سيفرت (1991) میگوید: «شناخت به فرآيندهايي اشاره دارد كه افراد به كمك آنها ياد ميگيرند. فكر ميكنند و به ياد ميآورند.
بهطور خلاصه، شناخت يا دانستن و كسب شناخت دربارهی جهان هستي يعني دانستن جهان هستي.
فراشناخت به دانش يا آگاهي فرد از نظام شناختي خود او يا به دانستن دربارهی دانستن.
يكي از تعابير بسيار نزديك به فراشناخت يادگرفتن يادگيري (learning to learn)است. از آنجا كه شناخت را به دانستن و يادگيري معني كرديم، پس ميتوانيم فراشناخت را به دانستن دربارهی نحوهی يادگيري و تفكرخواهي كنيم.
-براون (1978) فراشناخت را به دو صورت معرفي كرده است: (1) آگاهي ما از فعاليتها يا فرآيندهاي شناختي خودمان (2) روشهاي مورد استفادة ما براي تنظيم فرآيندهاي شناختيمان.
-بخش نخست تعريف بالا به آگاهي يادگيرنده از نحوهی تأثيرگذاري دانش او بر عملكردش اشاره دارد. همچنين تجارت موفقيتآميز يادگيري به يادگيرنده اطلاعات تازهاي دربارهی روش يادگيرياش ميدهد در حالي كه تجارب شكستآميز او را ازناكار آمدي روش يادگيرياش آگاه ميسازد.
دومين بخش تعريف فراشناخت، يعني كنترل يا نظمدهي شناخت بدين معناست كه يادگيرندگان ميتوانند از اين دانش فراشناختي براي نظم دادن و هدايت كردن روشهاي يادگيري خود استفاده كنند. تنها زماني كه دانشآموزان قادر باشند و هشيارانه فعاليتهاي شناختي خود را تحت نظارت و ارزيابي در آورند ميتوانند از شكستها و موفقيتهاي خود بهره بگيرند و به ادامهی راهبردهاي سودمند و كنار نهادن راهبردهاي غيرسودمند اقدام كنند.
راهبرد يا استراتژي به يك نقشه كلي يا مجموعهاي عمليات كه براي رسيدن به هدف معيني طرحريزي شده است گفته ميشود. اصطلاح ديگر وابسته به استراتژي تاكتيك (tactic)است. تاكتيك به يك فن يا تكنيك خاص گفته ميشود كه در خدمت استراتژي قرار دارد.
راهبردهاي شناختي، ابزارهاي يادگيري هستند كه همانگونه در فصل قبل گفتيم، بهطور عمده، تكرار يا مرور، بسط يا گسترش، سازماندهي بودند. اینها در واقع راهبردهاي يادگيري و يادآوري هستند.
راهبردهاي فراشناختي ابزارهايي هستند براي هدايت راهبردهاي شناختي و نظارت بر آنها. از جملهی اين راهبردها ميتوان تعيين هدف براي يادگيري، طرح سؤال دربارهی مطلبي كه خوانده ميشود، ارزشيابي از آنچه كه خوانده شده است و تنظيم سرعت مطالعه را نام برد.
فلاول (1979) در مقايسهی راهبردهاي شناختي با راهبردهاي فراشناختي گفته است يادگيرندگان، هر راهبردهاي شناختي را به خدمت ميگيرند تا به پيشرفت شناختي دست يابند و از راهبردهاي فراشناختي استفاده ميكنند تا بر آن پيشرفت نظارت كنند.
بنابر نوع فعاليت فراشناختي براي آن اصطلاح ويژهاي بكار ميرود. مثلاً دانش مربوط به ارتباطات و نظمدهي آن فراادراك (metacomprehension)و دانش مربوط به حافظه و نظمدهي آن فراحافظه (metamemory)ناميده ميشود افزون بر اصطلاحات فوق، گاهي از اصطلاح فراخواننده (metareder)نيز استفاده ميشود. «كراسي» و «فريت» گفتهاند: «فراخواننده كسي اس كه تكليف يا هدف را ميشناسد، ميتواند براي حل مشكلات نقشه بريزد و به هنگام خواندن ميزان درك و فهم خودش را وارسي ميكند.»
پژوهشهاي انجام شده دربارهی استراتژيها يا راهبردهاي ياديگري (راهبردهاي شناختي و فراشناختي) نشان دادهاند كه استفادهاز اين تدابير بر ميزان يادگيري و پيشرفت تحصيلي يادگيرندگان ميافزايد. پالنسيكار و براون (1982) در پژوهش خود، پس از آنكه دانشآموزان سؤالهاي مربوط به خواندن و فهميدن را درست جواب دادند، بازخوردهاي اصلاحي فراواني به آنان دادند و آنها را براي پاسخهاي درستشان تشويق كردند.
همچنين به آنها ياد دادندكه چگونه پاسخهاي غلط خود را تغيير دهند. بعد به اين دانشآموزان راهبردهاي صحيح مطالعه كردن آموزش داده شد. (مهارتهاي فراشناختي) از جمله: بازگويي انديشههاي مهم مطالب خواندني به زبان خود، دستهبندي كردن اطلاعات، پيشبيني سؤالهايي كه ممكن بود دربارهی مطلب خواندني پرسيده شود، روشن ساختن نكات مبهم و نحوهی حل كردن مسائل خودشان.
نتايج پژوهش فوق نشان داد كه آموزش مهارتهاي فراشناختي به دانشآموزان دبيرستاني هم يا ديگري و هم انتقال يادگيري را در آنها افزايش ميدهد. براي مثال: پاسخهاي درست يكي از دانش آموزان پژوهش بالا، پيش از آموزش مهارتهاي مورد نظر، حدود 15 درصد بود. پس از دادن بازخورد اصلاحي به 50 درصد افزايش يافت و بعد از آموزش مهارتهاي فراشناختي اين رقم به 80 درصد رسيد.
|