نگفتيد كه وقت خيلي محدود است ) .
پيامد جالب ديگر متغير منبع كنترل ، به راهبردهاي تصميم گيري مربوط مي شود . براي روشن تر شدن مطلب ، دانشجويي را در نظر مي گيريم كه در يكي از روستاهاي ايران بزرگ شده ، ديپلم گرفته و حالا در يكي از دانشگاه هاي تهران قبول شده است . خوشحال ، روراست و بسيار علاقه مند است كه هر چه زودتر با فرهنگ تهران و تهراني آشنا شود . پيش يكي از دانشجويان تهراني مي رود ، پس از سلام و معرفي خود ، از او مي پرسد كه نظرش درباره شخصيت رئيس جمهور چيست. پاسخي نمي شنود . از دو نفر ديگر نيز مي پرسد باز با ناكامي روبرو مي شود . اگر اين دانشجو دروني باشد ، بدون ترديد رفتار دانشجويان تهراني را در نظر خواهد گرفت و شيوه خود را عوض خواهد كرد . او متوجه خواهد شد كه شيوه به كار رفته با شكست روبرو شده است و بايد شيوه ديگري پيش بگيرد . اما اگر دانشجوي مورد بحث ما بيروني باشد ، احتمالاً پيش نفر چهارم نيز خواهد رفت و از او خواهد پرسيد : ( نظر شما درباره شخصيت رئيس جمهور چيست؟ ). دروني ها تمايل دارند راهبردهاي خوب را نگهدارند و راهبردهايي را كه با شكست روبرو مي شوند كنار بگذارند . بر عكس ، بيروني ها با اين خطر روبرو هستند كه پس از موفقيت روش خود را تغيير دهند و روشي را نگهدارند كه شكست خورده است . درست مثل اين است كه به خود مي گويند : ( خوب ، اين روش ، اين بار موفقيت آميز نبوده است ، احتمالاً دفعه بعد موفقيت آميز خواهد بود ) . مي گويند كه بيروني ها از خطاي ادراكي شرط بندي رنج مي برند ، بدين ترتيب كه اگر ده بار متوالي يك سكه را به هوا بيندازند و هر ده بار هم طرف شير رو كند ، بار يازدهم خواهند گفت كه طرف خط رو خواهد كرد. افراد تيپ دروني از خود خواهند پرسيد كه نكند هر دو طرف سكه شير باشد .
تيپ هاي دروني و بيروني ، اين ويژگي هاي متمايز را نيز ، مثل ساير ويژگي هاي شخصيت ، در طول رشد خود ياد مي گيرند . تغيير دادن رفتاري كه در طول عمر آموخته شده هميشه كار دشواري است . بنابراين ، اگر نتيجه شما در مقياس دروني بودن متوسط و در دو مقياس ديگر بالا باشد ، براي تغيير دادن آن ها تلاش زيادي لازم خواهد شد ، اما اگر بخواهيد مي توانيد ! شانس يا قدرت كساني كه مي خواهند شما را تحت كنترل خود داشته باشند در آن هيچ نقشي نخواهد داشت . اگر خودتان را گول مي زنيد كه نمي توانيد در موقعيت خود هيچ تغييري به وجود آوريد ، كمي درنگ كنيد و به افرادي بينديشيد كه با شرايطي شبيه شرايط شما روبرو بوده اند و بر اثر تلاش هاي خود توانسته اند آن ها را تغيير دهند . به راهبردها و فنون خاصي كه شخصاً مي توانيد به كار ببريد بينديشيد . به دفعاتي فكر كنيد كه تلاش هاي شما موفقيت آميز بوده است و اغلب اين موقعيت ها را يادآوري كنيد . در واقع ، اگر برخي چيزها كلاً خارج از كنترل ماست ، در مقابل ، اعتقاد به اين كه تلاش هاي ما مي توانند بارور باشند ، مي تواند راه را براي يك زندگي شاد ، سالم و تؤام با خوشبختي باز كند .
|