مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
روانکاوی وحشی زیگموند فروید (۱۹۱۰)
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتروانکاوی وحشی زیگموند فروید (۱۹۱۰)
ارسال شده در تاریخ: 22 تیر 1402

روانکاوی وحشی زیگموند فروید (۱۹۱۰)

چند روز پیش زنی میان سال تحت حمایت و سرپرستی دوستش به منظور مشاوره با شکایت از حالات اضطرابی نزد من آمد. او در نیمه دوم چهل سالگی زندگی بود انصافاً خوب مانده بود دلیل تسریع حالات اضطرابی اش طلاق از آخرین همسرش بوده، اما طبق نظر خودش از زمانی که با یک پزشک مشورت کرده بود حالتهای اضطرابی اش افزایش یافته بود، زیرا که پزشک به او گفته بود که علت اضطرابش فقدان ارضای جنسی است او اظهار کرده بود که این خانم نتوانسته فقدان هم آغوشی با همسرش را تحمل کند و بنابر این تنها سه راه در پیش رو دارد که او بتواند سلامتی اش را به دست آورد یا به همسرش برگردد، یا با مردی دوست شود و یا از طریق خودش به ارضا برسد از آن زمان او متقاعد شده بود که علاج ناپذیر است زیرا که نمی توانست به همسرش بازگردد و دو بخش دیگر با احساسات اخلاقی و مذهبی او مغایر بودند این زن پیش فروید میرود زیرا که آن پزشک به وی گفته بود که این امر کشفی جدید است که فروید مسؤول آن است و تنها کافی است که فروید گفتههای پزشک را تأیید کند. در آن وقت دوستی که همراهش بود زنی مسنتر خشکیده و به ظاهر ناخوش از فروید تقاضا میکند تا بیمار را خاطر جمع کند که پزشک در اشتباه بوده است؛ این امر احتمالاً نمیتوانسته حقیقت داشته باشد چرا که خود آن زن دوست سالیان درازی بیوه بوده و با وجود این، بی آنکه از اضطراب رنج ببرد آبرومند به جا مانده بود.

فروید در ادامه مینویسد من نمیخواهم در مورد وضع غریبی که به واسطه این ملاقات در آن قرار داده شدم زیاد تأمل کنم، بلکه در عوض میخواهم به رفتار و تفکر پزشکی که این زن را نزد من فرستاده رسیدگی کنم در ابتدا اجازه دهید در ذهنمان استثنایی را لحاظ کنیم که شاید غیر ضروری نباشد، در واقع ما امیدواریم که اینطور باشد سالهای زیادی تجربه به من آموخته است - همانطور که به هر کس دیگری میتواند بیاموزد - که آنچه را که ،بیمار خصوصاً بیمار نوروتیک از قول پزشک خود نقل میکند نمیتوان یکسره به عنوان حقیقت پذیرفت نه تنها یک متخصص اعصاب به راحتی بعنوان ابژه بسیاری از احساسات متخاصم بیمارش در می آید حال هر روش درمانی را که در پیش گرفته باشد او همچنین باید برخی اوقات مسؤولیت آرزوهای سرکوب شده نهفته ی بیماران اش را که از طریق فرافکنی روی او میافتد بپذیرد این یک مالیخولیا اما واقعیتی مهم است که چنین اتهاماتی در هیچ جای دیگری آن قدر اعتبار نمییابد که در نزد پزشکان دیگر.

اگر تمایل درونی بیمار منجر به سوگیری و شرح تحریف شده ای از گفته های پزشکاش نباشد، باید در نظر گرفت که توصیه پزشک به خانم به روشنی نشان میدهد که او چه برداشتی از اصطلاح «زندگی جنسی» داشته است؛ برداشتی عوامانه، یعنی تلقی ای که در آن نیازهای جنسی معنی دیگری جز نیاز به همخوابگی یا اعمال مشابه نداشته باشند. در روانکاوی مفهوم آن چه جنسی است چیزهای بسیار بیشتری را در بر میگیرد؛ آن مفهوم ژرفتر و همچنین فراتر از معنای متداولش می شود. چنین بسطی بطور ژنتیکی توجیه می شود؛ ما تمام فعالیتهای احساسات رقیق را که تکانه های جنسی اولیه به عنوان منابع شان دارند، همچون متعلقین به «زندگی جنسی» قلمداد می کنیم، حتی زمانی که آن تکانه ها به لحاظ هدف اصلی جنسی شان منع شده باشند یا این هدف را با هدف دیگری که دیگر جنسی نیست معاوضه کرده باشند بدین منظور ما ترجیح میدهیم که از ساحت روانی جنسی صحبت کنیم تا بدینسان بر این نکته پافشاری کنیم که نباید از فاکتور روانی در زندگی جنسی را نادیده گرفت یا آن را کم برآورد کرد.

ما از واژه «سکسوالیته» ساحت جنسی در همان معنای جامعی استفاده می کنیم که در زبان آلمانی از واژه «عشق ورزیدن» استفاده می شود. ما همچنین به خوبی میدانیم که غیبت روانی ارضا با تمام پیامدهایش میتواند در جایی وجود داشته باشد که هیچ کمبودی از مقاربت نرمال جنسی نباشد؛ و به عنوان درمانگران ما همیشه در ذهن داریم که تمایلات ارضا نشده جنسی که ما با ارضاهای جانشین آنها در شکل علایم عصبی میجنگیم خیلی اوقات فقط جایگزین نامناسبی در همخوابگی یا سایر اعمال جنسی میتوانند پیدا کنند.

آن کسی که با این برداشت از ساحت روانی جنسی با ما هم عقیده نیست حق ندارد که به نظریات روانکاوی متوسل شود، آن جایی که آنها به اهمیت سبب شناسی ساحت جنسی میپردازند با تأکید انحصاری بر فاکتور جسمی در ساحت جنسی، بدون شک مسأله را زیادی ساده میکند اما خود او (پزشک) به تنهایی باید مسؤولیت آنچه را میکند به عهده گیرد.

یک کج فهمی دوم و به همان اندازه فاحش در پس توصیه پزشک قابل تشخیص .است درست است که روانکاوی عدم ارضای جنسی را به عنوان علت اختلالات عصبی به میان میکشد اما آیا روانکاوی چیزی بیش از این نمیگوید؟ آیا باید از تعلیمات آن به خاطر پیچیدگی بسیارشان غافل ماند زمانی که اظهار می کند که سمپتومهای عصبی از تعارض بین دو نیرو ناشی می شود –از یک سو ليبيدو که بنا بر قاعده افراطی شده و از سوی دیگر طرد جنسی یا یک سرکوبی که بسیار شدید است؟

هیچکسی که این فاکتور دوم را به یاد داشته باشد فاکتوری که از لحاظ اهمیت به هیچ وجه ثانوی درجه دومی نیست نمیتواند بپذیرد که ارضای جنسی به خودی خود درمانی است با اعتباری کلی برای رنجهای نوروتیک تعداد بسیاری از این افراد نوروتیکها در واقع در شرایط موجودشان یا اصلاً بطور کلی قادر به ارضا نیستند چنانچه آنها قادر بدان باشند چنانچه بدون مقاومتهای درونی باشند، قدرت غریزه به خودی خود راه رسیدن به ارضا را به آنها نشان میدهد حتی اگر هیچ پزشکی چنین توصیه نکرده باشد. بنابر این فایدهی توصیه ی پزشکی ای که مشابه آن به این خانم پیشنهاد شده چیست؟

حتی اگر از لحاظ علمی این امر توجیه شود آن پیشنهادی نیست که زن بتواند بکار گیرد اگر این زن هیچ مقاومت درونی ای در برابر خودارضایی یا رابطه نمیداشت مطمئناً یکی از این روشها را مدتها قبل انتخاب میکرد یا اینکه پزشک فکر کرده که یک زن بالای چهل سال از اینکه میتواند معشوقی داشته باشد نا آگاه است یا وی تأثیر خود را بیش از حد برآورد کرده تا جایی که فکر کرده که آن زن هرگز نمیتوانسته بدون یک صلاحدید پزشکی برای اتخاذ چنین تصمیمی قدمی بردارد؟

برداشت من این بود که آن زن مورد نظر از هیستری اضطرابی رنج میبرد و ارزشی که وجود چنین افتراقات تشخیصی را توجیه میکند در این واقعیت مستتر است که آنها یک علت شناسی متفاوت و یک درمان متفاوت را ایجاب میکنند. هر کسی که احتمال هیستری اضطرابی را در این مورد در نظر نگیرد به اشتباه نادیده انگاری فاکتورهای روانی دچار شده همانطوری که پزشک با سه شق مذکورش به اشتباه افتاد.

توصیه درمانی این به اصطلاح روانکاو به طرز شگفت آوری هیچ جایی برای روانکاوی باقی نمی گذارد. این زن ظاهراً تنها این گونه میتواند از اضطرابش رهایی یابد که به همسرش بازگردد و یا از طریق خودش به ارضا دست یابد. و درمان روانکاوی درمانی که ما آن را به مثابه علاج اصلی در حالات اضطرابی میدانیم کجای کار وارد می شود؟

این امر ما را به سوی اشتباهات تکنیکی می کشاند که باید در رویه ی پزشک در مورد این بیمار دیده شوند. این ایده ای است که مدتها است کنار گذاشته شده و چیزی است مشتق شده از ظواهر سطحی؛ این که اگر بیماری از نوعی نا آگاهی رنج می برد و کسی این ناآگاهی را با دادن آگاهی بر طرف کند آگاهی درباره ارتباط علی بیماری وی با زندگیاش آگاهی درباره تجربیات دوران کودکی اش و نظایر اینها او ملزم به بهبودی است عامل پاتولوژیک ناآگاهی او به خودی خود نیست بلکه ریشه ی این نا آگاهی در مقاومت های درونی اوست. این آنها هستند که ابتدا این نا آگاهی را به وجود آورده اند و تاکنون آن را همچنان نگه داشته اند. مهارت درمان در نبرد با این مقاومتها واقع شده است آگاهی بخشی به بیمار درباره آنچه وی بدان سبب که سرکوبشان کرده نمیداند، تنها یکی از مقدمات لازم درمانی است چنانچه اطلاع و وقوف درباره ناخودآگاه برای بیمار به اندازه همان کسی که از تصور روانکاوی بی تجربه است حایز اهمیت باشد در آن صورت گوش دادن به سخنرانی یا خواندن کتاب برای درمان فرد میتواند کافی باشد.

بهرحال، چنین تدابیری همان قدر بر روی سمپتومهای بیماران عصبی اثر دارد که توزیع کارتهای منوی غذا در زمان قحطی بر روی گرسنگی. شباهت و قیاس حتی فراتر از کاربرد بلافصل آن میرود زیرا اطلاع دادن به بیمار درباره ناخودآگاهش معمولاً به تشدید تعارض وی و وخیم تر شدن مشکلات او می انجامد.

ولی از آنجایی که روانکاوی نمیتواند خودش را از دادن اینگونه اطلاعات معاف بداند ،بنابراین این قانون را میگذارد که قبل از اینکه دو شرط محقق شده باشد این کار انجام نمیگیرد اول آنکه بیمار باید در خلال آماده سازی خودش به حول و حوش آنچه واپس زده است، رسیده باشد و دوم آنکه او میبایست یک دلبستگی (ترانسفرانس) کافی نسبت به پزشک اش شکل داده باشد تا اینکه رابطه عاطفی او با پزشک خود فرار تازه را ناممکن سازد.

تنها زمانی که این شرایط برآورده شده باشد تشخیص و غلبه بر مقاومتهایی که منجر به واپس زنی و نا آگاهی شده اند، ممکن می شود. اقدام روانکاوی بنابراین مسلماً یک دوره نسبتاً طولانی ارتباط با بیمار را می طلبد تلاشها جهت «هجوم آوردن» به بیمار در اولین مشاوره بازگویی بی مقدمه ی رازهایی که توسط پزشک کشف شده اند به لحاظ تکنیکی قابل ایراد است. این اقدامات تقریباً با برانگیزش خصومتی قوی نسبت به پزشک از سوی بیمار و قطع وی از اینکه بتواند هرگونه تأثیر بیشتری داشته باشد، کیفر خود را به همراه می آورند.

علاوه بر همه ی اینها فرد ممکن است حدسی اشتباه بزند - و فرد هیچگاه در موقعیتی نیست که کل حقیقت را کشف کند. روانکاوی این قواعد تکنیکی مشخص را به وجود آورده تا جایگزین آنچه که اصطلاحاً ظرافت پزشکی نامیده می شود و چیزی است نامشخص و فقط به عنوان هدیه خداداد به آن نگریسته می شود، قرار دهد.

بنابراین کافی نیست که یک پزشک چندی از دستاوردهای روانکاوی را بداند چنانچه او خواستار آن باشد که اقدامات پزشکی اش با دیدگاه روانکاوی هدایت شود باید خود با تکنیک روانکاوی آشنا شده باشد این تکنیک با وجود این نمیتواند از طریق کتابها آموخته شود، و مطمئناً نمیتواند مستقلاً بدون فداکاریهای عظیم در زمان زحمت و موفقیت فهمیده شود. همچون سایر تکنیکهای پزشکی این کار باید به وسیله آنهایی که در آن خبره و متخصص هستند، یاد گرفته شود.

سعید اصلانی

برگرفته از:

Freud, S. (1910). Wild Psycho-Analysis.

@ISTDP

 

اقدام کننده: پورحسین
تعداد مشاهده: 116