مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
ایرما تفسیر یک خواب(قسمت سوم)
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتایرما تفسیر یک خواب(قسمت سوم)
ارسال شده در تاریخ: 21 تیر 1402

ایرما تفسیر یک خواب

نویسنده : زیگموند فروید

مترجم: حمید محرمیان معلم


 

دوست ایرما از او عاقلتر بود و در نتیجه زودتر تسلیم نظر من می شد. او دهانش را درست باز می کرد و بیش از ایرما صحبت میکرد آنچه در گلوی او دیدم چیزی شبیه به غضروفهای پیچ خورده بینی [بودند] که رویشان زخمهای خاکستری رنگی گرفته بود. لکه های زخم سفید مرا به یاد دیفتری و از آنجا به یاد دوست ایرما میاندازد و نیز بیماری سخت دختر بزرگم را که دو سال پیش موجب نگرانی شدید من شده بود به یادم می آورد و نیز زخمهای غضروف بینی مرا به یاد نگرانیای میاندازد که درباره سلامت خود داشته ام برای کم کردن تورم بینیام در آن موقع کوکائین مصرف می کردم و چند روز پیش از یکی از بیمارانم که او هم برای معالجه بینیاش همان درمان مرا به کار برده بود شنیدم که به نکروزیس (سیاه شدن بافت) مخاط بینی مبتلاست من اولین پزشکی بودم که در سال ۱۸۸۵ به کار بردن کوکائین را برای این معالجه پیشنهاد کرده بودم و این پیشنهاد مرا مورد سرزنش همکارانم قرار داده بود سوء استفاده از این دارو موجب مرگ یکی از همکاران عزیز من شده بود و این واقعه قبل از سال ۱۸۹۵ یعنی سال [دیدن] خواب بود. من فوراً دکتر «م» را صدا کردم و او معاینه [ایرما را تکرار کرد]. این قسمت اهمیت و مقام دکتر «م» را در جمع نشان میدهد اما کلمه فوراً قابل تحقیق و تأمل است.

ین نکته مرا به یاد واقعه اسف انگیزی در زندگی پزشکی ام انداخت زمانی با تجویز متوالی سولفونال که در آن وقت به عقیده من داروی بی آزاری بود، حالت مسمومیت ایجاد کرده بودم و برای کمک و مشاوره به همکار مجربترم متوسل شده بودم. یکی از جزئیات فرعی دیگر خواب تأیید میکرد که خاطره این حادثه در ذهن من مانده بود بیماری که مسموم شده بود همنام دختر بزرگم بود. سابقاً هیچ وقت من به یاد این مطلب نیفتاده بودم اما حالا مثل انتقامی که تقدیر برای من تعیین کرده باشد به خاطرم آمد مثل این که جانشین کردن یک شخص به جای شخص دیگر به این منظور واقع شده بود که بگوید این ماتیلده به جای آن ماتیلده؛ چشم را به چشم و دندان را به دندان کیفر باید داد. به نظرم می رسید که در این خواب موارد متعددی را که نشان میداد من در کار پزشکی هنرمند نیستم برای محکوم کردن خود جمع آوری کرده بودم.

دکتر «م» رنگ پریده بود و هنگام راه رفتن میلنگید و ریشش را تراشیده بود... درست است که چهره ناخوش دکتر «م» موجب نگرانی دوستانش شده بود اما این اوصاف مربوط به کسی دیگر بود. به یاد برادر کوچکترم افتادم که دور از وطن زندگی میکرد. او هم ریش خود را می تراشید و اگر اشتباه نکنم دکتر «م» که در خواب دیده بودم به او شباهت داشت. چند روز پیش از برادرم خبر رسیده بود که یکی از شریانهای رانش آسیب دیده است و در موقع راه رفتن میلنگد با خود اندیشیدم باید علتی باشد که در خواب این دو نفر را به صورت یک نفر با هم ترکیب کرده ام. به یادم آمد که اخیراً از هر دو آنها رنجشی در دل داشتم چرا که مطلبی را برای هر دو آنها اظهار کرده بودم و آن را نپذیرفته بودند.

دوستم اتو نزدیک بیمار ایستاده بود و دوست دیگرم لئوپولد بیمار را معاینه میکرد و می گفت در قسمت پایین سمت چپ گلو ناحیه بیحسی وجود دارد. ...

دوستم لئوپولد پزشک بود و از دوستان و خویشاوندان اتو بود و چون تخصص هر دو آنها در یک رشته پزشکی بود ناچار پیوسته مردم آن دو را با هم مقایسه میکردند. وقتی من مسئولیت بخش بیماریهای عصبی کودکان را در یکی از بیمارستانها به عهده داشتم هر دو آنها معاون من بودند و منظره ای شبیه به آنچه در خواب دیده بودم اغلب اتفاق می افتاد. وقتی راجع به تشخیص بیماری کودکی با اتو صحبت می کردم لئوپولد هم از آن کودک معاینه میکرد و اغلب نظر صحیحی اظهار میداشت و تفاوت بین شخصیت این دو نفر تفاوت بین برزیک و رفیقش کارل بود که یکی سریع بود و دیگری کُند ولی قابل اعتماد اگر در خواب اتو را با لئوپولد مقایسه می کردم برای این بود که اولویت لئوپولد را نشان دهم. این مقایسه شبیه بود به مقایسه ای که میان ایرما بیمار نافرمان خودم و دوستش کرده بودم که از او عاقلتر بود؛ تا وقتی که به بیمارستان کودکان منتقل شدم.

قسمت بی حسی در طرف چپ مرا به یاد بیماری انداخت که در مورد او تشخیص صحیح آمده لئوپولد نظر مرا جلب کرده بود و نیز چیز مبهمی درباره گسترش عفونت به یاد من بود. ممکن بود این هم اشاره دیگری باشد به بیماری که دلم میخواست به جای ایرما قرار گیرد. تا آنجا که من تشخیص داده بودم، هیستری در او نشانهای بیماری سل را به وجود آورده بود.

در تکه ای از پوست شانه عفونتی هست. فوراً متوجه شدم که این اشاره به روماتیسم خود من بود که اگر در شب زیاد بنشینم متوجه درد آن می شوم از این گذشته عبارت مربوط به این قسمت خواب خیلی مبهم بود من هم همان طور که او دیده بود آن را دیدم اما عبارت در قسمتی از پوست شانه عفونتی هست نیز غیرعادی است. ما معمولاً از عفونت قسمت پایین سمت چپ صحبت میکنیم و این وضعیت به ریه مربوط میشود و درباره سل است.

با آن که لباس بر تن داشت. . . این جمله اضافی بود. ما معمولاً در بیمارستان کودکان، کودک را بی لباس و زنان را با لباس معاینه میکردیم در خصوص یکی از پزشکان حاذق گفته اند که او بیمارانش را فقط از روی لباس معاینه می کرد بیش از این چیزی در این باب به خاطرم نگذشت حقیقت آن است که نمیخواستم در کنه این نکته بیش از این تحقیق کنم.

دکتر «م» گفت شکی نیست که عفونت هست ولی اهمیت ندارد اسهال خونی به دنبال خواهد آمد. و سموم را دفع خواهد کرد. در آغاز این عبارت به نظر من خنده دار آمد اما وقتی در مورد آن دقت کردم دیدم دارای نوعی معناست آنچه در بیمار دیده بودم دیفتری بومی بود.

یادم آمد موقع بیماری دخترم از [بیماری] دیفتریتیس و دیفتری صحبت شده بود. فرق این دو آن است که دیفتریتس بیماری بومی است و دیفتری بیماری عمومی لئوپولد وجود قسمت بی حسی را کشف کرده بود و آن را نشانه عفونتی میدانست که ممکن است کانون پخش بیماری باشد. ظاهراً فکر می کردم این نکته درست است که چنین متاستازهایی (گسترش بافت) به واقع در بیماری هیستری رخ نمیدهد این نکته مرا بیشتر به فکر بیماری « پِه میا» انداخت.

اهمیت ندارد... این جمله برای تسلی خاطر من گفته شده بود و ارتباطش با دیگر مطالب از این قبیل بود آن قسمت که از آن صحبت کردیم موضوعش این بود که درد بیمار در اثر عفونت جسمانی شدید بود در من این حس ایجاد شده بود که داشتم به این وسیله بار مسئولیت را از شانه خود بر میداشتم پیداست که معالجه روانی نمیتواند مسئول رفع دردهایی باشد که در نتیجه دیفتری عارض شده است با وجود این ناراحت بودم از این که برای تبرئه خودم در خواب چنین بیماری ای را برای ایرما وضع کرده بودم و این کار سخت بیرحمانه به نظر می رسد.

بدين ترتيب من بدان نیازمند بودم که کسی دلداری ام دهد و دکتر «م» برای این کار مناسب بود این بود که در خواب عبارت دلداری دهنده را بر زبان او جاری کرده بودم اما در این مورد چنین مینمود که من بر خواب تسلط دارم و این نکته خود به توضیحی احتیاج داشت. از این گذشته چرا دلداری دادن او این قدر به نظر من بی معنا و پوچ می آمد؟

اسهال خونی .. مثل این که این تصور مبهم وجود داشت که سموم بدن ممکن است توسط مدفوع دفع شوند آیا ممکن است خواسته باشم دکتر «م» را در خواب مسخره کنم که اعتقادات طبی عجیب و غریب دارد و چیزهای عامیانه و غیر علمی میگوید؟ از عبارت اسهال خونی چیز دیگری هم به ذهنم خطور کرد چندی پیش بیمار جوانی پیش من آمد که در دفع مدفوع مشکلاتی داشت پزشکان دیگر بیماری او را «کم خونی توأم با سوءتغذیه» تشخیص داده بودند. تشخیص من آن بود که به هیستری مبتلاست اما علاقه مند نبودم به درمان او بپردازم این بود که به او سفارش کردم به سفری در دریا برود. چند روز پیش نامه ناامید کننده ای از او به من رسید که از مصر نوشته بود و در آن گفته بود که ناراحتی او دوباره شروع شده است و پزشکان آن را اسهال خونی تشخیص داده اند به نظر می رسید پزشک او کم اطلاع بوده است که نتوانسته [علائم] هیستری را در او ببیند و بیماریش را اسهال خونی تشخیص داده است اما خود را نیز سرزنش کردم که چرا این جوان را در این وضع گذاشته ام که امکان دارد گذشته از هیستری به بیماری تازه ای هم مبتلا شود از این گذشته بین دو لغت دیسانتری و دیفتری هم شباهتی موجود است. با خود فکر کردم که در خواب دکتر «م» را مسخره کرده ام که گفته بود اسهال خونی خواهد آمدو ...

به خاطرم آمد که سالها پیش خود او حکایت مضحکی راجع به پزشکی دیگر را برای من نقل کرده بود این پزشک دکتر «م» را برای مشاوره به بالین بیماری که حالش وخیم بود فراخوانده بود چون این پزشک نسبت به حال بیمار بیش از حد خوشبینی نشان داده بود دکتر «م» ناچار شده بود بگوید که ادرار بیمار آلبومین یافته است. اما این پزشک از این خبر تعجب نکرده و گفته بود «اهمیت ندارد آلبومین دفع خواهد شد. » این بود که دیگر برای من شکی به جا نماند که منظور این قسمت خواب ابراز تحقیر نسبت به پزشکانی بود که نمیتوانند هیستری را درست تشخیص دهند فکر دیگری هم به ذهنم گذشت که گویی برای تأیید همین مطلب آمده بود و آن این بود: «آیا دکتر "م" میتواند بفهمد علائم بیماری در بیمار او (دوست ایرما) که به نظر حکایت از سل میکند در واقع چیزی جز هیستری نیست یا این که واقعاً فریب خورده و بیماری را سل پنداشته است؟» اما چه قصدی داشتم که در خواب با دوستم [این گونه] رفتار کنم؟ جواب آن آسان است؛ علت آن بود که دکتر «م» در سودمند بودن راه حل من مانند خود ایرما به او گفته بود اگر هنوز درد میکشی تقصیر از خود توست. از دکتر «م» انتقام خود را به این صورت گرفته بودم که کلماتی تسلّی آمیز ابلهانه به دهان او گذاشته بودم

ما مستقیماً از چگونگی پیدایش عفونت آگاه بودیم. . . این آگاهی مستقیم در خواب واقعاً مایه شگفتی بود زیرا کمی پیش از آن هیچ خبری نداشتیم و لئوپولد توجه ما را بدان جلب کرده بود.

کمی پیش از آن وقتی ناخوش بود دوستم اتو به او آمپولی زده بود... تُو برای من نقل کرده بود که وقتی در خانه ایرما میهمان بود او را به بالین بیماری در یکی از مهمانخانه های همسایه فراخوانده بودند و او به بیمار آمپولی زده بود این آمپول به نوبه خود مرا به یاد دوست بیچاره ام انداخت که خود را با کوکائین مسموم کرده بود من به او دستور داده بودم وقتی استعمال مرفین را قطع میکند از راه دهان کوکائین مصرف کند اما او فوراً به خود آمپول کوکائین زده بود.

دارویی به نام پروپیل یا پروپیلس یا اسید پروپیونیک . . اما این اسمها چگونه به خواب من آمده بود؟ شب پیش از خواب، قبل از این که تاریخچه بیمار را بنویسیم همسرم یک بطری لیکور را که روی آن نوشته شده بود «آناناس» و از طرف أتُو به ما هدیه شده بود باز کرده بود. اتو عادت به هدیه دادن داشت و من فکر می کردم روزی زنی خواهد گرفت که او را از این عادت بازخواهد داشت این لیکور بوی قوی روغن فوزل میداد. من از خوردن آن اجتناب کردم همسرم میخواست بطری را به خدمتکاران بدهد و من مانع شدم مبادا مسمومشان کند بوی روغن فوزل در ذهن من همه سری مواد شیمیایی آن خانواده را از قبیل پروپیل متیل و غیره به یاد من آورد؛ درست است که من در خوابها آنها را جابه جا کردم با آن که قبل از خواب آمیل را بوئیده بودم [اما] در خواب پروپیل .دیدم ولی جانشین کردن این قبیل چیزها در شیمی آلی غیرعادی نیست.

«تری متیل آمین . . » فرمول شیمیایی این ماده را در خواب دیدم که نشان میدهد حافظه من کوشش زیادی از خود بروز داده بود از این گذشته فرمول با حروف درشت چاپ شده بود، مثل این که اهمیت خاصی داشت تری متیل آمین چه بود که چنین توجه مرا به خود جلب کرده بود؟ تری متیل آمین مرا به یاد گفت و گویی انداخته بود که با دوستی داشتم و او با نوشته های من از آغاز انتشار آنها آشنا بود و من نیز با افکار و نوشته های او آشنایی زیاد داشتم. در آن زمان او راجع به اساس شیمیایی فرایندهای جنسی صحبت کرده و گفته بود یکی از محصولات متابولیسم جنسی تری متیل آمین .است از این ماده شیمیایی ذهن من متوجه غریزه جنسی شده بود و من به این غریزه در پیدایش اختلالات عصبی که مشغول معالجه آنها بودم اهمیت بسیار داده بودم بیمار من ایرما زن جوان بیوه ای بود. اگر میخواستم برای به نتیجه نرسیدن معالجه بهانه ای بیابم این مطلب بهانه خوبی بود. همه دوستانش امیدوار بودند که به زودی تنهایی ایرما به سر رسد و همسری .بیابد ساختمان این خواب مرا به شگفتی انداخت چه به یادم آمد که بیمار دیگر من هم زنی جوان و بیوه است.

به این ترتیب ذهن من داشت درک می کرد که اهمیتی که تری متیل آمین در خواب پیدا کرده است به چه علت بود موضوعات مهم بسیاری به این عبارت مربوط می شد. تری متیل آمین نه تنها غریزه پر اهمیت جنسی را به یاد من می آورد بلکه مرا به یاد دوستی می انداخت که هر وقت در عقایدم خود را تنها حس می کردم از فکر موافقت و همفکری او تسلی خاطر پیدا می کردم اما دوستی که در زندگی من آن قدر اهمیت داشت میبایست در جای دیگر خواب نیز جلوه کرده باشد و چنین هم بود تخصص این دوست در تأثیرات بیماریهای بینی و حفره های مربوط به آن بود و او بود که ارتباط میان غضروفهای مارپیچی بینی و آلت تناسلی را کشف کرده بود رجوع کنید به ساختمان مارپیچی در گلوی ایرما من یک بار ایرما را پیش او فرستاده بودم تا ببیند مبادا دردهای معده او در نتیجه عفونت بینی باشد. اما خود این دوست دچار بیماری بینی بود. عبارت «مسمومیت خون» که به خاطر گسترش عفونت در خواب به یاد من آمده بود به این مربوط می شد.

این گونه آمپولها را نباید با بی احتیاطی زد... این هم تهمت دیگری بود که به دوستم اتو زدم اما این تهمت از منشأ دیگری سرچشمه می گرفت

اتفاقاً روز پیش پسر خانم پیری را که روزی دو بار به او آمپول مرفین میزدم دیده بودم. در آن وقت آن خانم در خارج شهر زندگی میکرد و پسرش به من گفت که از درد فلی بی تیس (التهاب ورید) رنج می کشد فوراً به ذهنم رسید که ممکن است علت آن بیماریی باشد که در اغلب سرنگهای آلوده پیدا شده است من از خودم راضی بودم که در ظرف دو سال که به او آمپول میزدم آمپولهای من باعث هیچ گونه بیماری نشده است چه مرتباً در استریل کردن سرنگ دقت می کردم فلیبیتیس مرا به یاد همسرم انداخت که از ترومبوزیس (بیماری لخته شدن خون در رگها در یکی از آبستنیهای خود رنج کشیده بود و به این ترتیب سه وضع مشابه مربوط به همسر ،من ایرما و ماتیلده که مرده بود به یادم آمد. شباهت وضع این سه نفر به یکدیگر مرا قادر کرده بود که در خواب یکی را به جای دیگری قرار دهم.

تعبیر من از این خواب به پایان رسید. وقتی به تعبیر آن مشغول بودم و مضمون آشکار آن را با اندیشه های نهفته پشت آن با هم مقایسه می کردم اندیشههای بسیاری به ذهن من هجوم می آورد. در طی این تعبیر معنای خواب بر من روشن شد از نیت و قصدی که در پشت این خواب پنهان بوده است آگاه و متوجه شدم که همین نیت است که خواب را به وجود آورده است. وقایع شب پیش و نوشتن تاریخچه بیماری یعنی خبری که اتو داد به من آرزوهایی را در من بیدار کرده بود و این خواب مرا به این آرزوها رسانیده بود. نتیجه و خلاصه خواب آن بود که اگر بیمار من ایرما هنوز معالجه نشده است و رنج می کشد من مسئول آن نیستم و أتُو مسئول .است اتو با ذکر این که ایرما هنوز معالجه نشده است و رنج می کشد مرا آزرده بود و خواب انتقام مرا از او به این صورت گرفت که بار مسئولیت را بر شانه او گذاشت.

این خواب مرا از مسئولیت تبرئه کرد و یک سلسله علتهای مختلف برای این عدم موفقیت پیدا کرد خواب واقعه را به صورتی درآورد که دلم میخواست چنان باشد. بدین ترتیب معنای خواب رسیدن به آرزو و محرک آن نیز همان آرزو بود.

این مقدار کاملاً روشن بود اما معنای بسیاری از جزئیات خواب نیز با در نظر گرفتن اصل «برآوردن آرزوها» روشن می شد از اتو به جرم این که با من مخالفت کرده است بدین ترتیب انتقام گرفتم که نشان دادم در کارهای پزشکی اش بی احتیاط است (در تزریق آمپول).

تنبیه دیگر او این بود که به یاد آوردم لیکور خراب شده ای را که بوی روغن فوزل میداد به من هدیه کرده بود در خواب عبارتی یافته بودم که این هر دو انتقام را در یک جا جمع کرده بود آمپول از محلول پروپیل بود به این هم اکتفا نکردم و او را برای نشان دادن نقص کارش با همکار باهوشتر و کاردانترش مقایسه .کردم مثل این که می خواستم بگویم «همکارت را بیش از تو دوست دارم. » اما اتو تنها کسی نبود که در خواب هدف کینه توزی من واقع شده بود. ایرما را هم به این ترتیب تنبیه کردم که به جای او بیمار مطیعتر و مناسبتری را قرار دادم از دکتر «م» هم به این ترتیب انتقام گرفتم که نشان دادم او در مطالب پزشکی کاملاً عامی است (اسهال خونی خواهد آمد و غیره). مثل این بود که از دست او به دوستی که از او داناتر است شکایت می کردم یعنی دوستی که راجع به تری متیل آمین صحبت کرده بود، این روش کسی را جانشین کسی دیگر کردن همان است که در مورد دیگران واقع شده بود و به جای ، تُو لئوپولد و به جای ،ایرما دوستش را گذاشته بودم.

مثل این بود که خواسته بودم بگویم این سه نفر را از من بگیرید و به جای آنها سه نفر دیگر را که خود انتخاب میکنم به من بدهید تا این که دیگر مورد سرزنش بیجا واقع نشوم. بیجا بودن سرزنش آنها را هم خواب من به تفصیل تمام برایم اثبات کرده بود مسئولیت درد و رنج ایرما به عهده من نبود و به عهده خود او بود زیرا از پذیرفتن راه حل من خودداری کرده بود. من مسئول دردهای ایرما نبودم زیرا درد او علت جسمی داشت نه علت روانی و کار من نبود که با روش غیر روانشناختی او را درمان .کنم درد و رنج ایرما به علت این بود که شوهر نداشت (تری متیل آمین) و برطرف کردن این وضع در اختیار من نبود. درد ایرما در اثر این بود که اتو از روی بی احتیاطی به او آمپول زده بود و داروی نامناسب به کار برده بود و من خود هیچگاه مرتکب چنین بی احتیاطی نشده بودم.

درد ایرما در اثر این بود که سوزن سرنگ آلوده بود مثل ایجاد درد ورید در بیمار من ـ و از من هیچگاه چنین بی توجهی دیده نشده بود متوجه این نکته شدم که این توجیهات گوناگون برای توضیح ناخوشی ایرما همه با هم سازگار نبودند و حتی بعضی با هم تناقضداشتند.

دفاعی که خواب در پیش گرفته بود ـ و چیزی جز دفاع از من نبود ــ مرا به یاد مردی انداخت که از همسایه دیگری قابلمه ای قرض کرده و آن را سوراخ شده به او بازگردانیده بود. وقتی همسایه شکایت کرد آن مرد برای دفاع از خود چندین دلیل آورد اول آن که قابلمه را صحیح و سالم بازگردانیده است؛ دوم آن که قابلمه از ابتدا سوراخ بود؛ و سوم آن که اصلاً قابلمه ای از او قرض نکرده بود هر یک از این سه دفاع اگر قبول می شد برای تبرئه کردن او کافی بود.

در بعضی موضوعهای دیگر هم اثر این خواب نمودار است که مستقیماً مربوط به دفاع از من نیست. بیماری دخترم و ناخوشی بیمارم که هر دو یک اسم دارند، تأثیر زیان بخش کوکائین ناراحتی بیمارم که به مصر سفر کرده است نگرانی من از بابت تندرستی همسرم و تندرستی برادرم و دکتر «م» و کسالت خود من و نگرانی برای دوست غایبی که بیمار است. اما همه اینها را زیر یک عنوان جمع میتوان ،کرد و آن وجدان شغلی است. حس مبهم و ناراحتی در من پدید آمد وقتی اتو از بیماری ایرما صحبت کرد این گروه از اندیشه ها که در خواب ظاهر شده بود مثل این که مرا قادر کرد ناراحتیام را بر زبان بیاورم؛ مثل این بود که او به من گفته باشد تو وظائف پزشکی خود را جدی نگرفته ای و وجدان شغلی تو ضعیف است، کاری را که به عهده میگیری درست انجام نمیدهی این اندیشه ها برای این در خواب آمده بودند تا به کمک آنها بتوانم ثابت کنم وجدان شغلی من حساسیت بسیار دارد و به بهبود وضع دوستان و خویشاوندان و بیمارانم علاقه فراوانی دارم و نیز قابل ملاحظه است که در اجزای خواب خاطرات نامطبوعی هم موجود بود؛ گویی بیشتر موءید اتهامات و بر ضد من بودند.

می توان گفت این اجزاء بی طرف بودند با وجود این ارتباط مسلّمی بین این دسته اندیشه ها و مضمون محدود خواب موجود بود و در نتیجه این آرزو را که بار گناه بیماری ایرما را از دوش خود بردارم، تحریک کرده بود من نمیتوانم ادعا کنم معنای این خواب را تا سرحد امکان دریافته ام و نیز مدعی نیستم که همه آن را توضیح داده و نکته مبهمی بجا نگذاشته ام. می توانستم چندین برابر این وقت صرف مطالعه این خواب کنم و اطلاعات بیشتری از آن به دست آورم و درباره مطالب گوناگون مربوط به آن بحث .کنم اما چون در خواب ناچار ملاحظاتی در کار است نمی گذارد تعبیر خواب را از این فراتر .ببرم اگر کسی از این بابت مرا سرزنش کند از او درخواست خواهم کرد که خود وارد میدان بشود و ببیند میتواند از من صریحتر سخن گوید یا نه اکنون به دست آوردن همین قدر دانش در این موضوع مرا کافی است. اگر روشی را که توضیح دادم برای تعبیر خواب در پیش گیریم به این نتیجه میرسیم که خواب در حقیقت دارای معنایی است و تنها در اثر فعالیت ناقص مغز، چنان که دانشمندان پنداشته اند به وجود نیامده است وقتی کار تعبیر خواب را به پایان برسانیم در می یابیم که خواب برآوردن آرزوست.


این مقاله ترجمه ای است از :

Sigmund Freud, Interpretation of Dreams, Penguin Freud Library, London, 1991, pp. 169-199.

 

قسمت اول 

قسمت دوم

قسمت سوم

تاریخ آخرین ویرایش: 21 تیر 1402 - 16:45:45
اقدام کننده: پورحسین
تعداد مشاهده: 99