مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
ایرما تفسیر یک خواب(قسمت یک)
جهت ایجاد مطالب مدیریت سایت ـ امیر علیزاده رهور مطالب مرتبط با صفحه اول سایت ـ مدیریتایرما تفسیر یک خواب(قسمت یک)
ارسال شده در تاریخ: 21 تیر 1402

ایرما تفسیر یک خواب

نویسنده : زیگموند فروید

مترجم: حمید محرمیان معلم


مدخل

در تابستان ۱۸۹۵ با روانکاوی، خانم جوانی را که با من و خانواده ام دوست صمیمی بود درمان می کردم میتوان پی برد که رابطه پیچیده و مفصلی از این قبیل، احساسات مختلفی در پزشک و به خصوص در روان درمانگر ایجاد می کند. اگرچه در چنین موردی علاقه پزشک بیشتر است ولی نفوذش بر شخص کمتر است اگر پزشک در معالجه بیمار موفق نشود ممکن است ارتباط او با بیمار و یا خانواده اش قطع شود. در این مورد درمان من به نیمه راه نتیجه رسیده بود، یعنی بیمار از نگرانیهای هیستریک خود رهایی یافته ولی نشانه های جسمی بیماری تماماً از میان نرفته بود اما من هنوز معیار مسلّمی در دست نداشتم که بیماری هیستری را چه وقت میتوان کاملاً شفا یافته دانست و از بیمار توقع داشتم راه حلی را که مورد قبول او نبود بپذیرد درگیر این اختلاف بودیم که معالجه به مناسبت فرارسیدن تعطیلات تابستان به ناچار تعطیل شد روزی یکی از همکاران جوان و از دوستان بسیار صمیمی من به دیدن من آمد.

او بیمار مرا که نامش ایرما (Irma) بود به تازگی در خانه ییلاقیش دیده بود. از او حال ایرما را پرسیدم جواب داد بهتر است ولی كاملاً خوب نیست. همان وقت متوجه شدم که این جمله دوستم اتو (otto) یا شاید لحن صدایش وقتی آن عبارت را گفت، در من ایجاد آزردگی و رنجش کرد به نظرم رسید که شاید اتو با گفتن این عبارت خواسته است مرا سرزنش کند که بیمار را درست معالجه نکرده ام در نظرم چنین جلوه کرد که اتو جانب بیمار مرا گرفته است و شاید این جانبداری در اثر تلقین پدر و مادر بیمار باشد که از ابتدا با نحوه معالجه من موافق نبودند اما این حس نامطبوع در من چندان روشن و واضح نبود و من هم از آن چیزی نگفتم همان شب تاریخچه بیماری ایرما را برای دکتر «م» که دوست مشترک ما بود نوشتم. گویی میخواستم به این وسیله خود را از این که در معالجه ایرما توفیق کامل نیافته بودم به نحوی تبرئه کنم نزدیک صبح آن شب خوابی دیدم و پس از بیدار شدن آن را عیناً نوشتم خواب من این بود:

خواب [روز] - ۲۴ - ۲۳ ژوئیه ۱۸۹۵

تالار بزرگی بود عده زیادی مهمان در آنجا بودند که ما از آنها پذیرایی میکردیم. ایرما در میان آنان بود و من او را به کناری بردم، مثل این که میخواستم جواب نامه او را بدهم و او را سرزنش کنم که چرا هنوز راه حل مرا نپذیرفته است به او گفتم اگر هنوز درد میکشی تقصیر از خود توست جواب داد: نمیدانید درد گلو و شکم و معده چه قدر مرا آزار میدهد. دارم از درد خفه میشوم. من وحشت کردم و به آتو نگاه کردم. قیافه اش رنگ پریده و ورم کرده به نظر می رسید نگران شدم مبادا نقصی جسمی در او باشد که من متوجه آن نشده ام ایرما را به طرف پنجره بردم و به گلویش نگاه کردم مقاومت کرد، مثل زنی که دندان مصنوعی داشته باشد با خود اندیشیدم لزومی نداشت این طور رفتار کند. آنگاه دهانش را کامل باز کرد و در طرف راست آن لکه سفید بزرگی و در طرف دیگر زخمهای خاکستری رنگی دیدم که روی چیزی شبیه به غضروفهای پیچ خورده بینی قرار داشت فوراً دوستم دکتر «م» را صدا زدم او هم معاینه را تکرار کرد و آنچه را که من دیده بودم تأیید کرد. . . قیافه دکتر «م» با قیافه عادی اش اختلاف داشت؛ رنگ پریده بود و هنگام راه رفتن می لنگید و ریشش را تراشیده بود. دوست من أتُو هم پهلوی ایرما ایستاده بود و دوست دیگرم لئوپولد با دست به سینه او میزد و میگفت در قسمت پائین و طرف چپ ناحیه حساس دارد. و نیز نشان داد که در شانه چپ او در پوست فسادی هست آنچه) او دیده بود من نیز با آن که بیمار لباس بر تن داشت .دیدم . . . . «م» گفت: شکی نیست که عفونتی هست ولی اهمیت ندارد.

اسهال خونی به دنبال خواهد آمد و سموم را دفع خواهد کرد. ما مستقیماً از چگونگی پیدایش عفونت آگاه بودیم. کمی پیش از آن وقتی ناخوش بود دوستم اتو به او آمپولی زده بود با محلولی از پروپیل، پروپیلس ، اسید پروپیونیک ، تری متیل آمین ؛ و من فرمول این دو را در مقابلم می دیدم که با حروف بزرگ چاپ شده بود. این قبیل آمپولها را نباید با بی احتیاطی .زد شاید هم سوزن آمپول استریل نبوده است.

این خواب امتیازی که دارد این است که معلوم است به واقعه ای که روز قبل اتفاق افتاده بود مربوط میشود آنچه را روز قبل اتفاق افتاده بود در مقدمه خواب توضیح دادم. خبری که توسط دوستم اتو از حال ایرما گرفته بودم و تاریخچه پزشکی او که شب پیش مینوشتم جریانهای ذهنی مرا هنگام خواب به خود مشغول داشته بود با وجود این [حتی اگر] هر کسی که از مقدمه روز پیش و داستان خواب هم اطلاع داشته باشد نمیتواند معنی خواب را درک کند. من هم نمیدانستم نشانه های بیماری ایرما که در خواب دیده بودم مرا مبهوت کرده است زیرا ایرما برای معالجه این قبیل بیماریها نزد من نیامده بود.

آمپول اسیدپروپیونیک نیز به کلی در نظر من بی معنا و خنده آور است و همچنین واکنش دکتر «م» برای تسلی دادن من خواب در قسمت دوم خود مبهمتر و مرموزتر از قسمت اول است. برای این که معنای این جزئیات بر من روشن شود به تحلیل دقیق خواب میپردازم.

 

قسمت اول 

قسمت دوم

قسمت سوم

تاریخ آخرین ویرایش: 21 تیر 1402 - 16:44:53
اقدام کننده: پورحسین
تعداد مشاهده: 101