1- فیلتر ذهنی
این خطا با نوعی گسسته بینی همراه است. شرایطی است که یک عنصر را در نظر میگیریم و به سایر عناصر بی توجه میمانیم. به جزئیات خاصی توجه میکنیم و کل حادثه را نادیده میانگاریم. از جمله، طراحی از انتقاد دیگران وحشت داشت. تا اینکه روزی از طراحی جدیدش تعریف کردند و از او خواستند که در صورت امکان طراحیهای خود را سریعتر تحویل دهد. طراح ناراحت به خانه رفت و به این نتیجه رسید که منظور این است که او از سرعت لازم بیبهره است. به عبارت دیگر این طراح از مجموعه صحبتها به یک مورد واکنش نشان داد و از کنار تحسین و تمجیدی که از او شده بود بیتوجه گذشت.
هرکس از دریچهای به مسائل نگاه میکند. بعضیها نسبت به مسایل بیاهمیت حساسیت بیش از اندازه نشان میدهند و از کنار نشانههای موفقیت بیتفاوت میگذرند. افسردهها تنها به جنبههای منفی و ملالانگیز توجه دارند، و اشخاص مستعد اضطراب خطر را انتخاب میکنند و خشمگین ها تنها به جنبههای بیعدالتی توجه دارند.
مشکل بر سر این است که احتمالاً با توجه به سابقه و تجربه، از روی عادت تنها حوادث خاصی را به خاطر میسپارید. در نتیجه ممکن است با مرور گذشتهها خاطرات خشم برانگیز، مضطرب و مأیوس کننده را در ذهن خود زنده کنید.
در اثر گسسته بینی و با داشتن فیلتر ذهنی، در ارتباط با افکار خود درشتنمایی میکنید. وقتی در برخورد با تجربیات زندگی و شرایط محیطی تنها به جنبههای منفی میپردازید و از کنار تجارب مثبت و خوشایند بی تفاوت میگذرید بر شدت وخامت آنها میافزایید. در نتیجه هراسها، ناراحتیها و ضایعات اهمیت مبالغهآمیز پیدا میکنند. برای پی بردن به این ذهنیت احتمالا توجه به واژههایی از قبیل وحشتناک ... دردناک ... نفرتانگیز ... هولناک و نظایر آن به شما کمک میکند. در همین ارتباط بسیاری به این نتیجه میرسند که: «نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم ».
2- تفکر قطبی
در تفکر قطبی همه چیز در نهایت خود در نظر گرفته میشود و جایی برای حد و اعتدال باقی نمینماند. اشخاص و اشیاء خوب یا بد، عالی یا وحشتناک هستند. به عبارت دیگر دنیا را سفید و سیاه میبینید و چون به زمینه خاکستری بی توجه میمانید واکنش شما نسبت به حوادث از یک نهایت احساسی به نهایت دیگر تاب میخورد. بزرگترین خطر در تفکر قطبی تأثیر آن بر قضاوت از خویشتن است. اگر عالی یا فوق العاده نباشید در این صورت شکست خورده و ناتوان هستید. جایی برای نه خوب و نه بد باقی نمیماند. رانندهی اتوبوسی به اشتباه به خیابانی پیچید. وقتی فهمید راه را اشتباه رفته به خود گفت:« من راننده بسیار بدی هستم، هرگز حواسم را جمع نمیکنم، من صلاحیت رانندگی ندارم.» به عبارت دیگر این راننده به خاطر یک اشتباه خود را بی صلاحیت ارزیابی میکرد.
مادری شوهر از دست داده که باید سه فرزندش نگهداری میکرد تصمیم گرفت که مقتدر و مسئولانه با مسائل زندگی برخورد کند. اما این زن به محض آنکه احساس خستگی میکرد خود را انسانی ضعیف میپنداشت. از خود متنفر میشد و در حضور دیگران از خود انتقاد میکرد.
3- تعمیم مبالغه آمیز
به استناد یک حادثه تعمیم مبالغه آمیز میدهید. خیاطی میکنید. خط دوخت شما کمیکج میشود، در مقام واکنش به خود میگویید:« هرگز خیاط خوبی نمیشوم.» به محض اینکه دوستی دعوت شما به میهمانی را رد میکند. نتیجه میگیرید « کسی به معاشرت با من علاقه ندارد.» به دلیل آنکه یکبار در قطار حال به هم خوردگی پیدا کرده اید برای همیشه از سوار شدن به قطار خودداری میکنید. به این که یک بار در بالکن ساختمان سرتان گیج رفت دیگر به بالکن نمیروید. اگر آخرین بار که همسرتان به ماموریت اداری رفت ناراحت شدید هر آینه که او شهر را ترک میکند احساس نگرانی میکنید. به عبارت دیگر فرض شما بر این است که هر آینه در شرایط قبلی قرار گیرید اتفاق ناخوشایند قبلی تکرار میشود.
تحت تأثیر این خطای شناختی زندگی محدودتر میشود. تعمیم مبالغه آمیز اغلب با مطلق گویی همراه است. تو گویی که انگار قانون بی چون و چرا وجود دارد که امکان خوشبخت شدن شما را محدود میکند.
وقتی به خود میگویید:« کسی مرا دوست ندارد.» وقتی میگویید:« هرگز نمیتوانم به کسی اعتماد کنم.» وقتی میگویید:« اندوه من ادامه دار است.» « هرگز شغل بهتری پیدا نمیکنم.»، « اگر دیگران مرا بشناسند با من دوست نمیشوند.»، اقدامیمبالغه آمیز انجام داده اید. به عبارت دیگر به استناد یک یا دو مورد قضاوت میکنید و به استاد یک یا دو حادثه خود را از همهی امتیازات محروم میسازید. کسانی که عادت به تعمیم مبالغه آمیز دارند اغلب از کلماتی مانند همه، هر، هیچ، هرگز، هیچ کس و غیره استفاده میکنند.
4- ذهنخوانی
دربارهی نظر و طرز فکر دیگران قضاوت شتابزده میکنید:« از آنجهت با من این رفتار را کرد زیرا حسود است.» « او به خاطر پول با تو رفت و آمد میکند.» « میترسید نسبت به تو ابراز علاقه کند.» در واقع بیآنکه مدرکی در دست داشته باشید. دربارهی احساس و انگیزه دیگران نظر میدهید. مثلاً ممکن است نتیجه بگیرید « جک از آن جهت هفته پیش سه بار با مری ملاقات کرد زیرا (الف)- عاشق او بود. (ب)- از دوست قدیمش خشمگین بود و میدانست که با ملاقات مری او از آن مطلع میشود. (ج)- افسرده بود. (د)- میترسید دوباره تنها بماند.»
البته میتوانید اظهارنظر کنید اما این قبیل نتیجهگیریها اغلب عواقب ناخوشایند دارند.
کسی که ذهن خوانی میکند دربارهی واکنش دیگران نسبت به حوادث فرضیهسازی میکند « بیمهری او نشان میدهد که من از جذابیت لازم برخوردار نیستم... او مرا نابالغ میداند... آنها قصد اخراج مرا دارند.»
این فرضیهها اغلب آزمون نشده و مبهم و بی دلیل هستند و در نهایت به استناد یک یا دو تجربه مربوط به گذشته هستند، اما به هر شکل مورد باور قرار گرفته اند.
ذهنخوانی بستگی به فرآیندی داردکه ما به آن فرافکمی میگوییم. به عبارت دیگر شما فرض را بر این میگذارید که دیگران احساسی مانند شما ندارند و نسبت به امور مانند شما واکنش نشان میدهند. اگر از دیر کردن کسی خشمگین میشوید فرض را بر این میگذارید که همه مانند شما خشمگین میشوند. اگر از بی محبتی دیگران ناراحت میشوید فرض را بر این میگذارید که همه در این شرایط چنین احساسی پیدا میکنند. اگر نسبت به عادت و صفات خاصی داوری میکنید فرض را بر این میگذارید که دیگران نیز چنین احساسی پیدا میکنند. اگر نسبت عادت و صفات خاصی داوری میکنید فرض را بر این میگذارید که دیگران نیز چنین باوری دارند. ذهنخوانها به سرعت نتیجهگیری میکنند و فرضشان بر این است که این نتیجهگیری آنها کاملاً درست است اما هرگز بر آن نمیشوند که درست بودن آن را در مورد دیگران تحقیق کنند.
5- فاجعهآمیز دیدن امور
با فاجعهآمیز دیدن امور هر اشکالی جزیی را نابودی خود در نظر میگیرید. مقاطع کاری که در یک قرارداد برنده نمیشود پیش خود نتیجه میگیرد « نابود شدم، دیگر در هیچ قرارداد برنده نمیشوم.» در این شرایط هر سر درد ساده نشانه سرطان مغزی است. افکار فاجعه آمیز اغلب با عباراتی از نوع « اگر این اتفاق بیفتد... چه میشود. شروع میشود» «اگر این حادثه برای من اتفاق بیفتد چه کنم؟» « اگر پایم در اسکی بشکند چه کنم؟» « اگر هواپیمای ما را بدزدند چه اتفاقی میافتد؟» « اگر پسرم به مواد مخدر استعمال کند چه باید بکنم؟». این فهرست را پایانی نیست. محدودیتی برای فاجعهبینی وجود ندارد.
6- شخصسازی
این فصل را با شخصیسازی شروع کردیم. در این خطای شناختی شخص همهی حوادث را به خود ارتباط میدهد. مادر افسرده اندوه فرزندانش را به حساب خود میگذارد. تازه دامادی گمان میکند خستگی زنش نشانه آن است که از او خسته شده است. زنی از گرانی اجناس شکایت میکند. شوهرش که به خطای شخصی گرفتار است پیش خود نتیجه میگیرد که او از درآمد کم من شکایت دارد.»
یکی از جنبههای عمده شخصی سازی مقایسه کردن دایمیخود با دیگران است:« او بهتر از من پیانو مینوازد... من به اندازه کافی توانا نیستم که با آنها هماهنگ شوم... او بسیار پراحساس است اما من درونم مرده است... من از سایر کارکنان کندتر هستم... به حرف های او که کودن است گوش میدهند اما به حرف من توجه نمیکنند.» از هر فرصتی برای مقایسه خود با دیگران استفاده میشود. در این شرایط ارزش شما تغییر میکند. شما ارزش خود را با ارزش دیگران میسنجید. اگر خود را برتر از دیگران بیابید لحظاتی احساس آرامش میکنید، اما اگر به این نتیجه برسید که کمتر از دیگران هستید ناراحت میشوید و احساس حقارت میکنید.
اشکال مهم در شخصی سازی این است که شما هر تجربه، هر مکالمه و هر نگاه را با توجه به ارزش و اهمیت خود در نظر میگیرید.
7- استنباط اشتباه از کنترل
به دو شکل ممکن است دربارهی قدرت کنترل خود قضاوت اشتباه داشته باشید. ممکن است خود را شخصی درمانده و تحت کنترل دیگران بیابید و یا برعکس خود را بیش از اندازه قدرتمند و نسبت به همهی اطرافیان خود مسئول بدانید.
اگر خود را در کنترل و در قیومت دیگران بدانید گرفتار میشوید. احساس میکنید نمیتوانید دربارهی زندگی خود تصمیم بگیرید، چه رسد به اینکه بخواهید دنیای متفاوتی ایجاد کنید. به هرجا نگاه میکنید نشانهای از درماندگی میبینید. همیشه کسی یا چیزی مسئول ناراحتی و شکست شماست. یافتن راه حل برای شما دشوار است؛ زیرا گمان میکنید که این راه حل هرگز موثر نباشد.
در نهایت دیگر، خود را مسئول همه چیز و همه کس میدانید، سنگینی همهی امور را بر شانههای خود احساس میکنید. دیگران را به خود وابسته میدانید، احساس میکنید که مسئول خوشبختی دیگران هستید. احساس میکنید که باید همهی مشکلات را از میان بردارید. همهی نیازها را برطرف سازید، همهی رنجشها را بزدایید و در غیر این صورت احساس گناه میکنید. خود را قادر مطلق میدانید، به نیازهای دیگران بیش از اندازه توجه میکنید، معتقدید میتوانید همهی نیازهای دیگران را برطرف سازید. خود را مسئول برطرف ساختن نیازهای دیگران میدانید.
8- استنباط اشتباه از انصاف
مشکل اینجاست که به ندرت میتوان دو نفر را یافت که درباره انصاف نظریه واحدی داشته باشند. از آن گذشته حکم هم دشوار است انصاف یک ارزیابی ذهنی دربارهی انتظارات و نیازها است استنباط اشتباه از انصاف اغلب به شکل فرضیههای مشروط است « اگر مرا دوست میداشت ظرفها را میشست... اگر مرا دوست میداشت با من عشق بازی میکرد... اگر ازدواج ما واقعی بود مرا به گردش میبرد... اگر برای کار من ارزش قایل بودند میز کار بهتری به من میدادند...
مسأله این جاست که اغلب شخص مورد نظر شما موضوع را به شکلی که شما میبینید نگاه نمیکند.
9- استدلال احساسی
ریشهی این خطای شناختی در این باور است که احساس خود را حقیقت میپندارید. اگر احساس میکنید بازنده اید، حتما بازنده اید، اگر احساس گناه میکنید، گناه کارید، اگر احساس میکنید زشت هستید حتما زشت هستید، اگر احساس خشم میکنید حتما کسی از شما سوء استفاده کرده است.
به عبارت دیگر همهی احساسی که از خود و دیگران دارید باید درست باشند. مشکل استدلال احساسی این است که این احساسات به خودی خود اعتبار ندارند بلکه حاصل اندیشهی شما هستند. اگر اندیشه مخدوش و اشتباه داشته باشید، احساسات شما این اشتباه را منعکس میسازند.
10- استنباط اشتباه از تغییر
تنها کسی که میتوانید او را کنترل کنید و یا امید به تغییر او داشته باشید، خود شما هستید. اما تحت تأثیر این خطای شناختی فرض را بر این میگذارید که اگر دیگران را به قدر کافی زیر فشار بگذارید. مطابق میل شما رفتار میکنند. از این رو توجه و نیروی شما صرف دیگران میشود؛ زیرا فرض شما بر این است که اگر دیگران نیاز شما را برآورده سازند خوشبخت میشوید. از جمله شیوهها ی تغییر دادن دیگران میتوان به سرزنش کردن و توقع داشتن اشاره کرد. در نتیجه این طرز برخورد طرف مقابل شما احساس میکند که مورد حمله قرار گرفته است و در نتیجه قدمیبرای تغییر خود برنمیدارد.
اشکال این طرز تفکر این است که شما خوشبختی خود را در گرو رفتار دیگران میگذارید و حال آنکه در واقع خوشبختی شما بستگی به هزاران تصمیم کوچک و بزرگی دارد که شما در زندگی خود اتخاذ میکنید.
11- برچسب زدن فراگیر
به دلایل مختلف به دیگران برچسب میزنید و آنها را متهم میسازید. به زعم شما کسی که شما را با اتومبیلش به مقصد نرساند آدم « مسخره » و « بی شعور » است. کسی که با شما قرار ملاقات دارد و حالا در حضور شما سکوت کرده « سکوت ملال انگیز » برچسب میخورد.
هر یک از این برچسبها احتمالاً حقایقی در خود نهفته دارند با این حال یک یا دو کیفیت را مبنا قرار داده، براساس آن قضاوت میکنید.
12- سرزنش کردن
با سرزنش کردن دیگران احساس راحتی میکنید. میخواهید کسی را مسئول ناراحتی خود معرفی کنید. شما تنها، رنجیده یا هراسان هستید و کسی باید این احساسات را ایجاد کرده باشد. ممکن است همسرتان از شما بخواهد که گلهای باغچه را آب دهید. با شنیدن این درخواست او میگویید:« باید میدانست که من خسته هستم، چه زن بی احساسی است.» به عبارت دیگر ظاهراً از زنتان انتظار دارید که علم غیب بداند و حال آنکه وظیفه خود شما بوده که او را از حال خود آگاه کنید و به او بگوئید که نمیتوانید تقاضایش را برآورده سازید.
با سرزنش کردن، دیگران را مسئول تصمیماتی میشناسید که اغلب مسئولیت شماست. در نظام سرزنش کردن همیشه کسی مقصر است و سرزنش کننده مسئولیتی در قبال ابراز وجود نکردن، نه گفتن و یا به جای دیگری مراجعه کردن ندارد.
در این میان بعضی نیز همه تقصیرها را به گردن میگیرند و خود را به اتهام عدم صلاحیت، بیلیاقتی، نداشتن حساسیت، و یا احساسی بودن سرزنش میکنند. این اشخاص همیشه برای اشتباه کردن آمادگی دارند.
از جمله زنی به علت آنکه 15 دقیقه دیرتر از موعد مقرر برای رفتن به میهمانی آماده شده بود خود را سرزنش میکرد که همهی شب شوهرش را خراب کرده است. در پایان میهمانی او به این نتیجه رسیده بود که حال همه را گرفته است.
13- بایدها
در این خطای شناختی از قوانین بی انعطافی درباره رفتار خود و دیگران استفاده میکنید. در این ارتباط همهی قوانین درست و بلامنازغ هستند. هر انحرافی از ارزشها یا معیارهای موردنظر شما بد و ناخوشایند است. در نتیجه اغلب در موضع داوری یا عیبیابی هستید. از دیگران به این دلیل که درست رفتار نمیکنند ناراحت میشوید، از درست نیندیشیدن آنها دلگیر میشوید. به نظرتان میرسد که عادات و عقاید آنها قابل قبول و تحمل کردن دشوار است. به زعم شما باید قوانین را بدانند و براساس آن رفتار کنند. زنی احساس میکرد که شوهرش « باید » بخواهد که او را روز آخر هفته به گردش ببرد. « مردی که همسرش را دوست دارد « باید » او را به گردش ببرد و بعد در رستوران خوبی غذا بخورند. این حقیقت که او به چنین کاری علاقه نداشت در نظر زن این را تداعی میکرد که او را دوست ندارد.»
کلماتی که در این خطای شناختی مورد استفاده قرار میگیرند برداشتی از مفهوم « باید » به اشکال مختلف است. اشکال قساوت بایدها این است که شما نه تنها دیگران، بلکه خود را رنج میدهید. احساس جبر میکنید که کاری را انجام دهید، احساس میکنید که باید رفتار ویژهای داشته باشید اما هرگز درست بودن رفتار خود را مورد سؤال قرار نمیدهید.
خانم کارن هورنای روانپزشک مشهور به این مفهوم « قساوت بایدها» نام داده است.
از جمله متداولترین و غیرمنطقیترین « بایدها» میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- من « باید» مظهر سخاوت، ملاحظه، ادب، شجاعت و گذشت باشم.
- من « باید» معشوق، دوست، پدر، مادر، آموزگار یا همسری عالی باشم.
- من « باید» بتوانم همهی سختی ها را تحمل کنم.
- من « باید» بتوانم برای هر مسأله راه حلی بیابم.
- من هرگز « نباید» ناراحت شوم. همیشه « باید» شاد و سرحال باشم.
- من « باید» بتوانم همه چیز را از قبل پیش بینی کنم.
- من « باید» بتوانم همیشه احساساتم را کنترل کنم.
- من « نباید» هرگز خشمگین شوم، « نباید» به کسی حسادت کنم.
- من « باید» بتوانم همه فرزندانم را به یک اندازه دوست داشته باشم.
- من « نباید» هرگز اشتباه کنم.
- « باید» احساسات دیر پا داشته باشم. اگر کسی را دوست داشته باشم باید او را برای همیشه دوست بدارم.
- « باید» صد در صد متکی به نفس باشم.
- من « باید» همیشه ابراز وجود کنم.
- من هرگز « نباید» خسته یا بیمار شوم.
- من « باید» همیشه با بیشترین کارایی کار کنم.
14- حق به جانب بودن
در این خطای شناختی اغلب حالت تدافعی دارید و بر آن هستید که پیوسته درست بودن نقطه نظر خود را ثابت کنید. در این شرایط همه فرضیهها ی خود را درست میپندارید، اعمال و رفتار خود را بی کم و کاست میدانید. اشخاصی با این برداشت اغلب عقاید دیگران را نمیپذیرند و معمولاً در مقام دفاع از خود هستند. شخص با این برداشت گمان میکند که همهی تصمیماتش درست و به جاست و هر کاری که میکند آنرا به بهترین شکل انجام میدهد. کسی که همیشه حق به جانب است گمان میکند که هرگز خطایی از او سر نمیزند. کسی همیشه حق به جانب است که به ندرت تغییر میکند زیرا در گرفتن اطلاعات جدید دشواری دارد.
تعمیرکاری از روی عادت در سر راه منزل به کافه رستورانی میرفت تا لبی تر کند. اغلب بعد از ساعت 7 به منزل میرسید و زنش هرگز نمیدانست که چه زمانی باید شام را حاضر کند. وقتی موضوع را با شوهرش در میان گذاشت او با عصبانیت گفت:« این حق یک مرد است که بتواند فراغتی برای خود داشته باشد.» این مرد مدعی بود در حالیکه زنش تمام مدت روز را استراحت میکند و او در کار و تلاش است. به عبارت دیگر این مرد تحت تأثیر ذهنیت خود گمان میکرد که حق به جانب اوست و در نتیجه نمیتوانست نقطه نظر زنش را درک کند.
15- استنباط اشتباه از پاداش عمل
در این چهارچوب همیشه برای پاداش کار میکنید؛ از خودگذشتگی میکنید، همیشه انتظار روزی را میکشید که پاداش اعمال نیکوی خود را بگیرید.
کدبانویی برای شوهر و فرزندانش غذاهای عالی میپخت. مرتب در حال شیرینی پزی و خیاطی بود. فرزندانش را برای شرکت در کلاسهای فوق برنامه به اکناف شهر میبرد. او سالها به این کار دامه داد و در تمام مدت منتظر پاداش نیکو بود. اما این پاداش هرگز نصیب او نشد. در نتیجه رفتارش هر روز خصومت آمیزتر میشد. مشکل او این بود که همیشه خود را زیر فشار میگذاشت. با این رفتار که پیشه کرده بود، دیگران از دوستی با او حذر میکردند.
لازم است در این جا به این موضوع اشاره کنیم که عنوان بسیاری از خطاهای شناختی فوق را از سایر صاحبنظان در امر شناخت درمانی اقتباس کرده ایم. از آرون بک عناوین فیلتر ذهنی، تجریدهای انتخابی، تعمیم مبالغه آمیز، شخصی سازی، تفکر قطبی و ذهن خوانی را برداشت کردهایم. مفهوم استدلال احساسی از آن دیوید برنز است.
راهنمایی
نکته مهم: هنگام مطالعهی خطاهای شناختی فوق، احساس میکنید که با بعضی از آنها آشنا هستید. مواردی از آها نیز یا دربارهی شما صدق نمیکنند یا به ندرت با آنها روبرو میشوید. توجه داشته باشید که با آن دسته خطاهای شناختی که با تناوب زیاد به سراغ شما میآیند باید برخورد کنید.
|