مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
ناراحتي از موفقيت
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتناراحتي از موفقيت
ارسال شده در تاریخ: 4 تیر 1396

مقياس احساس ناراحتي از موفقيت(پديده غلط انداز )

 

این پرسشنامه شامل جملاتی است که احساسات و نگرش های شما را درباره خودتان و استعدادهایتان منعکس می کنند . درستی این جملات را ، در ارتباط با خودتان و با استفاده از مقیاس زیر مشخص کنید.
(کاملا درست) 7 6 5 4 3 2 1 (کاملا غلط)


1- در مجموع ، مردم تمایل دارند مرا خیلی شایسته تر از آن چه واقعا هستم تصور کنند.
2- مطمئن هستم که سطح فعلی عملکردهای من براساس استعداهای واقعی من است.
3- گاهی می ترسم از این که مردم مرا ، آن طور که هستم ، کشف نکنند.
4- تعریف های مردم درباره هوش خودم را به آسانی می پذیرم.
5- فکر می کنم که ارزش خوشبختی ها ، قدرشناسی ها و تعریف های دیگران را دارم.
6- گاهی به این فکر می افتم که عملکرد فعلی من با تحصیلاتی که ادامه می دهم ، نتیجه یک اشتباه است.
7- مطمئن هستم که در آینده موفق خواهم شد.
8- احساس می کنم جایگاهم متناسب با توانایی هایم نیست.
9- شخصیت و جذابیت من ، افراد قدرتمند را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.
10- فکر می کنم که تا این مرحله از زندگیم ، خیلی کارها انجام داده ام.
11- به هنگام بحث ، وقتی با استاد یا کارفرما مخالف هستم ، نظر خودم را صراحتا اعلام می کنم.
12- وقتی خودم را برای شکست آماده می کنم ، اغلب در انجام دادن برنامه ها یا پاسخگویی به یک آزمون موفق می شوم.
13- احساس می کنم که اغلب ، اسرار خودم را از مردم پنهان نگه می دارم.
14- شخصیت های خصوصی و عمومی من یکسانند (خودم را به مردم همان طور نشان می دهم که هستم).

 

 

 

 

 

 

مطالبی درباره پدیده غلط انداز

منظور از این موضوع چیست ؟ وقتی موفق شدم از دولت فرانسه ، برای ادامه تحصیلات ، بورس بگیرم و خیلی راحت خودم را به دانشگاه پُل والری ، واقع در جنوب فرانسه ، ساحل خوش آب و هوای دریای مدیترانه ، برسانم و با انبوه دانشجوياني كه از سراسر دنيا آمده بودند روبرو شوم ، متقاعد شدم كه واقعاً در اثر شانس به آن جا رسيده ام . آري ، رفتن به فرانسه براي اخذ دكتري روان شناسي ، آن هم با هزينه خود دولت فرانسه ، را در خواب هم نمي ديدم و اگر مي ديدم ، بلافاصله مي گفتم : ( شتر در خواب بيند پنبه دانه ،‌ گهي لُپ لُپ خورد گه دانه دانه ) . همه كلاس ها پر و سهميه همه استادها تكميل شده بود . برخي دانشجويان در لحظه هاي آخر منصرف شده بودند و در نتيجه از من دعوت كردند كه به جاي آن ها ثبت نام كنم ، تنها براي اين كه تعداد دانشجويان به حد نصاب برسد . بنابراين ، بيشتر متقاعد شدم كه آن جا جاي من نيست و موفق نخواهم شد حتي نوشتن پايان نامه را آغاز كنم .

خيلي طول نكشيد كه فهميدم به اندازه همكلاسي هايم توان دارم . جزو چند نفري بودم كه در اولين امتحان آمار نمره قبولي اخذ كرده بوديم ، بنابراين جا داشت كه از ميزان هوش خود نگران نباشم . اما احساس غلط انداز بودن ، در طول سال ها ، بارها در من به وجود آمد . وقتي براي اولين بار به عنوان مدرس وارد دانشگاه شدم ، همين احساس دوباره پيدا شد . پيش خود گفتم ، اين يكي واقعاً شانس است كه رو مي كند و بعيد است كه خيلي دوام داشته باشد . اما ، پيش از آن كه اولين سال خدمتم به پايان برسد ، يكي از مقاله هايم در مجله دانشگاه چاپ شد و اولين كتابم نيز در همان زمان به چاپ رسيد . بنابراين ، برايم دلايل قوي پيدا شد كه به حق اين موفقيت را به دست آورده ام و توانايي لازم براي عهده دار شدن آن را دارم .

احساس این که در جای خود قرار نگرفته ام ، بارها و بارها و با شدت بیشتر به سراغ من آمد ، مخصوصاً زمانی که در سال 1363 دست نوشته های کتاب ( راهنمای عملی روان شناسی تجربی ) را ، برای چاپ ، به انتشارات آستان قدس رضوی ارسال کردم و خودم نیز به مشهد رفتم تا با ویراستار کتاب از نزدیک تماس داشته باشم . در آن زمان هر کسی نمی توانست کتاب روان شناسی تجربی ترجمه یا تألیف کند و آستان قدس رضوی نیز کتاب هر کسی را چاپ نمی کرد . پیش خود می گفتم که چگونه به آن جا رسیده ام ؟ مسلماً ویراستار دست نوشته ها را خوانده بود و در مورد توانایی من نیز یک دید کلی پیدا کرده بود . وقتی با او تماس گرفتم ، معلوم شد که کتاب مورد قبول واقع شده است . همان جا متوجه شدم که کتاب روان شناسی تجربی را تنها افراد مهم ترجمه نمی کنند بلکه افراد کاملاً عادی نیز ، مثل من ، می توانند ترجمه کنند .

از اولین کلاس دکتری من نزدیک به 30 سال می گذرد ، تقریباً برایم اتفاق نمی افتد که احساس کنم در جای خود قرار نگرفته ام و یک فرد غلط انداز هستم . اما این احساس ، به طور پنهانی ، مرا آزار می دهد . وقتی همسرم ، به شدت علیه من عصبانی می شود ، اظهار می دارد که من اصلاً راضی بشو نیستم ! وقتی کتابی در دست تألیف یا ترجمه دارم ، پیش خود می گویم آیا ناشری حاضر خواهد شد آن را به چاپ برساند ؟ وقتی قرارداد چاپ کتاب را امضا می کنم ، پیش خود می گویم : آیا واقعاً از چاپ بیرون خواهد آمد ، با استقبال مردم روبروخواهد شد یا به درد مقواسازها خواهد خورد ؟ همین طور ، دایماً در احساس موفقیت دشواری دارم .

برای کسب ( احساس غلط انداز بودن و در جای خود قرار نگرفتن ) یکی دو شیوه وجود دارد . مسیر مرا والدین تعیین کرده اند . آن ها ، حتی زمانی که اولین مدرسه را در تبریز دایر می کردند ، از سن مدرسه رفتن گذشته بودند ، بنابراین هرگز نمی توانستند انتظار داشته باشند که به تحصیلات عالیه بپردازند . خود من نیز ، پیش از دیپلم گرفتن ، دوستی نداشتم که والدین آن ها تحصیلات دانشگاهی داشته باشند . یادم می آید که پدر و مادرم ، از مشاهده موفقیت من در تحصیلات دبیرستانی ، بسیار خوشحال می شدند . آن ها در خواب هم نمی دیدند که من وارد دانشگاه شوم . به نظر آن ها ، پزشکان ، وکلا و استادان دانشگاه ها از کُرات دیگر می آمدند ، آن ها در همسایگی ما زندگی نمی کردند . بنابراین ، تعجب نداشت كه وقتي در محوطه سرسبز دانشگاه پُل والري قدم مي زدم ، تابستان ها به كنار ساحل لاجوردي مديترانه مي رفتم ، از ديدن مناظر بسيار زيباي شهرهاي نيس و كان لذت مي بردم ، هزينه چند سال تحصيل را پيشاپيش در بانك ذخيره داشتم ، ماهي دو برابر هزينه ام بورس دريافت مي كردم ، از مسكن و غذاي دانشجويي نيز بهره مي بردم و .... مي بايستي احساس مي كردم كه آن جا جاي من نيست . تا آن روز ، برادران و خواهران من چنين موفقيتي به دست نياورده بودند و هرگز فكر نكرده بودند كه من نيز ، به عنوان اولين فرزند خانواده ، به چنين موقعيتي دسترسي پيدا كنم .

دومين نوع احساس غلط انداز بودن احساسي است كه والدين تأييد و سيراب كرده اند ، اما اين بار براي ويژگي هايي متفاوت از آن چه بايد داشت تا موفق شد . زني را مي شناسم كه در شغل خود بسيار ماهر و وارد است . به هنگام كودكي ، والدينش هميشه او را ، به خاطر جذابيت و زيبايي خاصي كه داشته است ، تمجيد مي كردند . پدر و مادر اين خانم خيال مي كردند كه او روزي موفقيت بزرگي كسب خواهد كرد ، زيرا هيچ كس نمي تواند در مقابل جذابيت او مقاومت كند . آن ها واقعاً حق داشتند . خانم مذكور به طور كامل موفق شده است ، اما نمي تواند خود را از فكري كه دايماً آزارش مي دهد خلاص كند . وي معتقد است كه استعدادهايش موجب پيشرفت او نشده بلكه زيبايي ، جذابيت و مورد توجه ديگران بودن او را در جهت موفقيت سوق داده است . او نيز ، درست مثل من ، سال ها انتظار كشيده است تا احساس كند در جاي خود قرار دارد . او مي داند كه تنها قيافه و جذابيت نمي توانند بيست سال موفقيت كاري را موجب شوند . او از خود مي پرسد كه آيا ، بدون داشتن اين احساس مزاحم ( غلط انداز بودن ) يا ( در جاي خود نبودن ) مي تواند جلوتر برود ؟ آيا در برنامه هاي جاه طلبانه تر وارد نخواهد شد ؟ آيا در دانشگاه بهتري مشغول خواهد شد ؟ شايد هم رييس دانشگاه شود ، به شرط اين كه به توانايي خود براي تصدي آن باور داشته باشد .

اگر در مقياس پديده غلط انداز نمره بالايي به دست آوريد ، بدون ترديد مي دانيد كه اين احساس ممكن است شما را متأثر كند . درست مثل آن خانم و من ، احتمال دارد كه به دشواري موفقيت هاي خود را بپذيريد و اهدافي براي خود تعيين كنيد كه كمتر واقع گرا باشند . خيلي خوشحال خواهيد شد از اين كه بدانيد اين ويژگي با گذشت زمان از بين مي رود . متأسفانه ، ممكن است اين روند 20 سال طول بكشد . با اين همه ، مي توانيد اين فرآيند را سرعت بخشيد ، بدين صورت كه آگاهانه در آن جهت قدم برداريد . وقتي موفقيت كسب مي كنيد ، بدانيد كه در اثر تلاش هاي بي وقفه خودتان به دست آمده است . احتمال دارد كه شانس و ظاهر زيبا كمي كمك كرده باشند ، اما كساني كه فقط روي اين دو عامل حساب مي كنند ، خيلي سريع حاشيه مي روند . پاستور ، دانشمند و كاشف فرانسوي ،‌ گفته است : ( شانس فقط براي ذهن هاي آماده است ! ) يعني كسي كه تلاش مي كند ، آماده استفاده از فرصت هاست . هميشه هدفتان اين باشد كه از موفقيت هاي خود لذت ببريد . موفقيت خود را جشن بگيريد و اطرافيان را براي شركت در اين جشن و لذت بردن از آن دعوت كنيد . به همه آشنايان موفقيت خود را اطلاع دهيد . كساني كه احساس مي كنند در جاي خود قرار نگرفته اند ، موفقيت ها را دست كم مي گيرند . اين عمل بسيار مخرب است .

و اگر در مسير خود ، بر حسب تصادف ، رو دست بخوريد و ناكام شويد ( چنان كه من و آن خانم تجربه كرده ايم ) ، در همه موارد از قبول عاملي كه شكست شما را اجتناب ناپذير مي كند ، بپرهيزيد . اگر هرگز از پشت بام نيفتاده ايد ، دليلش اين است كه هرگز تا لب بام نرفته ايد . اگر تا به حال شكست نخورده ايد ، احتمالاً به اين دليل بوده كه موفق هم نشده ايد يا ، دست كم ، بهتر موفق نشده ايد . تصميم بگيريد بعد از اين از تمام توانايي خود كار بكشيد ، مطمئن باشيد كه به هر مقامي برسيد ، نتيجه تلاش خود شما خواهد بود و شكست زماني است كه آرزوهاي خيلي بزرگ داشته باشيد .

 

 

اقدام کننده: شیما خمسه ای
تعداد مشاهده: 788