مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
شرحى كوتاه درباره روانكاوى(قسمت دوم)
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتشرحى كوتاه درباره روانكاوى(قسمت دوم)
ارسال شده در تاریخ: 23 تیر 1402

شرحى كوتاه درباره روانكاوى(قسمت اول)

 

نوشته زيگموند فرويد
ترجمه حسين پاينده


پ

به منظور اين‏كه چگونگى تبديل يك آرزوى جنسىِ منع‏شده به نشانه‏اى دردناك در دخترى مبتلا به هيسترى را ولو تا حدودى درك كنيم، لازم شده بود درباره ساختار و كاركرد دستگاه ذهن فرضيه‏هاى فراگير و پيچيده‏اى بپردازيم. در اينجا بين تلاش انجام‏شده و نتيجه حاصل‏آمده مغايرتى آشكار وجود داشت. اگر آن وضعيتى كه روانكاوى فرض مى‏كرد واقعاً درست بود، آنگاه آن وضعيت به سبب ماهيت بنيادينش مى‏بايست علاوه بر هيسترى در پديده‏هاى ديگرى نيز بازنمود مى‏يافت. ولى اگر اين استنتاج درست مى‏بود، روانكاوى ديگر صرفاً براى پزشكان متخصصِ اعصاب گيرايى نمى‏داشت، بلكه مورد توجه همه كسانى قرار مى‏گرفت كه براى تحقيقات روانشناسانه اهميت قائل مى‏شدند. به بيان ديگر، يافته‏هاى روانكاوانه نه فقط در حوزه حيات ذهنىِ بيمارگونه، بلكه همچنين براى درك رفتار بهنجار نيز نبايد ناديده گرفته مى‏شد.

از همان ابتدا شواهدى در دو پديده ديگر حاكى از اين بود كه روانكاوى براى پرتو افشاندن بر موضوعاتى علاوه بر فعاليتهاى ذهنى بيمارگونه مثمر ثمر خواهد بود. اين دو پديده عبارت بودند از : كنش‏پريشيهاى(16) بسيار متداول در زندگى روزمرّه (مانند فراموش كردن مطلبى، تپق زدن و به ياد نياوردن اين‏كه شيئى را كجا گذاشته‏ايم) و روءياهايى كه انسانهاى سالم و به لحاظ روانى بهنجار به خواب مى‏بينند. برخى درماندگيهاى كم‏اهميت ــ مانند فراموشىِ موقتِ برخى اسامى كه در حالت معمول به راحتى به ياد مى‏آوريم، تپق زدن و اشتباه نوشتن كلمات، و از اين قبيل ــ تا آن زمان اصلاً درخور بررسى تلقى نمى‏شدند و يا اين‏كه حمل بر خستگى يا حواس‏پرتى و مانند آن مى‏شدند. اين نگارنده در كتاب خود با عنوان آسيب‏شناسى روانى زندگى روزمرّه(17) (1901) با استناد به نمونه‏هاى متعدد نشان داد كه اين قبيل وقايع واجد معنا هستند و به اين سبب رخ مى‏دهند كه يك قصد آگاهانه با قصد سركوب‏شده يا در واقع ناخودآگاهانه ديگرى تداخل مى‏كند. معمولاً تأملى مختصر يا تحليلى كوتاه براى معلوم كردن عامل تداخل‏كننده كفايت مى‏كند. به دليل كثرت كنش‏پريشيهايى مانند اشتباهات لپى، هر كسى مى‏تواند برحسب تجربه شخصى وجود فرايندهاى ذهنىِ ناخودآگاهانه‏اى را استنتاج كند كه در اين اشتباهات دخيل‏اند و دست‏كم به صورت بازدارنده يا تعديل‏كننده اَعمال موردنظر او تبلور پيدا مى‏كنند.

تحليل روءيا به نتايج بيشترى نيز منتهى شد كه اين نگارنده در سال 1900 با كتاب تعبير روءيا توجه عموم را به آنها جلب كرد. كتاب يادشده نشان داد كه روءيا درست همان‏گونه ساخته مى‏شود كه نشانه‏هاى روان‏رنجورى. روءيا همانند نشانه‏هاى روان‏رنجورى ممكن است عجيب و بى‏معنا به نظر برسد، اما اگر آن را با فنى كه تفاوت اندكى با تداعى آزاد در روانكاوى دارد مورد بررسى قرار دهيم، آنگاه از محتواى آشكار آن به معنايى مكتوم ــ يعنى انديشه‏هاى نهفته روءيا ــ پى مى‏بريم. اين معناى نهفته همواره تكانه‏اى مبتنى بر آرزوست كه به هنگام خواب ديدن شكلى محقق شده به خود مى‏گيرد. ليكن، اين آرزوى مكتوم هرگز نمى‏تواند به صورتى تشخيص‏دادنى هويدا شود، مگر در روءياهاى كودكان كم‏سن و سال و تحت فشارِ نيازهاى الزام‏آورِ جسمانى. آرزوى موردنظر نخست بايد تحريف شود و اين كارى است كه نيروهاى محدودكننده سانسورگر در «خود» روءيابين انجام مى‏دهند. بدين‏ترتيب، روءياى آشكار ــ آن‏گونه كه در زمان بيدارى به ياد مى‏آوريم ــ شكل مى‏گيرد. سانسور اِعمال‏شده بر روءيا آن [ آرزوى مكتوم ] را به قدرى تحريف مى‏كند كه تشخيص ناممكن مى‏گردد، ليكن روانكاوى مى‏تواند آن را مجدداً به منزله ترجمان نوعى ارضاء يا تحقق يك آرزو برملا كند. درست مانند نشانه‏هاى روان‏رنجورى، روءيا نيز مصالحه‏اى است بين دو دسته معارض از نيروهاى ذهنى. پس آن قاعده‏اى كه در نهايت مى‏تواند جوهر روءيا را تعريف كند، از اين قرار است: روءيا تحقق (با تغيير شكل) يك آرزو (آرزويى سركوب‏شده) است. با مطالعه فرايند تغيير شكل آرزوى نهفته روءيا به محتواى آشكار روءيا (فرايندى كه اصطلاحاً «كاركرد روءيا» ناميده مى‏شود)، بيشترين اطلاعات را درباره حيات ناخودآگاه ذهنى فراگرفته‏ايم.

بايد توجه داشت كه روءيا يك نشانه بيمارگونه نيست، بلكه از ذهن بهنجار برمى‏آيد. آن آرزوهايى كه روءيا به صورت محقق‏شده بازمى‏نماياند، همان آرزوهاى سركوب‏شده روان‏رنجوريها هستند. پيدايش روءيا صرفاً نتيجه شرايط مساعدى است كه در حالت خواب ــ يعنى عامل فلج‏كننده حركات انسان ــ حادث مى‏شود. در اين شرايط، سركوب به سانسورِ روءيا تخفيف مى‏يابد. اما چنانچه فرايند شكل‏گيرىِ روءيا از حد و حدود خاصى فراتر رود، روءيابين آن را متوقف مى‏كند و با وحشت از خواب بيدار مى‏شود. بدين‏سان ثابت مى‏گردد كه همان نيروها و همان فرايندهايى كه بين آنها رخ مى‏دهند، هم در حيات ذهنىِ بهنجار وجود دارند و هم در حيات ذهنىِ بيمارگونه. از زمان انتشار تعبير روءيا، روانكاوى واجد اهميتى مضاعف بوده است. اين نظريه نه فقط روشى جديد براى درمان روان‏رنجورى، بلكه همچنين نوعى روانشناسىِ نوين است. لذا روانكاوى، علاوه بر پزشكان متخصص اعصاب، توجه همه پژوهندگانِ علم ذهن را نيز به خود جلب كرد.

با اين همه، برخورد دنياى علم با روانكاوى دوستانه نبود. به مدت ده سال، هيچ كسى به آثار فرويد توجه نكرد. حدوداً در سال 1907، گروهى از روانپزشكان سوئيسى (بلويلر(18) و يونگ(19)، در زوريخ) توجه محققان را به روانكاوى معطوف كردند و اين كار به ويژه در آلمان توفانى از خشم برانگيخت، خشمى كه چندان هم با روشها و استدلالهاى باريك‏بينانه بيان نمى‏شد. سرنوشت روانكاوى از اين حيث شبيه سرنوشت بسيارى انديشه‏هاى نو بود كه پس از گذشت زمانى معين، مورد تصديق عموم قرار گرفتند. با اين حال، ماهيت روانكاوى چنان بود كه مخالفتهاى فوق‏العاده سرسختانه‏اى را برمى‏انگيخت. اين نظريه احساسات تعصب‏آميز بشر متمدن را در زمينه‏هاى بسيار حساسى جريحه‏دار كرد. مى‏شود گفت با برملا كردن آنچه بنا بر توافق عام سركوب شده بود، روانكاوى همه آحاد جامعه را در معرض واكنش تحليلى قرار داد و بدين‏ترتيب معاصرانش را واداشت تا مثل بيمارانى كه تحت درمان روانكاوانه قرار دارند رفتار كنند و به ويژه مقاومتهايشان را بروز دهند. همچنين بايد اذعان داشت كه متقاعد كردن اشخاص به درستىِ نظريه‏هاى روانكاوانه يا آموزش معالجه از طريق روانكاوى، كار سهلى نبود.

اما ضديّت عمومى نتوانست در دهه بعد مانع از گسترش مستمر روانكاوى در دو مسير شود. روانكاوى به لحاظ جغرافيايى بسط يافت، چرا كه در كشورهاى گوناگون يكى پس از ديگرى به آن علاقه نشان داده شد، و در حوزه علوم ذهن نيز هوادار يافت، زيرا در شاخه‏هاى جديد دانش يكى پس از ديگرى كاربردهايى براى اين نظريه يافته شد. در سال 1909، گ. استنلى هال(20) رئيس دانشگاه كلارك در آمريكا از فرويد و يونگ دعوت كرد تا يك رشته سخنرانى در آن دانشگاه ايراد كنند و برخوردى كه با آنان شد، دوستانه بود. از آن زمان به بعد، روانكاوى در آمريكا همچنان پُرطرفدار بوده است، هرچند كه در عين حال در همان كشور نام روانكاوى بسيار با سطحى‏نگرى مترادف گرديده و تا حدودى مورد كاربرد نادرست قرار گرفته است. در همان اوايل، يعنى در سال 1911، هَولاك اليس(21) نوشت كه روانكاوى نه فقط در اتريش و سوئيس، بلكه همچنين در آمريكا، انگلستان، هند، كانادا و حتى استراليا مطالعه مى‏شود و به صورت روش درمان به كار مى‏رود.

نيز در همين دوره مبارزه و شكوفايىِ اوليه بود كه نشريات ادوارى مختص روانكاوى شروع به انتشار كردند. اين نشريات عبارت بودند از : Jahrbuch für psychoanalytischeund psychopathologische Forschungen (14-1909)، به مديريت بلويلر و فرويد و به ويراستارىِ يونگ، كه با شروع جنگ جهانى اول ديگر منتشر نشد؛ Zentralblatt fürPsychoanalyse (1911)، به ويراستارىِ آدلر(22) و اشتِيكل(23)، كه اندك زمانى پس از شروع انتشار جاى خود را داد به Internationale Zeitschrift für Psychoanalyse(از سال 1913 و در حال حاضر دهمين جلد آن منتشر شده است). همچنين از سال 1912 نشريه Imago، كه موءسسانش رانك(24) و زاكس(25) بودند و به كاربرد روانكاوى به علوم ذهن مى‏پرداخت. علاقه وافر پزشكان انگليسى و آمريكايى به روانكاوى، در سال 1913 و با تأسيس نشريه Psychoanalytic Reviewتوسط وايت(26) و جليف(27) آشكار شد كه هنوز هم منتشر مى‏گردد. متعاقباً در سال 1920، The InternationalJournal of Psycho-Analysisبه ويراستارىِ ارنست جونز(28) به طور خاص براى خوانندگان انگليسى منتشر شد. نـاشرى بـه نـام The InternationalerPsychoanalytischer Verlagو همتاى انـگليسى‏اش The InternationalPsycho-Analytical Pressمجموعه كتـابهايى را تـحت عنـوان InternationalePsychoanalytische Bibliothekمنتشر كردند. بديهى است كه نوشته‏هاى روانكاوانه صرفاً به اين نشريات ــ كه عمدتاً تحت حمايت انجمنهاى روانكاوانه قرار داشتند ــ منحصر نمى‏شوند؛ نوشته‏هاى يادشده را در بسيارى منابع، در كتابها و نشريات علمى و ادبى، مى‏توان سراغ گرفت. از ميان نشريات دنياى لاتين‏زبان كه توجه ويژه‏اى به روانكاوى مبذول مى‏دارند، به طور خاص مى‏توان از Rivista de Psiquiatriaكه در ليما ([ پايتخت ] پرو) به ويراستارىِ ه . دلگادو(29) منتشر مى‏شود نام برد.

از جمله تفاوتهاى بنيادين بين دهه دومِ پيدايشِ روانكاوى و دهه اولش اين است كه نگارنده حاضر ديگر يگانه نماينده اين نظريه نبود. محفل دائماً فزاينده‏اى از شاگردان و پيروان فرويد حول او جمع شده بودند. اينان در وهله نخست نظريه‏هاى روانكاوى را اشاعه دادند و سپس خود مبادرت به گسترش و تكميل و تعميق آن كردند. در سالهاى بعدى، چندين تن از اين هواداران به پيروى از روالى محتوم با جدا كردن راه خود، مسير متفاوتى را در پيش گرفتند و چنان [ با فرويد ] مخالفت ورزيدند كه بيم آن مى‏رفت كه گسترش روانكاوى از تداوم بازايستد. بين سالهاى 1911 و 1913، كوششهاى ك. گ. يونگ در زوريخ و آلفرد آدلر در وين براى ارائه تفسيرهاى جديد از حقايق روانكاوى و نيز انحراف از ديدگاه تحليلى، كمابيش موجب جنجال شد. ليكن ديرى نگذشت كه گذرا بودن خسران ناشى از اين جداييها معلوم شد. موفقيت كوتاه‏مدت آنان را به سهولت مى‏توان توضيح داد: توده مردم حاضر بودند براى رهايى از فشار مقتضيات روانكاوى، هر راهى را كه در برابرشان گشوده شود دنبال كنند. اكثريت عظيم همكاران فرويد ثابت‏قدم ماندند و كارشان را به همان روالى كه برايشان تعيين مى‏شد ادامه دادند. در شرح مختصرى كه راجع به يافته‏هاى روانكاوى در حوزه‏هاى متعدد و گوناگونِ كاربردش در پى مى‏آيد، مكرراً به نام اين همكارن برخواهيم خورد.

ت

مخالفت پُرهياهوى دنياى پزشكى نمى‏توانست مانع آن شود كه هواداران روانكاوى اين نظريه را، به پيروى از سمت و سوى اوليه آن، در بدو امر به نوعى آسيب‏شناسىِ تخصصى و درمان روان‏رنجورى بسط دهند. اين هدف حتى امروز هم به طور كامل محقق نشده است. موفقيت انكارناپذير روانكاوى در درمان بيماران، كه به مراتب بيش از هر موفقيت به دست‏آمده در گذشته بوده است، همواره روانكاوان را به تلاشهاى تازه ترغيب مى‏كرد. در عين حال، مشكلاتى كه پس از مطالعه عميقتر مطالب آشكار مى‏شدند، به تغييرات ژرف در فن تحليل و نيز تصحيحات مهم در فرضيه‏ها و مفروضات نظرى آن منجر گرديدند.

در جريان اين گسترش نظرى، فن روانكاوى به اندازه فنون ساير شاخه‏هاى تخصصىِ پزشكى، قطعى و دقيق شده است. عدم درك اين موضوع بسيار باعث كاربرد نادرست روانكاوى شده است (به ويژه در انگلستان و آمريكا)، زيرا كسانى كه صرفاً از راه خواندن مطالب روانكاوانه با اين نظريه آشنا شده‏اند و هيچ‏گونه آموزش تخصصى نديده‏اند تصور مى‏كنند كه مى‏توانند متقبل درمان روانكاوانه شوند. پيامدهاى اين عمل هم به زيان علم است و هم به زيان بيماران، مضافاً اين‏كه بسيار هم مايه بدنامىِ روانكاوى شده است. تأسيس نخستين درمانگاه بيماران سرپايى (در برلين به همّت ماكس آيتينگُن(30) در سال 1920)، به همين دليل از لحاظ عملى اقدامى بسيار مهم است. اين موءسسه در پى آن است كه از يك سو درمان روانكاوانه را براى اقشار وسيعترى از مردم ميسر سازد و از سوى ديگر از طريق برگزارى يك دوره آموزشى (كه از جمله شروط پذيرفته شدن در آن، موافقت شركت‏كنندگان براى روانكاوى‏شدنِ خودشان است) متقبل آموزش پزشكانى مى‏شود كه مى‏خواهند عملاً به روانكاوى اشتغال بورزند.

نخستين مفهوم فرضى‏اى كه درمانگر را قادر به تحليل مطالب مى‏سازد، مفهوم «نيروى شهوى» است. در روانكاوى، منظور از نيروى شهوى در درجه اول نيروى غرايز جنسىِ معطوف به مصداق اميال است (اين نيرو را به لحاظ كمّى متغير و اندازه گرفتنى مى‏دانيم). بنا به اقتضاى نظريه روانكاوانه، غرايز يادشده را مى‏بايست به مفهومى گسترده [ و نه به مفهومى متعارف ] «جنسى» دانست. مطالعه بيشتر نشان داد كه لازم است در كنار اين «نيروى شهوىِ متمركز بر مصداق اميال»، يك نيروى شهوىِ «مبتنى بر خودشيفتگى» يا «نيروى شهوىِ متمركز بر "خود"» را نيز در نظر گرفت كه معطوف به «خودِ» شخص است. تأثير متقابل اين دو نيرو، امكان تبيين بسيارى از فرايندهاى بهنجار و نابهنجار در حيات ذهنى را براى ما فراهم كرده است. اندكى بعد، بين آنچه در روانكاوى «روان‏رنجوريهاىِ انتقال» ناميده مى‏شوند و اختلالات ناشى از خودشيفتگى تمايزى كلى قائل شديم. بيماريهاى گروه اول (هيسترى و روان‏رنجورى وسواسى) به معناى اخص كلمه موضوع درمان روانكاوانه‏اند، حال آنكه درمان آن بيماريهاى ديگر (روان‏رنجوريهاى مبتنى بر خودشيفتگى) ــ گرچه مى‏توان به مدد روانكاوى آنها را مورد بررسى قرار داد ــ با دشواريهاى اساسى همراه است. البته درست است كه نظريه روانكاوى درباره نيروى شهوى به هيچ وجه كامل نيست و نيز رابطه آن با نظريه عمومى غرايز هنوز روشن نيست، زيرا روانكاوى دانشى نوخاسته و بسيار ناقص است كه رشد پُرشتابى را از سر مى‏گذراند. با اين همه، در اينجا لازم است موءكداً اشاره كنم كه اتهام جنسى‏نگرى [ يا فروكاهيدن همه چيز به مسائل جنسى ] كه غالباً درباره روانكاوى مطرح مى‏شود، چه‏قدر بى‏اساس است. بنابراين اتهام، نظريه روانكاوى هيچ نيروى برانگيزاننده ذهنى‏اى را نمى‏شناسد مگر نيروهاى كاملاً جنسى. كسانى كه اين اتهام را وارد مى‏آورند، كلمه «جنسى» را نه به مفهوم روانكاوانه، بلكه به مفهوم مبتذل آن به كار مى‏برند تا نظر منفىِ عامه مردم را مورد سوءاستفاده قرار دهند.

ديدگاه روانكاوانه همچنين مى‏بايست تمام بيماريهايى را كه در روانپزشكى «روان‏پريشىِ كاركردى» ناميده مى‏شوند در زمره اختلالات مبتنى بر خودشيفتگى بگنجاند. نمى‏توان شك كرد كه بين روان‏رنجورى و روان‏پريشى(31) تمايز اكيدى وجود ندارد، همان‏گونه كه بين سلامت روان و روان‏رنجورى نيز مرز مشخصى نيست. به طريق اولى، تبيين پديده مرموز روان‏پريشى براساس كشفيات حاصل از تحقيق درباره روان‏رنجورى ــ كه تا پيش از آن زمان به همان اندازه نافهميدنى مى‏نمود ــ كارى موجه بود. اين نگارنده در زمان انجام تحقيقات انفرادى، خود شخصاً ابعاد نامعلوم يك مورد بيمارى پارانويايى را از راه بررسىِ روانكاوانه تا حدودى روشن كرده و ثابت كرده بودم كه در اين روان‏پريشىِ انكارناپذير، همان محتويات (عقده‏ها) و تعامل نيروها را مى‏توان يافت كه مشابهش در روان‏رنجوريهاى ساده پيدا مى‏شود. بلويلر آنچه را كه «سازوكارهاى فرويدى» مى‏ناميد در چندين مورد از روان‏پريشى مورد تحقيق قرار داد و يونگ در سال 1907 با تبيين عجيب و غريب‏ترين نشانه‏ها در واپسين‏ترين مراحل بيمارى موسوم به «زوال عقل پيش‏رَس»(32) براساس تاريخچه زندگىِ بيمارانش، توانست يكباره شهرت بسيار زيادى براى خود به عنوان روانكاو كسب كند. پژوهش جامع بلويلر در خصوص روان‏گسيختگى (1911)، موجّه بودن رهيافت روانكاوانه براى فهم اين روان‏پريشيها را به طور قطعى ثابت كرد.

بدين‏ترتيب روانپزشكى نخستين حوزه كاربرد روانكاوى شد و تاكنون نيز همين‏طور بوده است. همان پژوهشگرانى كه در تعميق دانش روانكاوانه درباره روان‏رنجوريها بيشترين سهم را دارند (مانند كارل ايبراهام(33) در برلين و ساندور فرنچزى(34) در بوداپست كه صرفاً برجسته‏ترينِ اين محققان هستند)، همچنين در تبيين روان‏پريشى برحسب نظريه روانكاوى نقش بسزايى ايفا كرده‏اند. به رغم تمامىِ تلاشهاى روانپزشكان، اعتقاد به وحدت و رابطه تنگاتنگ همه اختلالاتى كه به صورت پديده‏هاى روان‏رنجورى و روان‏پريشى بروز مى‏يابند هرچه قانع‏كننده‏تر اثبات مى‏شود. اين موضوع ــ شايد بيش از هر جاى ديگر در آمريكا ــ كم‏كم درك مى‏شود كه مطالعه روانكاوانه روان‏رنجورى يگانه راه زمينه‏سازى براى فهم روان‏پريشى است، و نيز اين‏كه روانكاوى مقدّر است تا در آينده پيدايش نوعى روانپزشكى را امكان‏پذير سازد كه به خشنود كردن خود، با توصيف تصاوير بالينىِ عجيب و غريب و رشته رويدادهاى نافهميدنى و يافتن تأثير آسيبهاى فاحشِ كالبدى و سمّى بر دستگاه ذهن كه دانش ما به آن راه نيافته است، نيازى ندارد.


ارغنون / 21 / بهار 1382

16. The Psychopathology of Everday Life

17. Bleuler

18. Yung

19. G. Stanley Hall

20.Havelock Ellis (1939-1859)، پزشك و محقق انگليسى. (م)

21.Alfred Adler (1937-1870)، روانپزشك اتريشى. (م)

22.Wilhelm Stekel (1940-1868)، روانپزشك اتريشى. (م)

23.Otto Rank (1939-1884)، روانپزشك اتريشى. (م)

24. Sachs

25. White

26. Jelliffe

27.Ernest Jones (1958-1879)، روانكاو انگليسى. (م)

28. H. Delgado

29. Max Eitingon

30.«روان‏پريشى» (psychosis) اختلال حاد در شخصيت است كه طى آن، تماس فرد با واقعيت قطع مى‏شود. هذيان‏گويى و توهّم و افكار گسسته و نامسنجم از جمله نشانه‏هاى روان‏پريشى‏اند. (م)

31.dementia praecox، اصطلاحى قديمى براى اشاره به بيمارى روان‏گسيختگى (يا «اسكيزوفرنى»). (م)

32. Karl Abraham

33. Sándor Ferenczi

 

قسمت اول 

قسمت دوم

قسمت سوم

تاریخ آخرین ویرایش: 26 تیر 1402 - 17:01:22
اقدام کننده: پورحسین
تعداد مشاهده: 108